خانه » جدیدترین » خاطرات حاج سیاح

خاطرات حاج سیاح

یکشنبه ۱۹ خرداد ۱۳۹۸ شماره ۱۰۹۳

خاطرات حاج سیاح

بخش شصت و پنجم

مهرداد یاری

پس از کشته شدن ناصرالدین شاه به دست میرزا رضا و پایان یافتن سلطنت پنجـاه ساله اش، حاج سیاح در چند صفحه به طور مختصر از وضع ایران در زمان سلطنت او می نویسد که چون در تمام بخش های پیشین بــه طـور مفصل به وضع مـردم پرداخته ایـم از ذکــر این بخش خـودداری می کنیم. پس از کشته شدن ناصرالدین شاه پسرش مظفرالدین میرزا پس از ۴۰ سال ولیعهدی بالاخره توانست در سن ۴۳ سالگی به پادشاهی برسد و او نیز برای غارت کردن ایران بر تخت پادشاهی نشست. مظفرالدین شاه برخلاف تصور همگان با ظل السلطان به خوبی رفتار می کند اما به نایب السطلنه کامران میرزا دیگر برادرش علاقه ای نشان نداده و او را از تمامی منصب هایش عزل می کند در آن اوضاع امین السلطان با تکیه بر زیرکی و هوش خود و همچنین شناختی که از آن قوم ساده اندیش و زودباور داشت مهر صدرات و کلید خرانه را به مظفرالدین شاه تقدیم کرده و درخواست مرخص شدن می کند اما شاه نپذیرفته و در جوابش می گوید: صدرات تو با سلطنت من توام است…. حاج سیاح درمورد وضع آن زمـان می نویسد تمام افرادی که در زمان ناصرالدین شاه پست و مقامی داشتند و یا به پشتوانه حمایت های او به دزدی و غارت دست زده و شرارت ها کرده بودند از ترس جان و مال شان هر کدام به سفارت یک کشور پناهنده شده و خود را در امان آن ها قرار داده بودند تا جایی که ظل السلطان و کامران میرزا به عنوان اعضای خانواده سلطنتی نیز به ترتیب به انگلیس و روسیه پناه برده بودند که این وضعیت تاسف بار است مگر می شود خاندان سلطنتی یک کشور تا به این حد بزدل بوده و حس وطن پرستی نداشته باشند!

