خانه » پیشنهاد سردبیر » خاطرات حاج سیاح

خاطرات حاج سیاح

چهارشنبه ۲ آبان ۱۳۹۷   شماره ۹۶۱

***

وقایع استان

مهرداد یاری

***
بخش هفدهم

حاج سیاح و کاروان محلاتی ها در آذر ماه ۱۲۵۷ وارد محلات می شوند به خانه که می رسد، می بیند مادرش تا صبح بیدار بوده و از دیدن پسر شاد است.حاجی خود را به آغوش مادر می اندازد و از دیدنش بسیار خوشحال می شود و می گوید وصف مهر مادری به هیچ وجه در زبان نمی گنجد.
حاجی چند روزی را در محلات می ماند سپس تصمیم می گیرد به تهران برود چرا که از نظر حاج سیاح آدم اگر قرار باشد در ایران زندگی کند تنها جایی که مناسب او می باشد تهران است حاجی به مادرش می گوید که اگر در محلات بماند زحمات چندین و چند ساله اش از بین می رود چرا که پس از مدتی مثل همین مردم می شود و باید در امورات همین شهر وارد شود و چون مادر صلاح فرزند خود را می خواهد اجازه دهد که او به تهران برود در کمال ناباوری مادر حاج سیاح این بار با رضایت کامل به او اجازه رفتن می دهد.
حاج سیاح از راه شانق و خیرآباد وارد اراک یا سلطان آباد می شود در آن زمان اراک همچنان شهر جدیدی محسوب می شده که در بسیاری از موارد اوضاع خوبی داشته است.والی وقت اراک آقای حکیم الممالک بوده که حاجی درمورد او می گوید چنان با مردم به خوبی رفتار می کرده که مردم تعجب می کردند چرا او مانند بقیه ظالم و خونریز و مستبد نیست برای ایتام مدرسه به راه انداخته بود و هزینه تعلیم آن ها را پرداخت می کرده یا اینکه به عیادت مریض ها می رفته و هزینه معالجه آن ها را خودش پرداخت می کرده و کارهای دیگری از این دست اما جالب اینجا است که حاجی می گوید مردم سلطان آباد این خوش رفتاری حکیم الممالک را از بی کفایتی او می دانستند چون در ایران اقتدار و کاردانی و کفایت به کشتن و دست و گوش و بینی بریدن و چپاول مردم و … معنا می شده است.
حاجی از یوسف خان گرجی سازنده شهر اراک نیز می نویسد که اراک را شطرنجی ساخته به طوری که این شهر چهار دروازه دارد و در مرکز چهارسوق که بایستید هر چهار دروازه پیدا است و درمورد زیبایی شهر می گوید که در ابتدای ساختنش مردم می گفته اند: نمود یوسف ثانی بنای مصر جدید. هر چند که یوسف خان گرجی اراک را بیشتر شبیه به تفلیس می خواسته در بیاورد و البته همین یوسف خان بعدها مورد غضب حکومت قرار گرفت و تمام اموالش را مصادره کرده اند حاجی درمورد اراک چیزی جز خوبی نمی نویسد از غله فراوان و لبنیات عالی و فرش زیبا و گندم و حبوبات و نان ارزان و … می نویسد. سپس به مهاجران می رود تا به خانواده عمویش سر بزند عموی ثروتمندی که ۲۰ سال پیش دختر خود را به عقد حاج سیاح در آورده بود اما حاجی چون نمی خواست با پول زنش زندگی بگذراند از همانجا تصمیمش را عملی کرد و سفر ۱۸ ساله اش به دور دنیا را آغاز می کند. به مهاجران که می رسند مستقیم به خانه عمو می روند عمویی که فوت شده است زن عمویش پیر و شکسته شده و چند فرزند از دست داده اما حاج سیاح دختر عمویی را که ۲۰ سال پیش رها کرد را نیز می بیند که ازدواج کرده و صاحب چند فرزند است حاجی از دیدن او خاطراتی در ذهن زنده می شود: بواسطه همین دختر غرور جوانی بسرم زده از ایران مهاجرت کرده بودم… راهی را که از آنجا بطرف غربت رفته بودم را دیده،وضع آنوقتم را بنظر آوردم و شکر خدا را نمودم.
خلاصه این دیدار حاج سیاح را خوشحال می کند و دوباره به اراک بر می گردد.حــــاج سیاح دی ماه ۱۲۵۷ اراک را به مقصد تهران ترک می کند اما این بار قصد دارد راه خود را کج کرده و ابتدا تفرش و آشتیان و فراهان را نیز ببیند حاجی در مورد این مناطق می گوید که هر کدام از این شهرها به نام بزرگانی که دارند مشهور شده اند فراهان به واسطه میرزا تقی خان امیر کبیر و میرزا ابوالقاسم قائم مقام فراهانی، آشتیان به خاطر مستوفی الممالک،تفرش به واسطه نویسندگان و منشی هــای بی شماری که در سرتاسر ایران دارد و اردکان که زادگاه ملاحسین اردکانی از علمای معروف کربلا است. در راه راهنمای مسیر که شخصی جوان بوده خوابش می برد و از راه منحرف می شوند آن ها به سمت ساروق می رفته اند که بلد راه بیدار می شود تصمیم می گیرد از راه سیاوشان آن ها را به آشتیان برساند. جالب است بدانیم که حاجی از زبان میرزا محمد صادق ادیب الممالک می گوید: خواجه نظام الملک در وصیت نامه خود سیاوشان را از آثار سیاوش ابن کیکاوس (همان پهلوان شاهنامه) دانسته و یاقوت حموی هم اشاره کرده.
حاج سیاح می گوید ساروق در مسیر عتبات قرار داشته و از گذشته محل بعضی وقایع تاریخی از جمله حمله دزدان بر دعبل خزاعی بوده است که شاعر و عالم شیعه بوده و اکنون مقبره ای در شهر شوش دارد و سالیانه برای مجالس شعر دعبل برپا می شود.حاجی می نویسد انگور و رب انگو و حلوای انگور ساروق در ایران مشهور بوده است.از ارزشمندی بقعه امامزاده صالح در سخنرانی های قاضی نورالله شوشتری می گوید و در آخر می نویسد ساروق از املاک میرزا ابوالقاسم قائم مقام بوده است.بعد به سیاوشان و از آنجا به آشتیان می روند حاجی دعوت نوکران مستوفی الممالک به خانه او را رد کرده و در کاروانسرایی گلی اقـامت می کند اما وسائل راحتی حاجی را فراهم می کنند و برایش می فرستند حاجی به دیدن قلعه مستوفی می رود و درمورد خود مستوفی می گوید :… از وضع اخلاق و رفتار او حکایت کرد که ابدا حال و وقار و رفتار او با عموم مردم تفاوتی نداشته، همیشه احسان و انعام بکسانیکه احتیاج دارند مینماید و جمعی بسیار دعاگوی او هستند.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شدعلامتدارها لازمند *

*

bigtheme
Designed & Developed by: Sepanta Group Team.