خانه » جدیدترین » خاطرات حاج سیاح

خاطرات حاج سیاح

دوشنبه ۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۸   شماره ۱۰۸۶

خاطرات حاج سیاح

بخش شصت و سوم

مهرداد یاری

حاج سیاح پس از آنکه متوجـه می شود میرزا رضا کرمانی خودسر وارد کشور شده و به تهران آمده است گمان می برد که او قطعا برای انجام کاری به آنجا آمده و افکار بدی را در سر پرورانده است به همین خاطر معین التولیه را به حرم حضرت عبدالعظیم می فرستد تا با میرزا رضا ملاقات کرده و قصدش از آمدن به تهران را جویا شود آن هم پس از آن همه ظلمی که به او شد و سپس از کشور اخراجش کردند و اصلا چگونه توانسته از خدمت کردن به سید جمال الدین اسدآبادی که آن همه به او ارادت داشت دست بکشد؟ از آنجایی که حاج سیاح پاسخ های میرزا رضا را منطقی نمی بیند خود حدس می زند که احتمالا او تصمیم دارد به جان شاه یا نایب السلطنه و یا صدراعظم سوقصد کند: اگر قصد شاه کرد و نکشت آن وقت این شاه با این حال سوظن و بیرحمی با این مردم چگونه رفتار خواهد کرد؟ اگر زد و کشت برای نایب السلطنه طماع بی انصاف راهی پیدا خواهد شد برای اذیت مردم، حکومت و سپهسالاری هم دارد چه کارها که نمی کند؟ اگر قصد نایب السلطنه را کرد، بکشد یا نکشد شاه چها خواهد کرد؟ من تشویش دارم چون یکدفعه بواسطه این بدبخت دچار سختی شده ام.
حاج سیاح کشتن صدراعظم را نیز بد می داند چرا که در آن اوضاع نابسامان کسی را شایسته تر از امین السلطان برای صدراعظمی نمی دانسته است. البته به عقیده نگارنده حاج سیاح سخت در اشتباه بوده چرا که در آن وضعیت اسفباری که ایران داشته ناصرالدین شاه و سلسله قاجاریه هیچ قصدی برای اصلاح امور نداشته و مردم را در بدترین وضعیت ممکن قرار داده بودند پس کشتن ناصرالدین شاه بهترین انتخاب بود و همه دیدیم که پس از مردن او سلطنت سراسر ظلم و ستم قاجاریه نیز به سرعت از بین رفت.
خلاصه حاج سیاح تصمیم می گیرد برای پیشگیری کردن از خطر احتمالی در این باره به صدراعظم نامه نوشته و او را از آمدن میرزا رضا با خبر کند همچنین پیشنهاد می دهد که با اندکی کمک مالی میرزا رضا را راضی کرده و به شهری دیگر بفرستند پیش از آنکه مشکلی پیش آید. به این وسیله حاج سیاح خود را از تهمت و شک هایی که در آینده می توانست گریبانش را بگیرد نیز خلاص می کند.
حاجی زمانی که می خواهد نامه را به صدراعظم بدهد می بیند که دور و بر او بسیار شلوغ بوده و همه برای برپا کردن جشن پنجاهمین سالگرد سلطنت ناصرالدین شاه مشغول کار هستند به همین خاطر به خانه بر می گردد اما به پیشنهاد معین التولیه، حاج سیاح نامه را هر چه زودتر توسط نوکرش به صدراعظم می رساند اما از آنجایی که جوابی نمی اید متوجــه می شود که امین السلطان به واسطه مشغله ای که برای برپایی جشن دارد به آن قضیه بی توجه بوده است. در آن روزها حاج سیاح برای آنکه بتواند مانع از به خطر افتادن زندگی جمعی از اشخاص معتبر و مردم شود از چندین نفر می خواهد که صدراعظم را در مورد قضیه آمدن میرزا رضا مطلع کرده و آن را جدی بدانند از ولیخان نصرالسلطنه تنکابنی و حاجی شیخ عیسی معروف و حاجی امین الضرب گرفته تا مشیرالملک و عمادالدوله. اغلب افراد با حاج سیاح موافق هستند اما حاجی امین الضرب می گوید که میرزا رضا فردی لُختی و گرسنه است و کسی نیست که بتواند دست به چنان کارهای بزرگی بزند و اگر دفعه قبل هم دستگیر شد و قائله برپا کرد تنها به واسطه آن بوده که نایب السلطنه می خواسته خود را نزد شاه نشان دهد. حاج سیاح اما در جواب می گوید: حاجی آقا! فتنه ها از گرسنه و لختی میخیزد … سپس درمورد غرور صدراعظم حرف می زند که به چنان قدرتی رسیده که گاهی اوامر شاه اجرا نمی شود اما اوامر او می شود به همین خاطر گاهی از عمد خلاف آنچه را باید انجام دهد، می کند. حتی در ملاقات حضوری با صدراعظم نیز می بیند که او بیشتر مشغول کارهای جشن است و نمی خواهد به موضوع میرزا رضا اهمیت خاصی بدهد. حاجی می نویسد که چند روز بعد ( فروردین ۱۲۷۵ ) امین السلطان به زیارت حرم حضرت عبدالعظیم می رود که این موضوع حاج سیاح را نگران می کند چون او می پنداشته که میرزا رضا به جانش سوقصد خواهد کرد اما صدراعظم به واسطه عطسه یکی از همراهانش که آن را صبر دانسته بودند از زیارت دست می کشد‌ در حالی که میرزا رضا قصد داشته عریضه ای را به او بدهد. چه خوش اقبال بودند مردم ایران که عریضه میرزا رضا به دست صدراعظم نرسید.
حاجی درمورد حال و هوای ایران پیش از برپایی جشن می نویسد: مردم در تمام ایران بحکم دولت و حکام در تمام شهرها مشغول آذین بندی بودند. خروارها شیرینی و شربت تهیه شده بـود، بعضی خلعت های عالی و متوسط و دانی و انعامات و اعطا مناصب و ترتیب فرامین آنها و القاب و حکومت ها داده شده بود که به بزرگان و کسانی که خوب از عهده کار جشن بر آمده اند داده شود …
حاج سیاح همچنین درمورد چشم و هم چشمی بزرگان در جلب رضایت شاه و خرج های فراوانی که می کرده اند نیز می نویسد همچنین از شایعه ای که درمورد دلگیر شدن شاه از نفوذ بیش از حد امین السلطان وجود داشته نیز می گوید که شایع بوده پس از جشن شاه قصد دارد امین السلطان را مانند امیر کبیر و میرزا آقاخان نوری بکشد. حاج سیاح می گوید که ناصرالدین شاه به خاطر آنکه سال های زیادی را در خوشی و راحتی حکومت کرده بوده حرص زیادی به زندگی کردن داشته و به شدت از مرگ‌ می ترسیده است. بدبخت کشوری که زمامدارش کسی مثل ناصرالدین شاه بوده و بزرگان کشور نیز چاپلوس ها و نان به نرخ روز خورهایی مثل بزرگان دربار قاجاریه اند.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شدعلامتدارها لازمند *

*

bigtheme
Designed & Developed by: Sepanta Group Team.