خانه » جدیدترین » خاطرات حاج سیاح

خاطرات حاج سیاح

یکشنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۸  شماره ۱۱۳۳

خاطرات حاج سیاح

هر ایرانی چند قِران می ارزد؟

بخش هفتاد و دوم

مهرداد یاری: با شروع سال ۱۲۷۹ حاج سیاح به قدرتِ فراوانی که اتابک اعظم در دربار قاجاریه داشتـه می پردازد او پس از آنکه توانست از روسیه ۲۴ کرور قرض گرفته و مظفرالدین شاه را برای عیاشی به اروپا بفرستد نزد او به بالاترین درجه از اعتبار رسید به همین خاطر از امین السلطان بودن به اتابک اعظم شــــدن می رسد از طرفی با رشوه های کلان و تهدید و زندان و تبعید توانسته بود بزرگان و نزدیکان شاه را به حمایت از خود یا سکوت وا دارد به طور مثال او دو پسر مظفرالدین شاه را برای حکومت در گیلان و خمسه (زنجان) راهی آن دیارها می کند علا الدوله را به استرآباد و نظام السلطنه را برای پیشکاری نزد ولیعهد به تبریز می فرستد.
حاجی می نویسد که حکام ولایات بـــه اندازه ای از بی خبر بودن پادشاه و رشوه گرفتن صدراعظم مطمئن بوده اند که اگر در یک روز صد هزار خــانه را ویـــران می کرده اند خیال شان راحت بوده که مورد مواخذه قرار نخواهند گرفت! حاجی باز هم اشاره می کند که پسران و دامادها و نزدیکان شاه و … در آن چهار پنج سال حکومت مظفرالدین شاه هر کدام شان به اندازه تمام امرا و حکامی که در دوران حکومت ۵۰ ساله ناصرالدین شاه بر سر کار بوده اند ثروت و املاک جمع کرده اند!
حاج سیاح یکی از ظلم های آشکاری را که اطرافیان شاه انجام می داده اند بازگو می کند به این شکل که سالار الدوله پسر مظفرالدین شاه که حاکم خمسه بوده به همراه پیشکارش پس از اجیر کردن چند قاتل به آن ها دستور می دهند حاجی اشرف الملک را که یکی ثروتمندترین افراد زنجان بوده و املاک بسیاری داشته، شبانه بکشند آن ها نیز زمانی که حاجی اشرف الملک از حضور سالارالدوله به خانه بر می گشته نزدیک خانه اش می کشند. شب پس از آن، سالار الدوله و پیشکارش شب بعد به بهانه مهر و موم کردن خانه به آنجا هجوم برده و تمامی پول ها و اسناد و … را با خود می برند حاجی می نویسد با وجود اینکه تمام مردم تهران و شاید تمام مردم ایران این قضیه را می دانستند ولی زن و بچه های حاجی اشرف الملک هرگز نتوانستند حق خود را از آن ظالم ها پس بگیرند.
روزی حاجی میرزا ابوطالب زنجانی که به گفته حاج سیاح از معدود علمایی بوده که اهل رشوه گرفتن نبوده در محفلی که صدراعظم نیز حضور داشته سر سپردگی او به روس ها را به باد تمسخر گرفته و خطاب به اتابک چنین می گوید:میرزا علی اصغر خان! ایرانیان را خیلی ارزان فروختی، من حساب کرده ام هر فرد ایرانی بدولت خارجه به پانزده قران فروخته شده !
اما اتابک در جواب می گوید:خیلی گران فروخته ام ایرانیان نفری دو قران بیشتر نمی ارزند! حاج سیاح در ادامه درمورد اتابک می نویسد که از جمله شاهکارهای او این بوده که گاهی خودش اعلامیه ای بر علیه شاه و صدراعظم و کارهای دولت می نوشته و دستور می داده است که بین مردم و معروفین پخش کرده و به در و دیوار شهر نصب کنند:اولا با نوشتن این اعلانها و گفتگو درباره آنها کاری برای مردم پیدا می شد. ثانیا با هر کس عناد داشتند او را بنوشتن این اعلان و ضدیت با دولت و شاه متهم می کردند.
