خانه » پیشنهاد سردبیر » خاطرات حاج سیاح /۱۹

خاطرات حاج سیاح /۱۹

شنبه ۱۲ آبان ۱۳۹۷   شماره ۹۶۷

بخش نوزدهم

***

مهرداد یاری

***

همانطور که گفتیم حاج سیاح و همراهانش دی ماه ۱۲۵۷ وارد تهران می شوند و حاجی بدون فوت وقت برای درمان درد گوشش پیش دکتر تولوزان می رود دکتر نیز گوش حاجی را شستشو می دهد و پس از یک هفته درد گوش می خوابد طی این یک هفته دوستان و بزرگان به دیدن حاجی می آیند یا حاحی به دیدن شان می رود حاجی دیگر متوجه شده بود که نباید واقعیت ها را بازگو کند به همین دلیل از نقل آنچه دیده بود و برایش متاسف شده بود می گذرد و بازگویشان نمی کند در نزد شاه هم از مرز داری امیر قاین تعریف می کند. برخلاف گذشته این بار شاه از شنیدن حرف های حاجی خوشحال می شود البته حاجی می نویسد که شاه در دی ماه همین سال از سفر خود به اروپا باز گشته است سفر ناصرالدین شاه به اروپا در سال ۱۲۵۷ از فروردین شروع و در دی ماه تمام شد.حاج سیاح ابتدا امیدوار بوده که ناصرالدین شاه پس از دیدن اروپا به فکر اصلاح ایران نیز بیافتد اما به سرعت می بیند از این خبرها نیست. قبل از رفتن به اروپا به مردم القا کرده بودند که سفر شاه به اروپا به منظور ترویج دین اسلام است.  مردم هم که درمورد جهان تنها چند اســم را می دانستند گمان می کردند که ایران از همه مقتدرتر است. حاجی می گوید تا پیش از سفر ناصرالدین شاه به اروپا ایران به واسطه نام و آوازه ای که در تاریخ داشت در بین کشورهای اروپایی صاحب مقام و منزلتی بود اما پس از اینکه اروپاییان شاه و درباریان ایران را ملاقات کردند و افکارشان را دیدند، فهمیدند که ایران از کشورهای بدبخت جهان به شمار می آید. وقتی که کشورهای پیشرفته جهان ده اسبه در حال تاخت و تاز بودند بزرگان ایران مردم را در گمراهی نگه می داشتند: سلاطین عالم در یک مجلس جمع بودند ناصرالدین شاه بزرگ تر از همه و شاهنشاه و مقدم بر همه بوده است! . حاج سیاح سپس درمورد روسیه چنین می نویسد :ایران بیچاره دولت روس را دوست خود گمان می کرد با اینکه دولت روس از زمان پطر کبیر به مقدمات محو ایران بلکه اضمحلال و اتمام مملکت اسلام مشغول است.
حاج سیاح زمستان را نیز در تهران می ماند و بیشتر شاهد رقابت درباریان در تخریب رقیب و بالا بردن خود از طریق چاپلوسی هستند و حاجی بارها تاسف می خورد از اینکه هیچ کدام از درباریان حرفی از مردم نمی زنند و هیچ کدام شان در مورد آنچه در نقاط مختلف جهان رخ می دهد آگاهی درست و درمانی ندارند آزادی از بین رفته، روزنامه ای برای آگاه کردن مردم نیست و هیچ انسان بی تملقی نمانده است. حاج سیاح می گوید هر وقت شاه احساس می کرد که کسی در کشور در حال قدرت گرفتن است و احتمال دارد روزی برای مقام او و آینده خاندانش خطری به وجود بیاورد به هر ترتیبی بود او را از بین می برد به همین منظور شاه به ظل السلطان نامه می دهد که اگر حسین قلی خان والی پشتکوه ( ایلام ) یا آن یکی حسین قلی خان ایلخان بختیاری ( بزرگ ایل بختیاری ) را با خودش به تهران ببرد شاه از او خشنود خواهد شد که در ادامه ظل السطان به هر ترتیبی بوده هر دو را به تهران می کشاند و شاه تمام حواس خود را صرف آنان می کند که مبادا کاری انجام دهند دشمن هر چه نزدیک تر باشد خیال آدم راحت تر است حاجی می نویسد که این کار ناصرالدین شاه عاملی شده برای خالی شدن صحنه سیاست کشور از مردان بزرگ : …مملکت را بالکلیه خالی از مردمان شایسته ساخته،زندگی منحصر شد به صفات زنانه و تملق و نفاق و سستی.
