شنبه ۱۵ آذر ۱۳۹۹ شماره ۱۳۵۲
به بهانه فرا رسیدن روز دانشجو
بیا کرگدن نشویم
نقدی بر دانشجویانی که این روزها گوهر آگاهی و تفکر نقادانه خود را کاملا فراموش کرده اند
ابوالفضل فتحآبادی
دانشجوی دکتری جامعهشناسی سیاسی دانشگاه علامه طباطبائی
دهه اول آذرماه ۱۳۹۹ است و کماکان، چونان نه ماه گذشته و کمی بیشتر، شیوع ویروس کووید۱۹ و یکهتازی آن، آمار مبتلایان به آن و فوتیهای ناشی از آن، روشهای پیشگیری از ابتلاء به آن و جدیداً، کشف واکسن آن و… صحبت روز و نقل محافل مردم ایران- و صد البته افراد کره زمین- است. پاندمی مزبور تاثیرات سوء و زیانبار اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی، سیاسی، زیستمحیطی و… بسیاری بر جوامع انسانی و از جمله ایران داشته و خواهد داشت که مشاهده و درک ابعاد گسترده آن، تنها در سالهای آتی رویتپذیر و امکانپذیر خواهد بود. این تاثیرات منفی و آسیبها و لطمات و صدمات، در همنشینی با سایر مشکلات معیشتی و… شرایط سخت و ناراحتکنندهای را برای ایرانیان رقم زده است. با این حال و در میانه این ناامنی ابهامآمیز، صادقانه میگویم از اینکه امسال کلاسهای دانشگاهها به شکل مجازی در حال انجام هستند و دانشجویان به روال گذشته در محیط این مکانهای علمی- فرهنگی حضور ندارند، بسیار خوشحال هستم چون لااقل برای یک سال هم که شده، اضطراب برگزاری مراسم بزرگداشت روز دانشجو به شیوهای که در چند سال اخیر صورت گرفته را نخواهم داشت. مراسمی که با داشتن مولفههای ژرف اجتماعی- سیاسی، در سالهای گذشته بیشتر به یک جنگ شادی، مراسم کمدی و موزیکال و معرکه شامورتیبازی تبدیل شده بود.
بایستی توجه داشت که بیش از شش دهه است که شانزدهم آذر در گاهشمار ما ایرانیان و حافظه تاریخیمان، به یاد سه دانشجو- دو هوادار حزب توده و یک هوادار جبهه ملی- که هنگام اعتراض به دیدار رسمی ریچارد نیکسون، معاون رئیسجمهور وقت ایالات متحده و نیز، ازسرگیری روابط ایران با بریتانیا، در سال ۱۳۳۲- حدود چهار ماه پس از کودتای ۲۸ مرداد- در جریان درگیریهای دانشگاه تهران کشته شدند، بهعنوان روز دانشجو نامگذاری شده و گرامی داشته میشود. با توجه به این واقعه و سابقه آن و نیز دلیل این نامگذاری، توقع زیادی نبوده و نخواهد بود که هرگاه یادی از دانشجو و روز دانشجو میشود، مطالبهگری، ظلمستیزی و اعتراض علیه هر آنچه شر است به ذهن متبادر شود اما… .
