خانه » جدیدترین » داستان‌نویسی فروغ فرخزاد

داستان‌نویسی فروغ فرخزاد

چهارشنبه ۳ آذر ۹۵ شماره ۴۶۹

یوسف نیک فام

شش داستان کوتاه از فروغ فرخ‌زاد به یادگار مانده است. این داستانها شباهت بسیاری با هم دارند. نام تمامی داستانها با مضامین آنها ارتباط مستقیمی دارد. نویسنده احساسات، آرزوها و علایقش را در وجود یکی از شخصیتهای داستان ریخته است؛ حتی گاهی داستانهای او از جنبه‌ای «حدیث‌نفس»‌گونه برخوردار می‌شود. توصیفهای او اغلب عینی و تصویرپردازانه است. داستانهای او فضایی تلخ و اندوهبار دارند. درونمایه داستانهای او را می‌توان «عشق، تنهایی و جدایی» دانست.
اندوه فردا
اندوه فردا، داستان عشق دو دلداده است. عشق دو دانشجو با ملیتهای مختلف. یک روز آفتابی در کنار دریاچه با هم آشنا می‌شوند و دختر که از شرق آمده، به‌خاطر مرگ مادرش باید کشوری را که در آن جا تحصیل می‌کند، ترک کند و به نزد برادرهای کوچکش برگردد و سرپرستی آنها را به عهده بگیرد.
اندوه فردا، داستانی عاشقانه و عامه‌پسند است که مناسب علاقه‌مندان داستانهای احساساتی و سانتی‌مانتال است. نویسنده هم و غم خود را در توصیف جنسی صحنه‌های عاشقانه و نمود احساسهای پرشور جوانی گذاشته است.
فروغ با تصویرپردازی اتاق مرد و عکس حضرت مریم که در سه جای مختلف داستان به آن اشاره می‌کند؛ عشق این دو دلداده را معصومانه و پاک قلمداد می‌کند: «سایه‌هایشان روی دیوار مقابل افتاده بود و بالاتر از سایه‌ها قاب ظریف طلائی حضرت مریم با چشمهای بی‌حال و لبخند معصومش این منظره را می‌نگریست…»
فروغ داستان را از زمان حال آغاز می‌کند و برای نشان دادن و توصیف سرگذشت عشق دو جوان از تمهید «یادآوری گذشته» بهره می‌گیرد: «یک روز آفتابی در کنار دریاچه با هم آشنا شده بودند. دختر از شرق آمده بود…» دو شخصیت داستان تیپ هستند و نویسنده از نوع رفتار، کنش و پایگاه اجتماعی خانواده‌ی آنها اطلاع چندانی به خانواده نداده و آنها را تخت و یک بعدی نشان داده است و بیشترین تلاش خود را بر پایۀ توصیف حالات و ویژگی‌های روانی دو شخصیت داستان استوار نموده است.
روایت داستان، لطمۀ جبران‌پذیری به ساختار اثر زده است. راوی دانای کل نامحدود، اطلاعاتی را به صورت مستقیم به خواننده انتقال می‌دهد.
شکست
شکست داستان عشق دختری ۱۳ ساله به نام آسی (آسیه) با پسری ۱۶ ساله است. آسی در را به روی خودش بسته و روی تخت دراز کشیده و خود را زندانی کرده است و تصمیم گرفته تا خودکشی کند. آسی روزهای دوستی با پسر را به یاد می‌آورد و نامۀ پسرک را برای صدمین بار می‌خواند. پسر از او خواسته تا دیگر رابطه‌ای با هم نداشته باشند. پدر دختر آن دو را در بستنی‌فروشی دیده و به پدر پسر شکایت کرده است. دختر خود را شکست‌خورده می‌بیند. با آمدن خواهر، همه چیز را فراموش می‌کند و خود را آماده می‌کند تا به اتفاق او به جشن تولدی بروند.
شکست داستان عاشقانه دیگری از فروغ است. عشق سالهای نوجوانی. فروغ، عواطف و احساسات دوران نوجوانی و جنبه‌های روانی شخصیت دختر را به زیبایی نشان داده است؛ هر چند همچنان نگاهی جنسی و اروتیک‌وار به این احساسات دارد. روایت داستان به عهدۀ دانای کل محدود به آسی است.
داستان پایانی ضعیف دارد. تصمیم آسی برای بیرون آمدن از اتاق و رفتن به جشن‌تولد، غیرقابل باور و غیر‌منطقی اسست و انگیزۀ او برای فراموش کردن خودکشی نامعلوم است و صرفاً خواست نویسنده است تا پایانی خوش را برای داستان رقم زند.
انتها
انتها داستان به انتها رسیدن یک رابطۀ عاشقانه است. زن و مردی در جاده‌اند و به شهر برمی‌گردند. سکوت سنگینی بین آن دو حکمفرماست. زن هنوز تشنۀ عشق است؛ ولی مرد همه چیز را تمام شده می‌داند. مرد که دیگری را دوست دارد، حاضر می‌شود به حرفهای زن گوش بدهد؛ اما زن سکوت می‌کند.
از ویژگی‌های داستان «گفت‌وگوهای» درونی زن است. او هیچ‌وقت، آنچه را که می‌اندیشد به زبان نمی‌آورد؛ حتی زمانی که مرد از او می‌خواهد، زن همچنان سکوت می‌کند. راوی داستان دانای کل است و در این داستان دیگر از نگاه جنسی نویسنده اثری نیست.
