خانه » پیشنهاد سردبیر » دوزخیان بر روی زمین/گزارش میدانی «وقایع استان» از مشکلات حاشیه نشینی در شهر اراک که با ۱۵۰ هزار نفر حاشیه نشین خود یک حاشیه است

دوزخیان بر روی زمین/گزارش میدانی «وقایع استان» از مشکلات حاشیه نشینی در شهر اراک که با ۱۵۰ هزار نفر حاشیه نشین خود یک حاشیه است

شنبه ۲ تیر ۱۳۹۷ شماره ۸۶۸
خارها
خوار نیستند
شاخه های خشک
چوبه های دار نیستند
میوه های کال کرم خورده نیز
روی دوش شاخه بار نیستند
پیش از آنکه برگهای زرد را
زیر پای خویش
سرزنش کنی
خش خشی به گوش می رسد :
برگهای بی گناه
با زبان ساده اعتراف می کنند
خشکی درخت
از کدام ریشه آب می خورد !
«قیصر امین پور»
***
وقایع استان
اسحاق شهبازی
***
شهرها از روی نشانه های شهری و مشاهده عینیت ها و نقش خاطره ها در ذهن شناخته می شوند؛ نشانه هایی همچون آب، کوچه، میدان، خیابان، فضای باز و سبز و …همراه با جریان زنده ی فعالیت های جمعی و اجتماعی در شهر، ازآن جمله اند. البته شهروندان هر کدام به اندازه توانائی خود (که با یکدیگر متفاوت است) «متن شهر» را رمز گشائی می کنند. مدیران، کارگزاران، سیاستمداران و محققان همانند منتقدان آثار ادبی، حداکثر توانائی خلق و خوانش متن های شهر را دارند. این فرایند رمزگشایی شهری، گاه آگاهانه یا خودآگاهانه است و گاه (اغلب) ناخودآگاه. از همین نقطه است که شهـر و شخصیت آدمی رابطه ای عمیق را شکل می دهند. در اینجا باید «تفاوت های فردی» را نیز یادآور شوم. یکی از علل وجود شخصیت های متفاوت در شهر نیز همین تفاوت های فردی است. به همین دلیل است که در هر شهر دو نوع خیابان، کوچه؛ میدان، و انسان وجود دارد و در اراک این امر بسیار ملموس تر است چون وقتی از میدان های پر زرق و برق، آپارتمان های مجلل و محله هایی که برند اکثر ماشین های آن را فقط تعداد کمی از مردم و بچه های بالا می دانند، که گذر میکنی ، آرام آرام میدان به میدان، خیابان به خیابان و کوچه به کوچه انگار بوی فاجعه را حس میکنی، میدان هایی که دیگر هیچ تابلو یا مجسمه ای خاص ندارند، ماشین هایی که از اکثرا سالهاست فرسوده شده اند و از دو حالت پیکان و پراید خارج نیستند، مردمی که فلاکت را به صورت مدل انتخاب کرده اند، و بعد ساختمان هایی که اکثرا بدون مجوز و در طول چند شب بدون اجازه شهرداری و نهادهای مربوط ساخته شده اند و با چند کیسه گچ و سیمان و چند شاخه آهن اسم خانه را یدک میکشند، اینجا دقیقا حاشیه است جایی که تفاوت بین شهروند و ناشهروند بودن و مرز بین بودن و نبودن کاملا ملموس است. پدیده ای که امروز دیگر صحبت نکردن و سکوت درباره آن صرفا بی تفاوتی و نادیده گرفتن واقعیت عریان جامعه است. پدیده ای که طبق آمارهای رسمی، مربوط به چند سال پیش ۱۱ میلیون نفر از جمعیت ۷۵ میلیون نفری کشور با آن درگیر هستند ولی این آمار در اراک بیشتر از هر جای ایران است زیرا اگر ۱۱ درصد از جمعیت کشور در منطقه های حاشیه ای زندگی می کنند. این آمار در اراک ۲۵ درصد معادل حدود ۱۵۰ هزار نفر از ۶ هزار است و این یعنی هر ۴ نفر در اراک یک نفر آنها در حاشیه زندگی میکند.