چند سالی است که دیگر، نه دانشجو نماد مطالبهگری است و نه نشانی از مطالبهگری در او دیده میشود. گویی دانشگاه و جریان دانشجویی را خوابی عمیق و سنگین در بر گرفته است و دانشجو و روزش به امری غیرسیاسی (depolitical) فرو کاسته شدهاند. بایستی توجه داشت که بهزعم اندیشمندان مکتب فرانکفورت و مشخصاً هربرت مارکوزه، در جامعه غیرسیاسیشده(depoliticized society)، نهاد قدرت با مشغول کردن شهروندان به انواع سرگرمیهای موقت، مصرفی و کاذب، آنان را از حقایق واقعی دولت و جامعه دور نگاه میدارد تا به هدف خویش، مبنی بر منحرفسازی اذهان مردم و کاهش ظرفیتها و قابلیتهای انتقادی و واکنشی آنها نسبت به کژکارکردهای موجود دست یابد. خطر این روند تا بدانجاست که در نظر یورگن هابرماس، فیلسوف آلمانی، چنین جامعهای که در مسیر نابودی حوزههای عمومی و واژگونسازی افکار و کنشهای متقابل و آزاد انسانها گام برمیدارد، چهبسا که بهشکلی موثر، زمینه را برای ظهور رادیکالیسم و اقتدارگرایی فـــراهم خواهد کرد. به هر حال، فرایند غیــرسیاسیکـــردن (depoliticization)، به معنای انجام هر عمل و استفاده از هر وسیلهای به شکل سیستماتیک و از سوی دولت خواهد بود که از طریق آن، بتوان مردم را نسبت به امور و سرنوشت خویش بیتفاوت نمود. چنین جامعهای، درعمل با کاهش ظرفیت انتقادی افراد، توان مبارزه اجتماعی و قابلیت کنش انتقادی و سیاسی آنها را به انفعال میکشاند. مثلاً با توجه به بحث حاضر، با اینکه غلبه نگاه مالی به آموزش و کالاییسازی آن، نبود فرایند اشتغالزایی برای تحصیلکردگان دانشگاهی، مشکلات صنفی و… و یا حتی انتقاد به عملکرد نهادهای مسئول در رسیدگی به وضعیت اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و… دانشجویان و مردم در این سالها میتوانست لااقل در این یک روز، محرکی برای مطالبهگری و نقادی باشد، همان طوری که اشاره شد، در کمال شگفتی شاهد بساطگستردن انواع جشنها و مسابقات- دابسمش، شعبدهبازی، پانتومیم و حتی آشپزی- در دانشگاهها بودیم، تا جایی که به مطایبه میتوان گفت رقابت سخت و نفسگیری بین دانشگاههای مختلف بر سر صید کمدینها و گروههای طناز در گرفته بود. هر سال نیز فیلمهای متعددی منسوب به دانشگاههای مختلف دست به دست میشد که دانشجویان در آن، به رقص و پایکوبی و سر دادن قهقهه مستانه مشغول بودند.
صد البته منظورم از نگارش این سطور، بد دانستن شادی و شادمانی نیست و سر آن ندارم که دانشجو و یا هر کسی را از این حق طبیعی محروم بخواهم. سخن بر سر این است که چنین اعمالی با چنین روزی کوچکترین مناسبتی نداشته و ندارند. شاید هم بیجهت توقع خود را بالا بردهام و از برخی دانشجویان که حتی در انجام وظیفه علمی خویش نیز ثبات قدم ندارند، نمیبایست انتظار ایفای نقش اجتماعی- سیاسیشان را داشت. با احترام به همه کسانی که بهحق، عنوان دانشجو برازنده آنهاست و استایل دانشجویی را در تفکر نظری و انتقادی و نه فقط در ظاهر خود دنبال میکنند، دیرگاهی است که فروش پایاننامه، مقاله و… جلوهای آشکار یافته و تنور عرضه آن، چنان گرمایی دارد که احتمالاً نشان از وجود تقاضایی بالا دارد. بگذریم…
شاید لازم باشد که همه ما، یک بار دیگر صفحات تاریخی گردگرفتهمان را مروری منصفانه کنیم و امیدوار باشیم که اینبار، فراموشمان نشود که در پس وقایع، چه سیری نهفته است. در نمایشنامه کرگدن، اوژن یونسکو در سه پرده، روایتی را نقل میکند که در روند پیشرفت آن، ساکنین شهری کوچک- جز یک نفر- همگی تبدیل به کرگدن میشوند. این روایت را شاید بتوان داستان انسانهایی دانست که خودِ خویش را گم میکنند و در جریانات جاری روزمره جامعه مسخ میشوند، گوهر آگاهی و تفکر نقادانه را آسان از کف میدهند و جامه ابتذال و ازخودبیگانگی بر تن میکنند. با آنکه در ابتدای نوشتار و با زبان طعنه و کنایه و البته صادقانه، از وضعیت کرونایی حال حاضر دانشگاهها ابراز رضایت داشتم ولی واقعاً و از صمیم قلب آرزو دارم تا هر چه زودتر شاهد کولهبار بستن و رفتن و نابودی ویروس کووید۱۹ باشیم. علاوه بر این آرزو دارم تا خودم و سایر دانشجویان سرزمینم به رسالت اصلی و اساسی خویش در مسیر اعتلای وطن پی برده و کوشا باشیم. در این بین، خوشا نسیمی کز کوی دوست وزیدن آغازد و در گوشهایمان زمزمه کند که ای یار دبستانی من! بیا هر کدام از ما، آن یک نفر نمایشنامه اوژن یونسکو باشیم، بیا کرگدن نشویم.