خانه » جدیدترین » خاطرات حاج سیاح

خاطرات حاج سیاح

شنبه ۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۸  شماره ۱۰۷۶

خاطرات حاج سیاح

بخش شصت و یکم

مهرداد یاری

با شروع سال ۱۲۷۲ حاج سیاح پس از گذست دو سال این فرصت را به دست آورد که به محلات رفته و به خانه و خانواده و آشناهایش سر بزند و به اموال و دارایی های مختصری که داشت رسیدگی کند در این دوران او همچنان از طرف دولت مورد سو ظن قرار داشت اما حاجی برای آنکه باز هم به آن وضع سابق دچار نشود تصمیم می گیرد برای مدتی دست از مبارزاتش بردارد آن هم پس از دو سال حبس در زندان قزوین که برای حاجی تجربه ی بدی بود و چند ماه پناهنده شدن حاجی به سفارت آمریکا که ناصرالدین شاه و دربار را به شدت تحت فشار قرار داده بود اما به هر ترتیب هر دو طرف دست به مصالحه زده و برای مدتی دست از مبارزه بر می دارند هر چند این کار حاج سیاح بی نتیجه نبود و به واسطه آنکه خودش به آن وضعیت آشفته پایان داده بود نزد صدراعظم امین السلطان تا حدودی محبوبیت کسب می کند به گونه ای که در صورت اطلاع، کارهای حاجی روی زمین نمی ماند. حاجی پیش از رفتن به محلات با دوستانی چون مشیرالملک و حاجی امین الضرب وداع کرده و سپس برای قدردانی از زحمات مستر اسپری و معاونش موسیو تایلر به سفارت آمریکا می رود.
پس از آن نیز سوار بر دلیجان تهران را به مقصد قم ترک می کند در قم نیز کسی که از محلات برای او اسب آورده را پیدا کرده و راهی محلات می شود. حاج سیاح ملاقات با خانواده اش پس از آنکه از مرگ برگشته بود را چنین توصیف می کند: وارد خانه گردیدم نمی توانم شادی و شعفی که برای عیال و اطفال که بعد از یقین به یتیم ماندن، پدر را یافته یا بحقیقت گمشده ای را پیدا کرده یا میت زنده شده ای را دیدند بیان نمایم. شکر خدا را بر این خلاصی و سلامتی و دیدار یکدیگر بجا آوردیم.
حاج سیاح هیچگاه به طور واضح درمورد نوع رابطه ای که با همسرش داشته است مطلبی ننوشته در حالی که انتظار داشتیم، بدانیم حاج سیاح که خود ابتدا به عنوان یک رعیت، کشور را ترک کرد و پس از هجده سال جهانگردی و زبان دانی و کسب تجارب مختلف و ملاقات با بسیاری از اشخاص مهم جهان و به دست آوردن تابعیت آمریکا به وطنش برگشت به عنوان یک روحانی نوگرا که کهنه پرستی را به شـدت نکـــوهـش می کرد حال، خودش در رابطه با همسر و فرزندانش چه دیدگاهی داشته و رفتار و برخوردش چه تفاوت هایی با نوع برخورد مردم عادی جامعه در زمان قاجار داشته است ! اما متاسفانه حاجی از بازگو کردن این نوع مسائل خودداری کرده و اطلاعات چندانی در اختیارمان نگذاشته است که این نیز می تواند یکی از ضعف های کتابش باشد کتابی که البته چندین برابر ضعف هایش نقاط قوت و زیبا دارد.
در ادامه حاج سیاح متوجه می شود قضیه دست درازی میرزا جعفر به حقوق سالیانه اش هنوز تمام نشده و پولی از او نگرفته اند به همین خاطر نامه ها و رسیدهایی که در تهران به او داده بودند را نزد مشیرالملک می فرستد او نیز تمام آن پول ها را تمام و کمال از میرزا جعفر گرفته و به حاجی پس می دهد. پس از مدتی به دستور ظل السلطان حاکم گلپایگان و محلات تغییر کرده و میرزا حسین خان انتظام الملک که حاج سیاح با پدر مرحومش رابطه ی بسیار خوبی داشته است به حکومت محلات