حاشه نشینی امروزه در اینجا دیگر مسئله ای جدی است و در طول چند دهه گذشته به شدت بر رشد آن افزوده شده است . البته پیش از آن نیز حاشیه نشینی وجود داشت، اما هرگز به این شدت نبود، حاشیه نشینی در اطراف شهرهای بزرگ که امروز در ایران با این شدت رشد یافته است، شیوه ای از زندگی است که با هیچ کدام از زندگی شهری و روستایی در کشور تطابق ندارد.و بیشتر جلسات تشکیل شده برای حل مشکل حاشیه نشینی در کشور «شعاری» بوده است و در حد حرفهای زیبا و کاغذی باقی مانده اند. اما چرا گفتن درباره این تومورهای درد اهمیت دارد. جامعه شناسان و محققان در این زمینه دو نظریه دارند. گروهی رشد معضلات و آسیب های اجتماعی مانند اعتیاد، جرائم و بیماری ها در حاشیه نشینی را بیش از حد معمول می دانند و معتقدند این آسیب ها گاهی آن قدر زیاد است، که آرام آرام از حاشیه به متن کشیده میشود و خود شهرها را نیز تحت تاثیر قرار می دهد، در مقابل برخی دیگر اعتقادی به تعــاریف سنتی حاشیه نشینی نداشته و معتقدند سکونت گاه های غیر رسمی، در فقدان آموزش وفرهنگ سازی شکل گرفته و آسیب های اجتماعی را رقم می زند. در واقع گروه اول معتقدند که حاشیه نشینی خود به خود فرد را به سمت انواع مشکلات و جرایم سوق می دهد پس آموزش و فرهنگ هم به قول گاندی برای کسی که گرسنه است به صورت تکه ای نان جلوه می کند و در اینجا جواب گو نیست. در حالی که گروه دوم معتقدند با آموزش و فرهنگ سـازی می توان بر این مشکل غلبه کرد زیرا زمانی که افراد از اصل و ریشه خود فاصله گرفته و وارد یک منطقه غریب می شوند که در آنجا فلاکت عادی ترین و روزمره ترین پدیده ای است که هر لحظه در پیش چشمانشان قرار می گیرد، راحت تر گرفتار اعتیاد، روابط ناهنجار اجتماعی، استفاده ابزاری از کودکان، خرید و فروش نوزادان، سرقت و یا حتی قتل و دیگر جرائم خواهند شد و در بسیاری از این مواقع نیز جرائم مذکور از حاشیه ها به متن شهر صادر می شود. اگرچه نقش اصلی شهر اراک صنعتی است اما در بررسی انجام شده در ارتباط با مشاغل سرپرستان خانوار در محله های حاشیه نشین مانند فوتبال و باغ خلج تنها تعداد بسیار کمی از سرپرستان خانواد در اینجا، در مشاغل صنعتی، درصد کمتری در مشاغل خدماتی و تقریبا اکثریت مردان این منطقه یا بیکاری هستند و یا در مشاغل کاذب مانند مواد فروشی، سیگار فروشی و… و یا در مشاغل ســـاختمانی در رده های بنا و کارگر ساده مشغول به کار هستند که آنهم فصلی است و تقریبا می توان آن را نوعی بیکاری قلمداد کرد چون نه بیمه و نه هیچ مزیت دیگری در آن وجود ندارد. زیرا بنا بر آمار رسمی که مدیرکل دفتر امور اجتماعی استانداری غلامرضا فتح‌آبادی در گذشته ارائه داده بود ۴۲ درصد افراد ساکن در مناطق حاشیه‌ای شهر اراک، کارگران ساختمانی و ۷۹ درصد نیز بیکار هستند و یا شغل‌های فصلی دارند که این افراد عمدتا بی‌سواد و یا کم سواد هستند. همچنین این سرشماری‌ها نشان می داد که ۸۴ درصد ساکنان سکونتگاه‌های غیر رسمی مهاجر و تنها ۵/۱۱درصد آنها بومی هستند، همچنین مشکلات خانواده‌ها در این منطقه زیاد است که می‌توان به مشکلات بیمه نبودن ۷۱ درصد ساکنان این مناطق و وجود یک عضو معلول در ۳۵ درصد خانوارهای این بخش اشاره کرد و بر اساس آمار رسمی که اسماعیل تاج آباد رئیس شورای اسلامی شهر اراک در سال ۹۵ ارائه داده است.
