خانه » جدیدترین » خرده روایت های ناصر (غلامعلی) شفاهی قدیمی ترین کنترباس نواز اراکی از موسیقی اراک قدیم/آرشه ای بـر قامت زمـان

خرده روایت های ناصر (غلامعلی) شفاهی قدیمی ترین کنترباس نواز اراکی از موسیقی اراک قدیم/آرشه ای بـر قامت زمـان

یکشنبه ۱۲ اردیبهشت ۹۵    شماره ۳۳۴

آرش زرنیخی- گروه فرهنگی:
کالبد شکافی تاریخ، حتی از نوع معاصرش نیز برای همه جذاب نیست، اما برای کسانی که جذاب است لذت ثبت و ضبطش قابل توصیف نیست.
اراک فتحعلیشاهی ما گذشته از اینکه امروزه یکی از شهرهای کنسرت خیز ایران است و تابلوهای تبلیغی شهری اش در فواصلی کوتاه نمایشگر هنرمندان موسیقی غیر بومی است، هنرمندان بومی وکهنه کاری را در دل خود جا داده است که تفحص احوال ایشان می تواند به بیرون کشیدن روایت هایقابل اعتنایی از تاریخ موسیقی در اراک منجر شود.
استفاده از کلمه اولین، این روزها بوی شارلاتان بازی می دهد و برای بسیاری از ما مشمئز کننده است، اما تا آنجا که نگارنده از تاریخ موسیقی اراک می داند جز او کسی در اراک کنترباس نمی زده و شاید اکنون نیز هنوز کنترباس، ساز شناخته شده ای برای عموم مردم نیست.
بعد از یک تماس تلفنی فرمان اتومبیلم را به طرف خیابان رودکی می گردانم تا شاید یادداشت هایم بتواند گزارشی جدید را به طرف تاریخ موسیقی اراک سوق دهد.
ناصر شفاهی (غلامعلی) ، متولد بیست و ششم آذر ۱۳۲۱ خورشیدی در اراک است . قدیمی های اراک شاید نام میراب حاج محمد قاسم برایشان آشنا باشد. شفاهی در همان حوالی دیده به جهان گشود.
پدرش آقا شکرالله نیز میرآب بود. او از معدود کهنه کاران موسیقی در اراک است که به سبب دامنه ارتباطی خوب و پیگیرش با بدنه موسیقی زمان خود، اطلاعات متفاوت تری از موسیقی اراک دارد.
شفاهی نخستین نوازنده کنترباس در اراک است، اگرچه ماجرای کنترباس آموختنش هیچ ربطی به شهرش اراک ندارد. از او درباره چگونگی آشنایی اش با موسیقی می پرسم.
***
آقای شفاهی عزیز چه شد که سر از وادی موسیقی درآوردید ؟
من از کودکی شیفته موسیقی بودم و این ماجرا ادامه پیدا کرد تا روزی یکی از دوستانم بنام آقای رکاب طلایی ویلنی که خریده بود به من هدیه داد.
روی چه حسابی؟
ویلن ساز سختی است، سرخورده شده بود که نمی تواند بنوازد.
تا جایی که من در احوال نوازندگان قدیمی ویلن در مطبوعات قلم زدم و پیگیر بودم استادان کریم خوش الحان ،مرحومان غلامعلی داوری و حبیب مشایخی در آن ایام نوازندگان ویلن در اراک بودند، شما از ایشان هم بهره گرفتید ؟
بله من ابتدا با آقای خوش الحان شروع کردم و خاطرم هست که با سه گاه آغاز کردیم، بعدها با مرحوم داوری هم آشنا شدم و بینمان دوستی برقرار شد تا اینکه به استخدام آموزش و پرورش درآمدم و به روستای چهره غان (چالگان) اعزامم کردند . حوالی سال ۱۳۴۲ بود. در آنجا با شخصی بنام محمود شجاعی آشنا شدم. او هم به موسیقی آشنا بود و قدری دشتی و افشاری کار کردیم. البته قبل ازهمه این اتفاقات در آن روزگار قدیم همه دارایی علاقمندان موسیقی یک رادیو بود و من برای تشخیص دادن دستگاه های موسیقی با شیوه خودم تحریرها را با علامت مثبت و منفی و خلاصه یک رسم الخط عجیبی که مخصوص خودم بود مشخص می کردم و آنقدر کلنجار رفتم تا بالاخره در حد خودم تا حدی با موسیقی ایرانی آشنا شدم.