در آن سال مختارالسلطنه، معاون الدوله و وزیر همایون که با دسیسه صدراعظم عامل اصلی شورش مردم در تهران شناخته شده و به مشهد تبعید شده بودند، بخشیده شده و در تهران گوشه نشین می شوند. در آن روزها اعلامیه هایی ضد شاه و دولت و بی نظمی های موجود به در و دیوار شهر چسبانده می شود که پس از آن موقرالسلطنه داماد شاه به خانه حاجی سیاح رفته و به او می گوید بانی این کار میرزا مصطفی افتخار العلما پسر میرزا حسن آشتیانی بوده و آنها نیز با او همراه هستند و از حاج سیاح درخواست می کنند که با ایشان همراه شود اما حاج سیاح که از همان ابتدا، سرانجام کار را می دانسته از همراه شدن با آن ها سر باز می زند. حاج سیاح توضیح می دهد که این شخص به واسطه نفوذ و قدرت پدرش میرزا حسن آشتیانی هر کار که می کرده نهایتا بازخواست نمی شده و به آنچه می خواسته، می رسیده اما کسانی که با او همراه بودند دچار مصیبت های فراوانی می شده اند. حاج سیاح شخصا به ملاقات افتخارالعلما می رود و در گفتگو با او متوجه می شود که مصالح کشور و سود مردم همه حرف بوده و چون صدرالعظم خواسته های او را اجابت نکرده او نیز دست به نوشتن آن اعلامیه ها زده است.
چند روز بعد نصراله خان مشیرالسلطنه در ملاقات به حاج سیاح می گوید که اگر بداند چه کسی آن اعلامیه ها را نوشته قطعا با او همراه شده و خواسته هایش را اجابت می کند حاج سیاح نیز برای آنکه افراد کمتری ضرر ببینند واسطه می شود که افتخارالعلما با مشیرالدوله ملاقات کرده و قائله اعلامیه نویسی همان جا ختم شود. از طرفی حاج سیاح چون می دانسته نصرالله خان مشیرالدوله و صدراعظم قطعا افتخارالعلما را راضی خواهند کرد و او نیز اسم هر کس که آن ها بخواهند را می نویسد، پس ترجیح می دهد به جهت دفع ضرر احتمالی از تهران دور شود به همین دلیل به بهانه چشمه آب گرم دماوند از تهران خارج شده و به ساری می رود و پس از دو شب اقامت در ساری تصمیم می گیرد که از راه سمنان به تهران باز گردد که در راه با کاروان ظهیرالدوله مواجه می شود ظهیرالدوله حاکم مازندران بوده که با ملکه جهان دختر ناصرالدین شاه ازدواج کرده بود.
ظهیرالدوله حاجی را به چادر خود دعوت کرده و با حاجی به خوبی رفتار می کند. به سمنان که می رسند ظهیرالسلطان پسر ظهیرالدوله به چادر حاج سیاح آمده و تلگرافی را که در دست داشته به حاجی نشان می دهد تلگراف را قوام الدوله داماد ظهیرالدوله از تهران فرستاده: آقای ظهیرالسلطان را بفرستید نمی دانم دیگر شما را ملاقات خواهم کرد یا نه ؟
در آن لحظه حاج سیاح داستان اعلامیه ها را نقل کرده و حدس می زند که احتمالا با توجه به دشمنی که اتابک با قوام الدوله داشته اکنون به دنبال ضربه زدن به او باشد. در ادامه باز هم نامه ای از قوام الدوله به دست شان می رسد و معلوم می شود که حدس حاج سیاح درست بوده و افتخارالعلما پس از گرفتن رشوه شش هزار تومانی راضی می شود نام کسانی را که اتابک می خواسته، بنویسد نهایتا موقرالسلطنه داماد شاه را به فلک بسته و چوب می زنند سپس طلاق زنش را گرفته و به تبریز تبعیدش می کنند. قوام الدوله را نیز به صاحبقرانیه برده، به فرمان شاه او را در زنجیر کرده و سوار بر قاطر در شهر می چرخانند و جریمه اش می کنند هشتاد هزار تومان برای شاه، چهل هزار تومان برای صدراعظم و چهارده هزار تومان برای حاجب الدوله پرداخت می کند همچنین افراد زیادی را نیز در این باب بازخواست کرده و پول های فراوانی از آن ها می گیرند.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شدعلامتدارها لازمند *

*

bigtheme
Designed & Developed by: Sepanta Group Team.