در اراک حدود ۱۵۰ هزار نفر از جمعیت ۶۰۰ هزار نفری در مناطق حاشیه‌ای سکونت دارند و مناطق باغ‌خلج، چشم موشک، شهرک ابوالفضل(ع)، شهرک هجرت، بخشی از خیابان مشهد، ۲۰ متری و ۳۰ متری میقان، داوران، فوتبال و کشتارگاه مناطق حاشیه‌ای شهر اراک محسوب می‌شوند و همه این آمارها نشان از ازخود بیگانگی و رنجی و فلاکتی می دهد که روز به روز بر جسم و جان حاشیه ها و زاغه نشین ها افزون می شود و وقتی با این مردم وارد گفتگو می شوید تازه می فهمید که بدبختی چگونه هجی می شود.

اعتیاد راه حل فراموش کردن مشکل است نه از بین بردن
در این مورد با یکی از ساکنان فوتبال بحث می کنم. اسمش حمید رضا است ۲۸ سال دارد و چند کلاس بیشتر سواد ندارد. قیافه اش فریاد می زند که معتاد است ولی خودش انکار می کند. می گوید پدرش معتــاد بوده و حتی از بچگی وقتی گــریه می کرده پدرش برای تسکینش مواد به او می داده، وقتی از او می پرسم شغلت چیست؟ لبخند بسیار تلخی می زند و با حاضر جوابی همیشگی معتادانه می گوید: کار .. مگه نمیبینی تو بگو کار کجاست تا من با سر برم دنبالش کار کجا بود. می پرسم پس چگونه امرار معاش می کنی؟ می گوید یکی از دوستانش در کارهای ساختمانی و بنایی خبره است و چون حمید و رضا دوستانش فقط به صورت روزمزدی و بدون بیمه و برای او کار میکنند از آنها استفاده میکند. می پرسم چقدر حقوق میگیری؟ می گوید: زیادش سی تومن. می پرسم متاهل هستی؟ می گوید کدام بدبختی زن ما می شود. وقتی برای آخرین بار از او می پرسم واقعا شاید کمکی از دست ما بر بیاید واقعا معتاد هستی؟ بالاخره تسلیم می شود و می گوید تو بگو من چیکار کنم نزدیک سی سالمه نه کار دارم نه زندگی نه خانواده هیچ کسی در این دنیا من را نمی بیند حتی آخرین باری که لباس خریده ام یادم نیست. می پرسم خب با این شرایط آیا مواد این مشکلات را حل می کند؟ خیلی زود جوابی می دهد که مانند پتک بر فرق سرم کوبیده می شودمی گوید: نه کی گفته مشکلات را حل می کند ولی باعث می شود این مشکلات را فراموش کنم میفهمی فراموش؟؟؟ نه اینکه از بین ببره بـرای چند ســاعت فراموششون می کنم. از او می پرسم چرا به کمپ های ترک اعتیاد نمی روی ؟ می گوید تا حالا بیشتر از ده بار رفته است یعنی به زور مرا برده اند. ولی بعد از مدتی دوباره رهایم کرده اند. می پرسم خوب پس چرا وقتی ترک کردی دوباره بعد از بازگشت شروع کردی؟ می گوید وقتی برگشتم مگر مشکلاتم با پدر و مادرم حل شد؟ مگر مشکل بیکاریم حل شد؟ وقتی برگشتم تا چند روز به زور خودمو نگه داشتم ولی بعدش دوباره به خاطر فکر کردن زیاد به مشکلات چاره ای جز پناه بردن به مواد مخدر ندیدم. می پرسم تهیه مواد در منطقه فوتبال چقدر وقت می برد؟ می گوید اگر پول داشته باشی هیچ زمانی نمی برد چون زنگ میزنی با موتور برات می فرستند ولی اگر خود بروی بخری، کمتر از یک دقیقه؟؟؟ ظاهرا با طولانی شدن گفتگوی ما با حمید رضا، او دوباره به فکر مشکلاتش بدجور افتاده، به سرعت از ما خداحافظی می کند و برای خرید مواد به نزدیک ترین مواد فروش مراجعه می کند.
