خانه » جدیدترین » خاطرات حاج سیاح

خاطرات حاج سیاح

سه شنبه ۱۱ تیر ۹۸   شماره ۱۱۰۶

خاطرات حاج سیاح

بخش شصت و هشتم

مهرداد یاری

در بخش قبل تا آنجا پیش رفتیم که امین الدوله با وجود خدمات فراوانی که به کشور ارائه داده بود به واسطه کوتاه کردن دست دزدها از اموال دولتی و همچنین ماجرای طلاق دادن دختر مشیرالدوله و به زنی گرفتن یکی از دختران شاه برای پسرش باعث شده بود که تمام اهل دربار و ملاها و شاهزادگان با او دشمن شده و به دنبال عزل کردنش باشند برای جانشینی او نیز همه در فکر بازگرداندن امین السلطان به صدرات بودند به همین خاطر عده ای مشغول اصلاح رابطه میان حکیم الملک و میرزا علی اصغر خان امین السلطان شدند.
در بخش همچنین قبل گفتیم که حکیم الملک به واسطه خدمات فراوانی که خودش و پدرش در امر طبابت به مظفرالدین شاه ارائه داده بودند نزد شاه جایگاه ویژه ای یافته و بیشتر امور مملکت داری و دربار با تصمیم ایشان انجام می شده است اما از آنجایی که او طرفدار انگلیس و امین السلطان طرفدار روسیه بود رابطه خوبی با هم نداشتند اما به گفته حاج سیاح امین السلطان برای جلب نظر حکیم الملک قرآنی امضا کرده و برای او می فرستد و با این پیام توانسته بود نظر او را جلب کند.
حاج سیاح می نویسد عده ای از بزرگان کشور در یکی از آن شب ها در خانه او دور هم جمع می شوند تا نظر قطعی شان را درمورد امین السلطان بدهند از جمله آن ها حکیم الملک، شیخ محسن خان مشیرالدوله، میرزا نصرالله خان مشیر الدوله، سردار کل فیروز کوهی و معیرالممالک بوده اند حاج سیاح نیز درمورد قولی که امین السلطان درمورد تغییر رویه خود به او داده بود حرف می زند و نهایتا نتیجه آن جلسه آن می شود که حاج سیاح زحمت کشیده به قم برود و امین السلطان را از مساعدت آن ها باخبر کند و او را آگاه سازد که به محض ورودش به تهران با صدراعظم شدن او موافقت خواهد شد. حاج سیاح در ملاقات با امین السلطان یک نکته دیگر را نیز به او متذکر می شود: باید زخمی که بمشیرالدوله از امین الدوله وارد شده، مرهم کنید.
حاج سیاح به امین السلطان می گوید باید دختر کوچک مشیرالدوله را که پسر امین الدوله طلاق داده برای پسر خودش عقد کند. پس از چند روز امین السلطان به تهران احضار می شود حاج سیاح درمورد احساسات مردم چنین می نویسد: مرد که از تبعید او به آن درجه شاد شده بودند چندین مقابل از برگشتن او دلشاد شدند حتی نسوان و اطفال اظهار خرمی کردند و استقبال مهم شایانی از او بعمل آمد …
این نوع رفتار برای همه ما ایرانی ها شناخته شده است ملتی که احســاســاتش بیش از منطقش بروز می کند و بر رفتار و کردار و گفتارش تاثیر می گذارد در آن شرایط کسی نبوده که به آن مردم بگوید طی کمتر از یکسال چه اتفاقی افتاده که امین السلطان از یک شیطان به یک فرشته نجات تبدیل شده است؟ قطع به یقین اعتقاد فراوان مردم به جایگاه ویژه شاه و همچنین اعتماد به تبلیغات دربار همــواره بـــاعث می شده که مردم بر اساس تصمیمات دربار رفتار کنند بدون آنکه خود به سنجش موضوعات بپردازند از طرفی نیز به واسطه اوضاع نابسامان ایران در زمان قاجاریه چاپلوسی و پاچه خواری به وسیله ای برای پیشرفت و به دست آوردن مقام و منصب و پول بوده است.