تا جایی که حافظه تاریخی نسل من اجازه می دهد در اراک نوازنده کنترباس نداشتیم ، چه شد که شما سراغ کنتر باس رفتید ؟
حوالی سالهای ۱۳۴۷ -۱۳۴۸ بود که در کنکور انیسیتو زبان رشت قبول شدم. یکی از درسهای ما موسیقی بود و آن را آقای منوچهر جنتی درس می داد. یک روز سر کلاس یک سوال در مورد تئوری موسیقی از ایشان پرسیدم، چون قبل ترها هر چه کتاب تئوری موسیقی که البته خیلی کم هم بودند به دستم می رسید با ولع زیادی مطالعه می کردم البته تئوری موسیقی مباحث دشواری دارد که طبیعتاً خیلی از آن مباحث برای من سوال بود و دنبال کسی می گشتم که آنها را با او در میان بگذارم. از قضا ایشان(منوچهر جنتی) نتواست پاسخم را بدهد و گفت بعداً پاسخ می دهم. بعد همین آقای منوچهر جنتی که نوازنده ارکستر فرهنگ و هنر گیلان هم بود پرسش من را از رهبر ارکستر فرهنگ و هنر گیلان آقای یحیی نیکنواز می پرسد. از قضا این آقا اراکی الاصل هم بودند.
فکر می کنم در یکی از جلدهای مردان موسیقی اسم و عکس ایشان را دیدم.
این آقای یحیی نیک نواز می گوید کسی که چنین سوالی را پرسیده نمی تواند یک دانشجوی معمولی و نا آشنا به موسیقی باشد و ماجرا را به آقای محمود زنگنه مدیر کل فرهنگ و هنر گیلان هم می گوید. به این ترتیب با یک پرسش ساده پای من به ارکستر فرهنگ و هنر گیلان باز شد.
یعنی آنها از شما دعوت کردند؟
بله یک روز دیدم برایم نامه آمده، پاکت را باز کردم و دیدم از طرف آقای محمود زنگنه است و البته نه به ارکستر بلکه به دفتر ایشان دعوت شدم.
پیش از باز کردن این مسئله بفرمایید از کجا متوجه شدید که آقای نیکنواز اراکی هستند ؟
(می خندند): یک روز یعنی زمانی که من در ارکستر پذیرفته شده بودم این آقای نیکنواز از واژه ای استفاده کرد که فقط اراکی ها استفاده می کنند. درست خاطرم نیست به چه دلیل اما گفت: «بَغسَمین ». الان دیگر این واژه استفاده ای ندارد اما قدیمی ها به هویج می گفتند بغسمین یعنی بیخ زمین، همانجا بود که من گفتم: این کلمه را فقط ما اراکی ها استفاده می کنیم و ایشان هم پاسخ داد خب من هم اراکی هستم.