اعتیاد جرمی است نابخشودنی. اما باید ریشه یابی کرد و دید که از کجا سرچشمه می گیرد. وقتی خوب به حرفهای حمیدرضا فکر می کنم واقعا متقاعد می شود که برای کسی که هیچ پایگاهی در این جهان ندارد و کسی که از جامعه صد در صد سرخورده شده چنین فردی چقدر در برابر مشکلات اجتماعی آسیب پذیر می شود. اعتیاد جرم نیست بلکه یک نوع واکنش عصبی نا آگاهانه شخصی است که به دلیل عواملی از این قبیل مشکلات زیاد اجتماعی و فردی در جوامع رشد می کند: محیط دشوار خانوادگی، فقدان آزادی های و امکانات اجتماعی، نبودن امکانات ورزشی- تفریحی در مناطق حاشیه ، فقر، بیکاری، بی توجهی دولت به مشکلات شهروندان، فساد های مختلف اداری با توجه به فشار آنها بر روی جامعه و بالاخره کمبود اطلاعات جنبی در مورد مضرات مواد مخدر.
بهترین راه مبارزه با آن متمرکز شدن و حل نمودن مشکلات جامعه است. بایستی با جوانان و مردم مستقیما صحبت کرد، درد آنها را فهمید و سپس به حل مشکلهای آنها از طریق جامعه شناسی و روان شناسی پرداخت. با اجرای احکامی مانند حکم زندان طویل مدت و مجازات اعدام نمی توان با اعتیاد مبارزه نمود بلکه بایستی پی به ریشه روانی آن برد و از طریق صلح، انسان دوستی و کمک درمانی به معالجه به بیماران و کاستن فروشندگان پرداخت. باید متوجه این امر نیز بود که اگر مصرف کننده مواد مخدر موجود نباشد و همچنین اگر بیکاری مزمن اجتماعی نباشد فروشنده مواد مخدر نیز وجود نخواهد داشت.

تنها دلیل اینجا ماندن ارزان بودن خانه و زمین است
بعد از گفتگوی تلخی که با حمید رضا داشتم به سراغ یکی دیگر از ساکنان اینجا می روم اسمش زهرا خانم است اوایل فکر می کردم هفتاد ساله باشد اما سن و سالش تقریبا از همه بازیگران و مدل های معروف کشور کمتر است چون می گوید فقط ۵۳ سال دارد. در صورتش می توان تمام رنگ و بوی جهنم را حس کرد هرکاری می کنم حاضر به گفتگو نیست تا اینکه بالاخره ما هم با زبان لری با او صحبت می کنیم و بـــالاخره حـــاضر می شود گفتگو کند. می پرسم چند سال است در اینجا ساکن هستید می گوید از سال ۷۵ در اینجا ساکن شده است. می پرسیم چرا بین این همه جای خوب اینجا؟ پاسخ می دهد مادر اینجا خانه بیچاره ها و فقرا است از سر خوشی نیست چون اینجا زمین ارزان است و می توانی بدون مجوز در طول چند شب یک آلونک سر پا کنی، هر کسی که پول ندارد در جایی دیگر زندگی کند مجبور می شود به اینجا بیاید. می پرسیم قبلا کجا زندگی می کردید؟ می گوید در یکی از روستاهای نزدیک ازنا بوده ایم و زندگی بهتری داشتیم ولی چون در آنجا بین ما و یکی از آشناهامون درگیری شد و یکی از آنها به قتل رسید ما مجبور شدیم از آنجا مهاجرت کنیم. می پرسیم چند فرزند داری می گوید چهار پسر و دو دختر می پرسیم شغل آنها چیست؟ می گوید اجازه بدهید پاسخ ندهم تقریبا همه معتاد هستند از پسرهام دو نفرشان در زندان هستند و به اینجا که می رسد بغض می کند و آرام آرام گفتگو را ترک می کند.