اما متاسفانه خاندان قاجاریه در سطح جهان برای ایران آبرویی نگذاشته بودند و دست به هر بی آبرویی می زده اند. در هر صورت حاجی می نویسد در فاصله مرگ ناصرالدین شاه تا به تخت نشستن مظفرالدین شاه، امین السلطان و برادرانش تمام وجه نقدی که در خزانه موجود بوده را دزدیده اند و خزانه ای کاملا خالی به شاه جدید تحویل داده اند حتی گفته شده که به بعضی جواهرات نیز دست درازی شده است این در حالی بوده که در آن زمان دربار قاجاریه هنوز بدهی خود به کمپانی رژی بابت فسخ قرارداد را پرداخت نکرده بود. در ادامه حاج سیاح توضیح می دهد با به سلطنت رسیدن مظفرالدین شاه دو دسته از درباریان برای غارت کشور در تلاش بوده اند دسته اول کسانی که در زمان حکومت ناصرالدین شاه در دزدی و غارت و چاپیدن مردم کارآزموده و استاد شده و دسته دوم اطرافیان مظفرالدین شاه بودند که سال ها مانند گرگ گرسنه برای به تخت نشستن او و تحقق یافتن آرزوهایشان انتظار می کشیدند. امین السلطان پس از حفظ مقام صدرات خوب می دانست که اطرافیان مظفرالدین شاه همگی برای به دست آوردن جایگاه و پول و مقام امید داشته و تهدید کننده جایگاه او هستند به همین خاطر با هوشیاری فراوان عده ای را به حکمرانی در ولایت های دور روانه کرد عده ای را در تهران پیش چشم خود نگه داشت و با معدود افرادی نیز با خوشرفتاری برخورد و آنها را به خود جذب کرد تا به این ترتیب باز هم تمامی امور کشور را در دست گرفته و در سایه شاه عروسک های قاجاریه به پادشاهی اش ادامه دهد. خوشرفتاری امین السلطان با حاج سیاح باز هم ادامه داشته و حاجی را به خلوت خود دعــوت می کند و باز هم مانند گذشته حاجی را بابت تجربه زیاد و جهان دیدگی اش ستایش کرده و می خواهد درمورد وضعیت فعلی به او مشاوره دهد و می گوید: من به یک تسامح که کاغذ شما را نخواندم مثل ناصرالدین شاهی را از دست دادم، خواهش دارم هر چه میدانید بمن بگوئید.
حاج سیاح نیز که همواره در چنین شرایطی تعارف را کنار می گذاشت اصل قضیه را به امین السلطان می گوید که مردم و بزرگان به خاطر اینکه چندین منصب و وزارت را به خودش مختص کرده، به اطرافیان و خویشان خود پست و منصب داده و اطرافیان مظفرالدین شاه را از دربار و تهران دور کرده از او بدگویی می کنند حاجی در ادامه به اطرافیان مظفرالدین شاه پرداخته و می گوید آنها حق دارند که پس از سالها خدمت به ولیعهد حالا که شاه شده به پست و مقامی برسند به ویژه که بعضی هایشان اوضاع مالی خوبی ندارند از طرفی به صدراعظم از بابت بی ثبات بودن روحیه شاه هشدار می دهد: مظفرالدین شاه را میشناسید مثل یک بچه ساده و از عقل و هوش ناقص است، باندک حرف تغییر می یابد خود تمیز نیک و بد ندارد. سپس صدراعظم در جواب حاجی می گوید: خوب میگوئید. بگوئید! بگوئید!
نهایتا امین السلطان به این نتیجه می رسد که اگر استعفا دهد بهتر است‌. درمورد قضیه میرزا رضا نیز حاجی می گوید پس از آنکه مظفرالدین شاه اعترافات او را می شنود قصد کشتنش را نداشته اما به اصرار اطرافیانش دستور قتل او را صادر می کند اما نه به روش های مرسوم دربار قاجار بلکه با چوبه دار. همچنین به درخواست دولت نیز، وزارت امورخارجه از دولت عثمانی جهت دستگیری و استرداد سید جمال الدین اسدآبادی، میرزا حسن خان خبیرالملک، شیخ احمد روحی و میرزا آقاخان کــرمانی درخـــواست می دهد که دولت عثمانی درمورد تحویل دادن سید جمال الدین مخالفت می کند چرا که در آن زمان سید جمالدین به سرطان فک ‌دچار بوده که بعدها نیز به همین خاطر بدرود حیات می کند هر چند برخی دولت عثمانی را در دچار شدن سید جمال الدین به سرطان متهم می کنند. خلاصه پس از تحویل گرفتن دیگر متهمین، محمدعلی میرزا ولیعهد هر سه نفر را به میرغضب سپرده و پای بوته های نسترن در باغ ایالتی تبریز سر می برد سپس سر هر سه را از کاه پر می کنند و به تهران می فرستند جرم آنها را بابیگری می خوانند اما در اصل آنها را همدستان میرزا رضا در قتل ناصرالدین شاه می دانسته اند. هر سه آن ها جز آزادی خواهان شناخته شده دوران قاجاریه بودند میرزا آقاخان کرمانی را یکی از بنیان گذاران ناسیونالیسم نوین می دانند او سال ها در راه آزادی مبارزه کرد و در نهایت در این راه نیز جانش را فدا کرد. این سروده را نیز منتسب به او می دانند :
ز کشتن نترسم که آزاده ام
زمادر همی مرگ‌ را زاده ام

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شدعلامتدارها لازمند *

*

bigtheme
Designed & Developed by: Sepanta Group Team.