منصوب می شود شخص بی سوادی به نام میرزا علی را نیز به عنوان نــایب خـود تعییـن می کند میرزا علی نیز که با حاج سیاح آشنایی داشته به سراغ حاجی می رود و به او می گوید که خانه او تنها خانه ای در محلات است که برای حکومت داری مناسب است به همین خاطر حاج سیاح بخش قابل توجهی از خانه اش را برای حاکم جدید تخلیه می کند. به گفته حاج سیاح، حاکم جوان به واسطه وجود افراد و مشاوران نابکاری که دور و برش را گرفته بوده اند رفتار مناسبی با مردم نداشته و بنای ظلم می گذارد و تلاش های نایب میرزا علی و نصایح حاج سیاح نیز چاره ساز نمی شود: از علما معتبر بازدید و ملاحظه نکرد، از باغات و داربست مردم چوب و هیزم می آوردند، بخانه مردم رفته اذیت می کردند، از کوچه اگر کسی میگذشت مواخذه می کرد که من در بالاخانه نشسته ام چرا از زیر عبور کردند؟! از این قبیل حرکات بی معنی می کرد.
حاج سیاح چندین بار به واسطه دوستی که با پدر او داشته بود نصیحتش می کند امـا چیــزی تغیـیر نمی کند و انتظام الملک از محبت فراوانی که ظل السلطان و امین الدوله به او داشته اند حرف می زده. بعضی از بزرگان و علما شهر به ویژه میرزا هادی خان به ملاقات حاج سیاح رفته و بابت معزول کردن میرزا حسین انتظام الملک با او مشورت می کنند حاجی نیز می گوید که مستقیما با آن ها همکاری نمی کند اما مانع هم نمی شود و سعی می کند در این راه به صورت غیرمستقیم نیز کمک شان کند. مردم هم نامه ای درمورد ظلم های انتظام الملک و نارضایتی که از او داشته اند به ظل السلطان می نویسند ظل السلطان نیز او را معزول کرده و به اصفهان فرا می خواند اما انتظام الملک در محلات می ماند حاج سیاح به دیدنش رفته و به او متذکر می شود که چرا با وجود عزل شدن، محلات را هنوز ترک نکرده است؟ هم انتظام الملک و هم حاج سیاح خوب می دانسته اند که با توجه به ظلم های انتظام الملک و طلب هایی که مردم از او داشته اند جانش در خطر بوده و کسانی مانند میرزا هادی خان قصد داشته اند که کتکش زده و بی آبرویش کنند اما حاجی حسین کدخدا به انتظام الملک می گوید که تنها راه نجاتش این است که حاج سیاح او را ضمانت کند. حاجی نیز به واسطه دوستی که با پدرش داشته، خواهشش را می پذیرد طلبکارهایش را راضی می کند که تا سه ماه به او فرصت بدهند و اگر او تا آن زمان بدهی مردم را پرداخت نکرد حاجی خودش بپردازد. با این کار حاج سیاح، انتظـام الملــک به سلامـت محلات را ترک می کند اما بزرگان شهر از حاجی می رنجند و از او کینه به دل می گیرند که از بخت بد حاجی نیز به دستور ظل السلطان، میرزا هادی خان حاکم محلات می شود و به اذیت کردن حاجی می پردازد از طرفی پس از گذشت پنج ماه، انتظام الملک به تعهدش عمل نکرده و حاج سیاح مجبور می شود دویست و پنجاه تومان بدهی مردم را بدهد. انتظام الملک نیز پس چند بار بی جواب گذاشتن نامه های حاج سیاح بلاخره دوازده عدد بچه شتر شش ماهه به جای بدهی اش برای حاج سیاح می فرستد که به گفته حاجی نیمی از آن ها در راه و نیمی دیگر در محلات تلف می شوند و چیزی نصیبش نمی شود: … یک پول عاید نگردید و این جزای خدمت من شد!

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شدعلامتدارها لازمند *

*

bigtheme
Designed & Developed by: Sepanta Group Team.