اظهار نظرهای نویسنده و جانب‌داری از شخصیتها و یا محکوم کردن آنها از ضعفهای آشکار داستان است.
دوست کوچک من
در این داستان، زنی ایرانی که در آلمان زندگی می‌کند با کودک فلج هشت ساله‌ای افغانی دربیمارستان آشنا می‌شود. دوستی آنها هر روز عمیق‌تر می‌شود. قلب کودک جراحی می‌شود و او پس از عمل می‌میرد.
دوست کوچک من یکی از داستان های فروغ است که ساختار قوی و پرداختی حساب شده دارد. داستان از زبان زنی روایت می‌شود. اطلاعات به موقع و در جای مناسب به خواننده داده می‌شود. طرح داستان، تعلیق مناسبی دارد؛ به گونه‌ای که خواننده را تا انتهای داستان با خود همراه می‌کند.
داستان، از وجوهی «اتوبیوگرافیک» و حدیث نفس‌گونه برخوردار است. چهرۀ فروغ را می‌توان در شخصیت زن داستان، دید.
راوی در ابتدای داستان کنار پنجره نشسته و سرما و برودت زمستان را در قلبش احساس می‌کند و غمگین و افسرده است. همین حال و هوا و فضای ایجاد شده در صحنه، خواننده را با این سؤال روبرو می‌کند: «چه اتفاقی افتاده و چرا زن در سرمای اندوهی که قلبش را می‌فشارد، منجمد شده؟» راوی (زن) با شرح ماجرا و اتفاقاتی که در یک هفته پیش افتاده با جزئیات به خوانندگان در این‌باره اطلاعات می‌دهد.
فروغ در این داستان متأثر از تورات است. شخصیت زن داستان در ابتدا و انتهای داستان این جمله از تورات را به یاد می‌آورد: «و محبت مانند مرگ، سنگین است.»
در این داستان جای پای احساس مادرانۀ فروغ نسبت به کودکان پیداست. فروغ، عشق و محبت و عاطفۀ مادری خود را در وجود شخصیت زن نهاده است.
بی‌تفاوت
دختری پس از یک هفته دوری و قهر به دیدن پسر مورد علاقه‌اش بازگشته است. او برخلاف تصوراتش با بی‌تفاوتی و خونسردی پسر روبه رو می‌شود. داستان از زبان دختر روایت می‌شود. داستان بر پایۀ تصورات و افکار دختر طرح‌ریزی شده است. افکار، اندیشه‌ها و تصورات دختر با واقعیت و دنیای بیرون از ذهنش تفاوت فراوانی دارد.
در این داستان نیز مانند دیگر داستانهای فروغ، رابطۀ عاشقانه به شکست و انتهای خود رسیده است. گویی بین عاشق و معشوق فرسنگها فاصله است. بی‌تفاوت مناسب علاقه‌مندان داستانهای احساساتی و سانتی‌مانتال است.
کابوس
خانواده‌ای تهرانی در تابستان به کنار دریا رفته‌اند. پرویز کوچولو، پسر خانواده نیمه‌شب از خواب بیدار می‌شود و از نگاه او همخوابه گی پدر و مادرش دیده می‌شود. او فکر می‌کند پدر تصمیم به کشتن مادرش گرفته، اما وقتی صبح با لبخند روبه رو می‌شود؛ از فرط خوشحالی می‌گرید و به نظرش می‌رسد که سراسر شب گذشته را با کابوس وحشتناکی دست به گریبان بوده است.
کابوس داستان توصیف صحنه‌های اروتیک و جنسی از زبان راوی است. راوی دانای کل محدود به پسر بچه است. سیر جریان وقایع در داستان، هیچ‌گاه متوقف نمی‌شود و نویسنده از مستقیم‌گویی اجتناب کرده است و جای پای او در اثر دیده نمی‌شود. داستان طرح داستانی منسجم و حساب شده‌ای دارد.
ضعف و مشکل داستان در درونمایه آن است. اصولاً نویسنده چه هدفی از نگارش داستان داشته است؟ متأسفانه فرم زیبای داستان در خدمت هیچ بیان و پیامی نیست. مسئله‌ای که اغلب فرمالیست ها در خدمت آنند و جز صورت و فرم به چیز دیگری نمی‌اندیشند. سؤالی که همیشه باقی است: «خب که چی؟ چه می‌خواهی بگویی و چه رهاوردی برای خواننده داری؟»
نتیجه
فروغ فرخ‌زاد کارنامه درخشانی در داستان‌نویسی ندارد. تنها شش داستان کوتاه متوسط او در کارنامه‌اش نشانگر جدی نگرفتن داستان‌نویسی است. به‌طور قطع نگاه او از سر تفنن بوده است. حتی شیفته‌گان او سعی کرده‌اند تا با بی‌توجهی و چشم بستن به این آثار کارنامۀ کاری او را پاک و منزه جلوه دهند؛ بدون آنکه بدانند که زمانه داوری خود را بی هیچ چشم‌پوشی و فراموشی به معرض نمایش خواهد گذاشت. باد می‌وزد و همه چیز را غربال خواهد کرد. همۀ ما تا همیشۀ روزگار در معرض قضاوت خواهیم بود. چه خود بخواهیم و چه نخواهیم و چه دیگران را خوش آید و چه بد آید.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شدعلامتدارها لازمند *

*

bigtheme
Designed & Developed by: Sepanta Group Team.