خانه » جدیدترین » تبارشناسی حاجی فیروز از منظر اسطوره

تبارشناسی حاجی فیروز از منظر اسطوره

چهارشنبه ۱۶ فروردین ۹۶ شماره ۵۵۵
****
آرش زرنیخی
کارگردان تئاتر و مدرس دانشگاه
****
دوران ماقبل تاریخ و تقسیم بندی های آب و هوایی آن ادوار، راهنمای خوبی برای ردیابی نیازهای بشر ابتدایی محسوب می شود . انسان ها همواره از طریق نمایش های باستانی شان به نشان دادن باورهای خویش پرداختند .پس از آنکه بشر از دوره شکار وارد دوران کشاورزی می شود ، فصل ها نیز برایش از اهمیت خاصی برخوردار می شوند . احتیاج انسان به زمین و فرآورده هایش باعث شد تا همواره ترسی غریب از پاییز و زمستان و شوقی بیکران به بهار و تابستان داشته باشد و این موضوع به پیچیده ترین شکل ممکن در اسطوره های اقوام و ملل برای ردیابانش جلوه می نماید.
حاجی فیروز در نمایش های ایرانی از شهرت خاصی برخوردار است . حضورش از اسفند ماه در چهار راه ها و خیابان ها آغاز و در نهایت در هیات عروسکی در سفره های هفت سین جلوس می کند.
جمیز فریزر درباره روند عملکرد اسطوره معتقد است؛ اسطوره های هیچ حد یقف و نقطه توقفی ندارند، حتی در ادواری که کاملا از ذهنیت توده فراموش شده اند نیز به حیات فرهنگی خود در دل جامعه ادامه می دهند و گاه به شکل استحاله شده ای در امور روزمره یک فرهنگ در می آیند.
این نظریه در باب حاجی فیروز ایرانی کاملا صادق است. امروز توده مردم چیزی درباره پیشینه رنگ سیاه این شخصیت نمایشی شده نمی دانند.
بسیاری از اسطوره پژوهان رنگ سیاه را در نشانه شناسی اسطوره به سیاوش و کارکرد کشاورزی این اسطوره نسبت می دهند که به گمان نگارنده می تواند مهم ترین فرضیه پژوهشی در این باب باشد.
پیش از هر چیز بایستی وجه تسمیه سیاوش را تبار شناسی کرد. سیاوش یا سیاوخش به معنای دارنده اسب سیاه است. بنا بر نظر برخی پژوهشگران همچون دکتر علی حصوری ، سیاوش اگر نه یک خدا بلکه نماد باروری و زایش در آسیای میانه است. پس پیشینه این نماد کشاورزی به ادواری بسیار پیش تر از سیاوش مجسم شده در شاهنامه باز می گردد . اکنون اگر به تعریف جمیز فریزر در مورد کارکرد استحاله محور اسطوره در ملل باز گردیم متوجه می شویم که همین امر یعنی ارتباط سیاوش با رویش ، در شاهنامه نیز پس از فرمان قتل سیاوش توسط افراسیاب به رشته نظم در آمده چنانکه حکیم طوس می سراید :
به ساعت گیاهی از آن خون برست… جز ایزد که داند که او چون برست گیا را دهم من کنونت نشا … که خوانی همی خون اِسیاوشان بسی فایده هست خلق را از او… که هست آن گیا اصلش از خون او اشاره فردوسی به پر سیاوشان همان گیاهی است که در جاهای نمناک می روید. پس در باور اسطوره ای ریخته شدن خون سیاوش بر زمین موجب رویش می شود . در نشانه شناسی خون سیاوش می تواند با بهار که فصل رویش است در محوری جانشین گنجانده شود. بهار سمبل رستاخیز طبیعت است ، سیاوش نیز در خُتن ، گَنگ دژ را بنا می کند که بنا بر روایت بندهشن و دینکرت ، رستاخیز از میان آن آغاز خواهد شد.
تاکید کتابی همچون بندهشن که اساساً مباحثش در خصوص آفرینش با رویکردی زرتشتی است می تواند تاکیدی باشد بر بعد رستاخیز محورانه اسطوره سیاوش.
درباره از آتش گذشتن سیاوش در شاهنامه نیز باید گفت که آتش می تواند نماد پاییز باشد، پس گذشتن سیاوش از پاییز چیزی جز بهار به همراه ندارد.
مشابه این اسطوره در تمدن های دیگر همچون بین النهرین و یونان نیز یافت می شود.
مشابه بین النهرینی آن اودنیس در یونان ، مردوخ و تموز در بین النهرین است . تموز در افواه مبین تابستان است. او نیز همچون سیاوش مظهر رستاخیز طبیعت است .
بنا برعقیده صابئین که نگارنده فیلم مستندی از ایشان را پژوهش و نگارش کرذه است ، پیش از آنکه سلیمان بیت المقدس را بنا نهد ، آنجا هیکلی برای مریخ بوده و بتی با نام تموز در آن قرار داشته است.
اکنون بایستی به اهمیت مریخ در این مسیر اشاره کنم. در نجوم قدیم مریخ را با بهرام یکی می دانسته اند . اکنون باید دید بهرام کیست ؟ در خصوص وجه تسمیه بهرام آمده است؛ ورهرام که معنی آن پیروزی است تحول یافته واژه وریترهن (vritrahn) است.
یعنی بهرام کشنده ورتره ، دیو خشکسالی است. در نشانه شناسی می توان کشته شدن دیو خشکسالی و بهار را با هم جانشین کرد.
پس سیاهی بعنوان یک موتیف، در طول تاریخ و روند حرکتی اسطوره در اعصار مختلف ایران از یک نماد یا ایزد نباتی دوران کشاورزی به عروسک یا نمایشگر دوره گردی در چهارراهها مبدل شده ولی در بن مایه اش کوچکترین تغییری دیده نمی شود. حاجی فیروز یک رسانه بهاری و مژده زنده شدن طبیعت است .

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شدعلامتدارها لازمند *

*

bigtheme
Designed & Developed by: Sepanta Group Team.