در این بین اتفاقی در شهر تهران رخ می دهد که خواندنش خالی از لطف نیست فردای روزی که امین السلطان وارد تهران می شود در امزاده داود میان یک شاهزاده و روضه خان مشاجره و دعوایی پیش می آید به همین خاطر نظام الملک حاکم تهران نیز بدون آنکه بداند آقا عزیز یک شاهزاده است دستور می دهد او را چوب بزنند آقا عزیز نیز چون فلک شدن به دست رعیت را کسر شان خود می دانسته تصمیم به خودکشی می گیرد پس تپانچه اش را بیرون آورده و اقدام به خودزنی می کند اما تیرش خطا می رود و ماموران به سرعت تپانچه را از دستش می گیرند عده ای برای چاپلوسی و بزرگ کردن کار خود شهــرت می دهند که او می خواسته حاکم تهران را بزند اما نتوانسته و این خبر را به گــوش مظفرالدین شـــاه می رسانند او نیز که اساسا از تعداد فرزندان خود ناآگاه بود قطعا هیچ اطلاع نداشته پدرش ناصرالدین شاه نیز چند زن و فرزند داشته است به همین خاطر دستور می دهد روز بعد در صبح عید غدیر، نظام الملک هر دو دست آقا عزیز را قطع کند و او نیز دستان آن آقازاده را قطع می کند اما زمانی که این خبر به گوش دیگر شاهزادگان می رسد باعث ناراحتی آن ها شده، اجتماع کرده و آشوب به پا می کنند شاه نیز برای خواباندن آن آشوب وزیر و حاکم تهران را معزول کرده و امین السلطان را صدراعظم می کند. حاج سیاح ابتدا به دیدار امین السلطان می رود و پس از آن برای رسیدگی به زمین و خانه و دارایی هایش، تهران را به مقصد محـــلات ترک می کند.
در تیر ماه ۱۲۷۶ می نویسد امین الدوله پس از عزل شدن اجازه می خواهد که به مزرعه بسیار بزرگ و معتبر خود در لشته نشا گیلان برود و آنجا اقامت کند که به او اجازه می دهند. در راه رفتن به محلات حاج سیاح برای در امان ماندن از تابش خورشید می خواهد چتر باز کند اما قاطر رَم کرده و او را زمین می زند که این زمین خوردن باعث شکسته شـدن پهلـــوی او می شود در محلات چند روزی به معالجه و سر و سامان دادن به زراعتش می پردازد و به تهران بر می گردد. اما به ملاقات امین السلطان نمی رود چرا که اعتقاد داشته در آن زمان که عزل شده و شکست خورده بوده و او به ملاقاتش رفته کاری با ارزش بوده اما اگر اکنون که صدراعظم شده به ملاقاتش برود احتمال دارد امین السلطان گمان کند جایگاه و مقام او باعث شده حاج سیاح مجذوب او شود. حاجی که گمان می کرد امین السلطان پس از تجربه یک بار عزل شدن حالا تغییراتی در رفتار و کردار خود حاصل کرده است پس از مدتی تصمیم می گیرد به ملاقاتش برود اما وقتی به خانه اش می رسد می بیند که مردم در باغ خانه اش سرگردان هستند جلو رفته و از یکی از آن ها درمورد نوع رفتار امین السلطان در ملاقات با مردم سوال می پرسد: مگر از خارجه میآیی؟ رفتارش با سابق تفاوتیکه حاصل کرده این است که غلط بخشی سابقش را موقوف کرده آنوقت پول جمع نمیکرد حالا میکند و بعرایض مردم عبورا جوابی زبانی داده بدرد کسی نمیرسد و غرورش از سابق بیشتر است.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شدعلامتدارها لازمند *

*

bigtheme
Designed & Developed by: Sepanta Group Team.