محرومیت، بزهکاری، اعتیاد و خشونت اولین ارمغان شهر برای چنین افرادی است که از روستاها به امیدی زندگی بهتر بار سفر بسته اند و روانه شهــر شده اند، زرق و برق و جاذبه های شهری و استفاده از امور رفاهی و برخی از امکانات در شهرها اولین عاملی است، که جمعیت روستایی را به مناطق حاشیه ای کشانده است ولی آنها بلافاصله توسط شهر پس زده شده اند. شهری که آنها را خود جای نداده و مجبورشان کرده در حاشیه ها ساکن شوند. شهری که روز اول به آنها گفته است جایگاهشان دقیقا در کجاست و تا جایی به این انگ عادت کرده اند که در حاشیه بودن در ذهن و فرهنگ این مردم جا افتاده است، آنها به تدریج آموخته اند که نه تنها خانه شان در حاشیه شهر است؛ بلکه هویتشان هم حاشیه ای محسوب می شود. برچسب هایی که به این مناطق زده می شود موجب شکل گیری این ایده شده است که خود را جدا از فرهنگ شهری بدانند به همین دلیل برخی از جامعه شناسان چپ تاکید میکنند که آنها را ناشهروند خطاب کنیم . زیرا حاشیه نشینی سبکی از زندگی است که به طور معمول در حومه شهرها ، به صورت نامتعارف شکل می گیرد و نبود ضوابط قانونی در استقرار ابنیه و تاسیسات در این مناطق، امکان خدمات رسانی را برای جمعیت ساکن سلب کرده و از سویی نیز به دلیل تجمیع اقشار کم درآمد و مشکل دار در این مناطق، کانون های آسیب زا و پرخطر اجتماعی در آن تمرکز می یابد بنابراین اگر شهر با قوانین و مقررات و ضوابط خاص خود شناخته میشود در اینجا از هیچ کدام از این مفاهیم خبری نیست و اگر هر فردی که به این ایده ها پایبند شهروند خطاب می شود پس وقتی در اینجا از هیچ قانون و مقرراتی خبری نیست و حتی آب فاضلاب ها و بوی تعفن کوچه ها جان و روح کودکان را هم فرسایش می دهد چرا آنها باید خود را شهروند بدانند؟

کسی ما را آدم حساب نمی کند؟
برای گفتگوی بعدی بسیار مصر بودم با کسی که مدرک دانشگاهی دارد مصاحبه کنم تا این که بالاخره فرد مورد نظر هم پیدا شد با پسر جوانی که هنوز مشخص است غول اعتیاد موهای بلوندش را به تباهی نکشانده وارد گفتگو شدیم . اسمش حسین است و ۲۹ ساله است هنوز هم به خودش می رسد و اگر از روی دندان هایش نبود شاید کسی متوجه نمیشد که معتاد است از او می پرسم تحصیلات داری میگوید بله تا بخواهی می پرسم چه مدرکی؟ می گوید لیسانس مترجمی زبان. اوایل فکر می کرد شوخی می کند ولی وقتی با او صحبت کردم واقعا به زبان انگلیسی کاملا مسلط بود و حتی ریزترین نکات گرامری زبان را هم به خوبی بلد بود. برایم بسیار سخت بود که به این پسری که حالا بدجور به دلم نشسته بود بگویم معتاد هستی، تا اینکه با هزار جور مز مزه کردن حرف و عذرخواهی کردن از اون پرسیدم مواد مصرف میکنی؟ بدون هیچ تعارفی گفت راهی دیگری هم هست؟ گفتند درس بخوان خواندم. گفتند خوشتیپ باش، هستم، گفتند خوب حرف بزن، زدم. خب کسی ما رو آدم حساب کرد که ما کم بیاریم؟ می پرسم کوتاهی از خودت بوده چرا دنبال کار نگشتی؟ میگوید به خدا کوتاهی از ما نیست، بیشتر از دوسال تمام شرکت ها و ادارات اراک را متر کرده ولی به نتیجه نرسیده و آخر هم با دونفر دیگر از دوستانش از اینجا سر در آورده اند بلیط دربست جهنم گرفته اند. بله، این حکایت مردمی که هستند ولی دیده نمیشوند.
اما متاسفانه با وجود این همه مشکلاتی که یک مسئول می تواند با نیم ساعت گشت زدن در این محله ها همه آنها را با چشم خود ببیند. دستگاه ها و ادارات مرتبط اقدامی جدی در مقابله با این معضل خطرناک انجام ندادند و علی رغم کمبود امکانات در استان مرکزی ، به دلیل بیکاری در مناطق محروم کشور، هم چنان شاهد روند مهاجرت از روستاها و شهرهای کشور به اراک و تشدید حاشیه نشینی بخصوص در منطقه کوی علی ابن ابیطالب هستیم.