حالا برویم سراغ آن دعوتنامه و ماجرای دعوت شما به دفتر مدیر کل فرهنگ و هنر گیلان آن روزگار. آیا دعوت بخاطر این بود که فهمیده بودند شما نوازنده هستید ؟
بله، وقتی رفتم و در پاسخ آقای زنگنه مدیر کل گفتم من بیشتر خودم کار کردم و هیچ موقع تحت آموزش جدی و اصولی نبودم خیلی تعجب کرد . یعنی باورش نمی شد . از من خواستند ساز بزنم. بعد آقای نیکنواز گفت : خب از اینجا به بعدش شما که مدعی هستی خودت با ممارست و تمرین سازی به سختی ویلن را یاد گرفتی باید به ما ثابت کنی. گفتم چی را ثابت کنم ؟ نیکنواز گفت: بناست از طهران یک کنترباس و یک ویلن سل برای ارکستر ما بیاورند و ما در این ارکستر کسی را نداریم که کنترباس بنوازد. شما باید همان کارهایی را که برای یادگیری خودآموز ویلن انجام دادی در راه فراگیری کنترباس انجام بدهی تا ما باور کنیم که شما درست می گویی. اصول اولیه را ما به شما می گوییم و از آنجا به بعدش دیگر با شماست. روزی که ساز را از طهران آوردند من دیدم چیزی شبیه تابوت از ماشین پیدا شد. خلاصه اینکه ما شروع کردیم به مشق کنترباس و البته هرجا سوالی داشتم از آقای نیکنواز می پرسیدم ابتدا خطوط بیس ساده را می نواختم و کم کم که پنجه ام قوی شد و بر ساز مسلط شدم در ملودی ها هم ارکستر را همراهی می کردم.
از خوانندگان ارکستر فرهنگ و هنر گیلان بگویید.
آقای زیبا کناری و خانم ها گلنوش و پروانه که به پرند معروف بود. بعدها ما به رادیو هم رفتیم و جالب اینجاست که حقوق دبیری من ماهی سیصد و پنجاه تومان بود و دستمزدم در رادیو یازده هزار و پانصد تومان، فقط ببینید تفاوت تا کجا بود.
یکبار منزل آقای حمید اشتری (سازنده و نوازنده سنتور در اراک) در خصوص قدیمی های بی نام و نشان موسیقی اراک پرسیدم ، ایشان نشانی شما را دادند. آدمیزاد گاهی یک احساسهایی به سراغش می آید و وادارش می کند پیگیریشان کند . من در طول سالهای پژوهشگری چه در صفحه فرهنگی روزنامه همشهری و چه مطبوعات دیگر استان ، احساس می کردم و می کنم که باید مثل باستان شناس ها از دفینه های فرهنگ و هنر این شهر پرس و جو کنم ، حتی شده یک نام هم در این میان احیا شود خودش کلی کار است. دو گروه هستند که مایلم آنها را در موسیقی قدیم اراک هم تمیز دهیم . یکی مطرب ها و پیشینه فعالیت هایشان و دیگری تعزیه خوانها . البته اگر خاطراتی از نمایشگران رو حوضی هم دارید بفرمایید.
والله یک حاج قربان نامی بود که در همسایگی و دیوار به دیوار خانه قدیم ما زندگی می کرد. زادگاهش کمال آباد بود و فامیل پدری علی اکبرخان شهنازی محسوب می شد ، حتی مرحوم عبادی و علی اکبرخان شهنازی به خانه اش رفت و آمد داشتند. مطرب های اراک یک پاتوق بیشتر نداشتند و آن قهوه خانه لال عباس میرزا بود که برای خودش حکایت ها داشت. در این جا لازم است که بدون نام بردن از کسی بگویم که گاهی اوقات با معرفتی هایی از برخی مطرب های آن زمان سر می زد که دلیلی جز بزرگ منشی نداشت . یکی از آنها شب ها وقتی به قهوه خانه سر می زد و متوجه می شد که برخی از رفقایش آن شب چیزی دشت نکرده اند پول توی جیبشان می گذاشت تا دست خالی به خانه نروند ! من این را به چشم خودم دیدم و او نوازنده معروفی بود.
(سکوت) حدسش را می زنم . . .
( پر احساس و پر سکوت به سیگارش نگاه می کند).
