شنبه ۱۲ آبان ۱۳۹۷ شماره ۹۶۷
داستان سوم/بخش دوم
یوسف نیک فام
ریشه تاریخی ناقالی:ناقالی را میتوان بازماندهای از آیین «کوسه برنشستن» دانست. «ابوریحان بیرونی» در کتاب « التفهیم لاوائل صناعه التنجیم» در مورد کوسه بر نشستن نوشته است: «برنشستن کوسه» چیست؟آذرماه به روزگار خسروان، اول بهار بوده است و به نخستین روز، از دی بهر فال مردی بیامدی کو برنشسته بر خری و به دست کلاغی گرفته و به بادبیزن بر خویشتن باد همیزدی و زمستان را وداع همیکردی وز مردمان بدان چیزی یافتی و به زمانه ما به شیراز همین کردهاند. بضریبت پذیرفته از عامل تا هرج ستاند از بامداد تا نیمروز بضریبت دهد و تا نماز دیگر زبهر خویشتن ستاند و اگر از پس نماز دیگر بیابندش سیلی خورد از هرکس.» بیرونی در کتاب دیگرش با نام «آثارالباقیه عن القرون الحالیه» نیز در مورد همین مراسم چنین نگاشته است: «… آذرماه: اولین روز آن هرمز است و این روز سواری کوسه است و آن سنتی است مرسوم که مردی کوسه و خندهآور در این روز بر خری سوار شود و این سنت منحصر به مردم فارس است و چون این روز به علت اهمال کبیسه اشتداد سرماست این کوسه پارچههایی برخود پیچیده و جامههای کهنه میپوشد تا برای شناخته شدن از جمع مردم علامتی باشد و غذاهای گرم و مسخن خورده و آشامیدنیهای تسخینآور مینوشد و تن خویش را با روغنهایی که جلوی سرما را بگیرد چرب کرده سپس بادبیزنی به دست میگیرد و خود را باد میزند و مردم با او میخندند و بر او آب میپاشند و برف و یخ به سوی او پرتاب میکنند و او از اعیان و اشراف عطایایی دریافت میکند و در عصر ما این رسم در شیراز و برخی دیگر از شهرهای فارس معمول است و او برای این کار باجی هم به حکومت میپردازد.»
«عمادالدین زکریای محمود قزوینی» در کتاب « عجائبالمخلوقات و غرائبالموجودات» در مورد این آیین چنین نویسد: «روز اول آذرماه را روز هرمز خوانند. در این سواری کوسج است و این عادتی است که جاری شده است از مردی کوسج که ریشخند مردم آن عصر بوده و به فارس بوده، سوار میشده درین روز بر خری و جامههای کهنه میپوشیده، و طعامهای گرم میخورده و بدن خود را به دواهای گرم طلا میکرده [یعنی میمالیده و آغشته میکرده] و ظاهر میکرده است بر مردم که او را حرارتی سخت هست، و بادبیزی بر دست گرفته و بر خود باد میوزیده و میگفته آه گرم است و مردم بر او میخندیدهاند و آب بر او میافشاندهاند و برف بر او میانداختهاند و پوست بر او میانداختهاند… و در عقب او اینها بوده تا اینکه زده است پادشاه ضربی سنگین از این برفها و محملها و باو نرسیده و با آن کوسج پاره گل سرخ بوده و به آن میزده است بر جامههای مردم و سرخ میکرده جامههای کسانی که او را چیزی نمیدادهاند…»
«محمود گردیزی» در مورد آن میگوید: «… اما بهار جشن که او را رکوب کوسج گویند و اندر روزگار اکاسره این آذرماه به وقت بهار آمد و اندر این روز مردی کوسه را بر خر نشاندندی، جامه غلیله ( زره و آستری که در زیر زره میپوشند) پوشیده و دستار خویش اندر سر بسته و بادبیزن برداشته خود را باد همیکردی و لختی از صور زمستانی بر خویشتن به رسن بسته داشتی و بدان اشارت همیکردی مردمان را که سرما گذشت و گرما آمد و اندرین وقت بعضی از پارس این رسم به جای آرند از بهر طنز و مسخرگی را. ولکن بادبیزن زهر آن بیچاره بُود و جامه غلیله جان کندن او بُوَد.»
در برهان قاطع، درباره این آیین چنین آمده است: «کوسه برنشین، نام جشنی است که پارسیان در اول آذرماه، برپا میکردهاند. وجه یک چشم بدقیافه مضحکی را بر الاغی سوار و داروی گرم بر بدن او طلا میکردند و آن مرد مضحک، مروحه (بادزنی) در دست داشت و پیوسته خود را باد میزد و از گرما شکایت مینمود و مردمان برف و یخ بر او میزدند و چندی از غلامان پادشاه نیز با او همراه بودند و از هر دکانی یک درم سیم میگرفتند و اگر کسی در چیزی دادن اهمال و تعلل میکرد، گِل سیاه همراه او بود و بر جامه و لباس آن کس میپاشید و از صباح تا نماز پیشین هرچه جمع میشد تعلق به پادشاه داشت و از نماز پیشین تا نماز دیگر به کوسه و جمعی که همراه او بودند و اگر کوسه بعد از نماز دیگر به نظر بازاریان درمیآمد او را آنقدر که میتوانستند میزدند و آن روز را به عربی رکوب کوسج خواندند. گویند جمشید پیش از آن حرف بزند بهی بخورد و ترنج ببوید سال او را سعادت باشد.»
در مورد مبدأ این سنت تا کنون اطلاعی در دست نمیباشد. ابوریحان بیرونی، آن را به دوران خسروان (شاید ساسانیان) نسبت داده و در برهان قاطع آن را به دوران پارسیان (شاید هخامنشیان) میرساند.
بر اساس نقل قولهای اشارهشده و شواهد موجود، این آیین، پیش از اسلام در ایران وجود داشته که پس از آن نیز ادامه پیدا کرده است و تغییر مهمی در آن صورت نپذیرفته است.
«محمد میرشکرایی»، پژوهشگر و مردمشناس، این آیین را بازماندهای از آیینهای سومرِی مرگ و باز زنده شدن خدای گیاهی میداند که همزمان با آغاز سال برگزار میشدهاند