حاج سیاح می گوید روزی در خانه نصیرالدوله ایلخانی بختیاری را دیده که فرد معقولی به نظرش می آمده است. حاجی یکی از مشکلات اساسی کشور را این می داند که چندین کار بزرگ را اشخاص کوچک انجام می دهند و بسیاری از اشخاص بزرگ هیچ کاری ندارند که انجام دهند به طور مثال ظل السلطان که حاکم اصفهان بوده در سال جدید (۱۲۵۸) حاکم خوزستان و یزد نیز می شود اما حکمرانی آن ها را به پیشکارانش می دهد کسانی که شاید سواد خواندن و نوشتن هم نداشته اند از طرفی کامران میرزا که نایب السلطنه حکومت تهران بود حکمرانی گیلان،وزارت جنگ و سپهسالاری را نیز توانست به دست بیاورد و او نیز پیشکار خود را برای حکمرانی در گیلان منصوب می کند. بیچاره آن مردمی که برای اصلاح امور و رفع مشکلات خود باید به کسی رجوع کنند که اصلا نمی داند اصلاح و رفع را چگونه می نویسند :در طهران حراج حکومت ولایات است هر کس زیاد پول می دهد به او می دهند. همچنین حراج لقب و منصب، علی الاتصال سرهنگ و سرتیپ و یاور و سردار است که لقب داده می شود. حاج سیاح می گوید از این وضعیت تکراری خسته شده و تصمیم می گیرد در بهار که هوا خوب است مدتی را به گردش در اروپا بگذراند، به مکه مشرف شود و بعد به ایران برگردد به همین خاطر به مادر نامه داده و اجازه می خواهد مادرش نیز به شرط فرستادن نامه در هر نقطه به او اجازه سفر می دهد .
تیرماه ۱۲۵۸ حاج سیاح تصمیم می گیرد به سمت رشت حرکت کند که در این بین باید از کرج و قزوین عبور کرده سپس به رشت برسد حاجی دویست لیره برای خرج راه با خود می برد در چاپار خانه اسب گیرش نمی آید اجبارا با مردی که دو الاغ به همراه داشته و یکی را به حاجی کرایه می دهد به سمت قزوین به راه می افتد اما نمی خواهد آن مرد بداند که او پول زیادی به همراه دارد و به واسطه همین بخواهد کرایه الاغ را زیاد از حد بگیرد به همین خاطر حاج سیاح نیز کیف پولش را بی تفاوت به گردن الاغش می اندازد. به این ترتیب از تهران روانه کرج می شوند و در آنجا به سرعت به سمت قزوین می روند حاج سیاح درمورد باغ های انگور و پسته قزوین می نویسد و می گوید باغ ها حصار ندارند و تنها به واسطه مقداری خاک از هم جدا شده اند.قزوین دچار کم آبی است و این در حالی است که حاجی می گوید دولت می توانست رودخانه شاهرود را به این سمت منحرف کند تا تمام این صحرا گلستان شود اما افسوس می خورد که آن آب بدون هیچ فایده ای به سفید رود می ریزد و می رود سپس به دیدن کاروانسرای معروف حاجی محمد رحیـم می رود در آنجا دست در کیف خود می کند و کرایه صاحب الاغ را می دهد و آن‌ مرد بسیـــار متعجب می شود که حاجی آن همه پول داشته و او متوجه نشده است. سپس به دیدن مسجد جامع و کاروانسرای شاه و عالی قاپو می رود و توضیح می دهد که چرا به آن عالی قاپو یا علی قاپو می گویند.در زمان اشغال اصفهان توسط محمود افغان، بزرگان کشور پایتخت را از اصفهان به قزوین تغییر مکــان می دهند به همین خاطر در قزوین یکسری بناهای تاریخی دیدنی وجود دارد. حاج سیاح درمورد مردم قزوین نیز چنین می نویسد: مردمان متعصب لجوج نادان قانعی دارد … در قزوین لب با خنده ندیدم چنانکه گفته اند – عجب از پسته که می خندد و در قزوین است !.پس از چند روز اقامت در قزوین به سمت رشت به حرکت می افتد حاجی می نویسد چون تجار کالاهای خود را از روسیه به رشت و از آنجا به قزوین می آورند و حمل کالا از قزوین به رشت کم است کرایه کردن چهارپا وقتی که می خواهی از قزوین به سمت رشت بروی ارزان است اما عکس آن بسیار گران می شود حاجی نیز قاطری را تا رشت کرایه می کند و تیر ماه ۱۲۵۸ به سمت رشت روانه می شود.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شدعلامتدارها لازمند *

*

bigtheme
Designed & Developed by: Sepanta Group Team.