آیا قهوه خانه لال عباس میرزا پاتوق نمایشگران رو حوضی هم بود ؟ چون در هر حال موسیقی مطربی آن روزگار با اینگونه نمایش ها قرابت داشت .
سر دسته شان شخصی بنام محمود سیاه بود .
آقای شفاهی عزیز همانطور که گفتم دنبال نام هایی می گردم که شاید شما آخرین نسلی باشید که می توانید به ثبت کردنشان کمک کنید . کسانی که به هر طریق در عالم موسیقی اراک حضور داشته اند.
پس اجازه بدهید داستان شخصی بنام احمد آقا سیا (سیاه) را برایتان بگویم. این آدم اعجوبه ای در موسیقی بود که من تا بحال همانندش را ندیدم. هم محل ما بود یعنی ادبجو (زیرآب حاج محمد قاسم)، ضرب می زد اما ضرابی فقط یکی از هنرهایش بود. این احمد آقا سیا حافظه عجیبی در ملودی و شعر های تصنیف داشت. اصلا یک تصنیف هایی می خواند و می دانست که فکر می کنم برخی از آنها را او جزء آخرین نسلهایی بود که بلد بود و می خواند. البته خیلی آدم خوشنامی نبود .
از آن نسل اهل طرب اراک کسی هست که هنوز در قید حیات باشد و او را ببینید؟
شفاهی: عزت الله باشیان که ویلن می زد و در کاباره با روح پرور کار می کرد، گاهی از دور می بینمش وانت دارد و کار می کند. اسماعیل باشیان هم بود که کمانچه می زد. ناصر باشیان پسر اسماعیل باشیان هم بود که ویلن می زد.
داش خلیل نامی هم بود که ویلن می زد. ته خیابان محسنی دوچرخه سازی داشت. برادر حسین زنجیردار و پدر زنجیردار نی نواز بود. شعبان نامی هم بود که او هم ویلن می زد، پسرش عباس هم ویلن می زد.
یک اکبر نامی هم بود که ویلن می زد و حوالی میدان ارگ مغازه داشت.
از تعزیه خوانها قدیم اراک بگویید.
حسین ناطقی که تقریبا همه اراک قدیم ایشان را می شناختند، امام خوان خیلی خوبی بود.
یک نفر دیگر هم بود بنام جواد شوفر که او هم امام خوان بود. یک نفر دیگر بود بنام مشیری که شمر خوان خوبی بود اما حالا که حرف به اینجا کشید باید خاطره ای برایتان بگویم از هفت هشت سالگیم.
یک امام خوانی بود بنام نقیب که هنوز زنگ صدایش در گوشم است. هنوز تا به امروز راک ماهوری همانند آنچه نقیب آن روز جلوی در حیاط خانه مان در تعزیه ای خواند نشنیدم.
برای شما که دنبال این آدم های گم نام می گردید بد نیست از حاج غلامعباس هم بگویم. این حاج غلامعباس امام خوان روستای حصار بود حوالی فرّ (به سمت توره). آدم عجیبی بود، از آستانه تا حصار پیاده می آمد و خودش با خودش تعزیه می خواند.
در پایان اگر نام دیگری از قلم افتاده اضافه کنید لطفاً.
فقط نام عبدالرحیم خان امین به ذهنم می رسد. او از طایفه نامداری بود و البته برای خودش ساز می زد. خانه اش در محله رودکی بود.
***
در خلال این مصاحبه متوجه شدم که شفاهی از دوستان قدیمی زنده یاد مرتضی خان ذبیحی نویسنده تاریخ اجتماعی اراک محسوب می شوند و در روند جمع آوری عکسهای مربوط به موسیقی در اراک به زنده یاد ذبیحی بسیار یاری رساندند و پیداست که علاوه بر دوستی علاقه خاصی به ایشان داشته و دارند.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شدعلامتدارها لازمند *

*

bigtheme
Designed & Developed by: Sepanta Group Team.