در صورتی که از راه حل های اساسی برای حل معضل حاشیه نشینی بخصوص در فوتبال، چشم موشک و باغ خلج، اشتغال زایی در این مناطق و یا تلاش برای مهاجرت معکوس به روستاها، تسهیل زندگی، تبلیغات و اطلاع رسانی هستند. برای درمان حاشیه نشینی باید کارهای فرهنگی، بهداشتی، تربیتی و نظارتی در حاشیه ها صورت پذیرد، به گفته بسیاری از جامعه شناسان، حل قطعی حاشیه نشینی تنها با مهاجرت معکوس میسر است. و امروزه در بسیاری از کشورها شاهد مهاجرت از شهر به روستا ها هستیم . اما این کار نیز در استان مرکزی و کل کشور تا حدی شعار بــاقی خواهد ماند. زیرا در پی خشکسالی های سال های اخیر اولا همان کشاورزی به روش سنتی و دیم هم که دیگر عملا پاسخ گوی نیازهای یک خانواده نیست، هم تقریبا به طور کامل از بین رفته است و دوما وقتی بیکاری در سطح وسیع شهرها را در خود بلعیده چه توقعی از روستاها هست؟ امروز بیکاری شدید و نبود مشاغل متناسب، خشکسالی و جواب گو نبودن روش کشاورزی سنتی با نیاز خانواده یکی از اساسی ترین دلایل مهاجرت و خالی شدن روستاهاست. این روستاییان که اکثرا به دلیل نداشتن پول و سرمایه کافی راهی شهر می شوند عملا از چاه در آمده و به چاله راهسپار می شوند. زیرا وقتی روستایی که برای فرار از فقر به شهر پناه آورده است به اندازه ای سرمایه ندارد تا در مناطقی خانه بخرد که هر متر زمین و یا آپارتمان بیشتر از چند میلیون برای او آب می خورد به ناچار این شخص باید به جایی برود که با سرمایه ای نزدیک به روستا بتواند صاحب خانه شود پس راهی بجز پناه بردن به حاشیه به جای متن برای او باقی نمی ماند.
و این حاشیه نشینان که قربانی طرد اجتماعی هستند، در مقابل تمامی اصول هنجارهای اجتماعی غالب موضع گیری می کنند. تعارض اجتماعی و طبقاتی حاشیه نشینان و بالاخص فرزندان جوان این طبقه پائین شهری با طبقات متوسط و بالای شهری در شدیدترین حالت خود موجب شکل گیری خرده فرهنگهای جوانان منحرف و بزهکار می شود. به طوری که به گفته برخی از ساکنان این محله ها افتخار برخی از جوانان این محله های به مواد فروشی و چاقوکشی با سواد و پرستیژ اجتماعی در مناطق بالای شهری قابل مقایسه است. همچنین قانون گریزی و قانون شکنی نیز به عنوان یک ارزش در نزد جوانان خانواده های حاشیه نشین شهری در اراک شناخته شده و با میزان توفیقات اقتصادی و اجتماعی افراد گره می خورد. علت این امر نیز مشخصا در ناتوانی اقتصادی و ضعف پایگاه اجتماعی حاشیه نشیان، قابل تحلیل است؛ بگونه ای که راه رشد و ارتقای اجتماعی و اقتصادی خود از طریق معمول و قانونی را غیرممکن می داند. عدم امکانات آموزشی، رفاهی و اقتصادی موجب می شود که جوانــان حاشیه ای از سطح مهارت و دانش بسیار نازلی برخوردار باشند و در دستیابی به یک شغل آبرومند و لو با درآمد اندک عاجز باشند. بنابراین برای آنان راهی بجز کسب درآمد از راه غیر مشروع باقی نمی ماند.
اما مشکلی به این قضیه بیش از هر چیزی دامن می زند آن هم بی تفاوتی خود ما و مسئولان در قبال این امر است زیرا امروزه مردم عادی در بیشتر مواقع احساس مسئولیتی نسبت به جامعه ای که در آن زندگی می کنند در خود نمی بینند و با بروز مشکلات به جای نگاه به درون خود، جامعه را به بد بودن و عامل مشکلات متهم می کنند. بی تفاوتی نسبت به مشکلات دیگران یکی از عوامل به وجود آمدن مشکلات در جامعه امروزی ماست و مردم با دیدن مشکلاتی از قبیل اعتیاد، بیکاری، فقر، خشونت و طلاق، خودِ افراد را مقصر دانسته و با فاصله گرفتن از آنها سعی می کنند خود را بری از این مشکلات نشان دهند. نهایت توجه گاهی گفتن «بیچاره که این بلا سرش آمد» است که بـا آن وجدان خود را آســوده می کنند که حداقل حسی از ترحم نسبت به فرد قربانی داشته و دلسوزی کرده اند. در حالی که ما به دلسوزی نیاز نداریم، بلکه به «احساس مسئولیت» نیاز داریم. این حس مسئولیت «امر ژنتیکی» نیست که بدون زحمت منتقل شود. ایجاد احساس مسئولیت به گفتگو نیاز دارد و مسئول ایجاد زمینه های این گفتگو دانشگاه ها، اساتید و دانشجویان و بخش فرهنگ ساز ما هستند.
آنتونی گرامشی متفکر مشهور ایتالیایی درباره مسئولت پذیری هر فرد ارتباط با این فقر فلاکت مرعی در خیابان ها می نویسد: «با بخشیدن یک لباس یا یک پتو به یک فقیر خیابانی، شاید بتوانیم فقر درونی خودمان را از بین ببریم ولی فقر او را هرگز… سعی کنیم راه حل وار به قضیه نگاه کنیم ، نه اینکه عذاب و حقارت درونمان را با یک لحظه ریاکاری ارضا کنیم.من نیز بدین خاطر از بی‌تفاوتی بیزارم که: آه و ناله بی پایان آن‌هایی که بی‌گناهند مرا آزار می‌دهد. من هر یک را مسئول می دانم: چگونه آنها با تکلیفی که زندگی داده است و هر روزه به آن‌ها می‌دهد دست و پنجه نرم می‌کنند، آنها چه کرده اند، و چه نکرده اند؟ و من احساس می‌کنم حق دارم که سنگ‌دل باشم و دل‌سوزی خود را برباد ندهم، اشک‌هایم را با آن‌ها به اشتراک نگذارم. من یک پارتیزان هستم، من زنده ام، و احساس می‌کنم نبض فعالیت آینده شهر کسانی که در کنار من ساخته می‌شود در وجدان آنها زنده است. و در آن، زنجیره اجتماعی در خدمت اقلیتی نیست؛ و هر چیزی که در آن اتفاق می افتد به دلیل شانس، یا محصول سرنوشت نیست، بلکه کار هوش‌مند شهروندان‌ست. اما انسانهای دست تنها و بیگانه با شهر نمی توانند وجود داشته باشند. آن که زنده است به راستی نمی تواند شهروند باشد و در قبال کسانی که گروهی به نام «ناانسان» طردشان کرده اند، موضع گیری نکند. بی تفاوتی در این قضیه غیره انسانی و تنبلی است. انگل‌وارگی است، بی‌جربزگی است. زندگی نیست، و از این روست که من از بی تفاوت‌های که به صورت عادی از کنار این همه فلاکت میگذرند بیزارم. چرا هیچ کس با دیدن این همه اشکال بدبختی متحرک، از خویش نمی پرسد، که اگر من هم وظیفه خودم را به درستی انجام داده بودم، آیا آن فلاکتی که اکنون شاهدش هستم، این گونه رخ می‌داد؟»
چه بخواهیم یا نخواهیم بیش از ۲۵درصد جمعیت استان مرکزی را حاشیه نشین ها تشکیل می دهند و باید اولا خود مردم با کمکی هر چند اندک و مسئولیت پذیری در این راه به مسئولان کمک کند و دوما مسئولان قبل از پذیرش مسئولیت به باری که بر دوش می کشند خوب فکر کنند و به نسبت بودجه و توانایی هایی که دارند به فکر ارائه خدماتی در حد متن شهرها در حاشیه ها باشند.

۱ دیدگاه

  1. مسئولین شهر اراک کوچکترین توجهی به حاشیه نشینیان ندارند و هر موقع از مناطق حاشیه نشین مراجعه می کنی مسئولین محترم نسخه می پیچن “که چرا رفتی فوتبال یا فلان جا زندگی می کنی … مسئول محترم درک کن بودجه ی زندگی من کفاف این رو نمیده که بتونم در بالا شهر خانه ای خریداری کنم … چندین ساله به اداره گاز و آب مراجعه کردم و مسئولین به دلیل اینکه منزل من در حاشیه شهر است بهم انشعاب ندادند و دستور فرمودند منزلت را بفروش و برو داخل شهر خونه بخر … مسئول محترم من در هزینه های روزانه ی زندگیم در جا زدم لطف کن از این نسخه ها نپیچ و مشکل ما رو حل کن با درایت و تدبیر … متاسفانه ما حاشیه نشینها از حقوق شهروندی در این شهر محروم هستیم و این واقعا برای ما دردناکه ….

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شدعلامتدارها لازمند *

*

bigtheme
Designed & Developed by: Sepanta Group Team.