خانه » پیشنهاد سردبیر » به بهانه چاپ کتاب «سکوت سرد»/بـرای آدم های ویـژه

به بهانه چاپ کتاب «سکوت سرد»/بـرای آدم های ویـژه

شنبه ۱ اسفند ۹۴    شماره ۳۲۹

گروه فرهنگی- سحر یاری:

در حاشیه نمایشگاه عکاسی دیدن کتاب «سکوت سرد» نوشته کیانا میرمحمد صادقی نیز معرفی و برای فروش در جهت کمک به کودکان سرطانی در اختیار مخاطبان قرار می گرفت. جدای از بحث درباره عکاسی فرصتی پیش آمد تا با میرمحمد صادقی درباره کتابش گپی کوتاه بزنیم.
درباره موضوع کتاب و داستانش توضیح بدهید
سکوت سرد داستان چند دختر و زن جوان است که در یک آسایشگاه روانی حضور دارند و داستان حضور و مشکلات آن ها کنار یکدیگر در مجموع حول یک داستان دیگر تکمیل می شود.
ایده اولیه این کتاب از کجا آمد و چرا این فضا را برای داستان خود انتخاب کردید؟
من یک بار برای بازدید به خانه سالمندان رفته بودم و جالب بود که در حیاط همان مکان یک ساختمان دیگر بود که مربوط به بیماران روحی و روانی خانم بود من تعدادی از آن ها را دیدم که در حیاط در حال قدم زدن یا مشغول کاری هستند، جالب بود که اغلب جوان بودند و حتی یکیشان به اعتراض گفت به این ها نگاه نکنید کسی برای دیدن ما نمی آید و همانجا تلنگر اینکه چنین فضایی را ترسیم کنم به ذهنم خورد.
داستان شما از زبان زن جوانی که صاحب یک آسایشگاه است و خواهر کوچک خودش نیز دچار مشکل روحی است، روایت می شود، چرا این راوی را انتخاب کردید و ضرورت چنین انتخابی چه بود؟
من دنبال راوی بودم که بتوانم به بهانه آن تمام شخصیت ها و تا حدودی پیچیدگی های آن ها را روایت کنم، این راوی به واسطه مدیر بودن و احاطه به محیط می توانست برخی از شخصیت ها را نیز روایت کند و حتی تحلیل، البته این خرده گرفته می شود که راوی اختیار تمام داستان را به دست گرفته ولی من این را در قالب این داستان و فضایی که دارد منطقی می دانم، البته سعی کرده ام استقلال شخصیت ها باقی بماند.
در داستان نویسی هیچ واقعیت بیرونی را نمی توان دست نخورده وارد کرد و نقش نگاه نویسنده و تخیلش آن را تغییر خواهد داد، برای پرداختن به این تعداد زن جوان در یک داستان تجربه بیرونی ای داشتید یا نه؟
نه واقعا شاید من حتی یک بیمار روحی و روانی هم از نزدیک ندیده بودم ولی آنچه شنیده بودم از دیگران و برخی علائم به من کمک کرد تا آنچه تخیل خودم بود را در قالب این شخصیت ها وارد کنم.
هر داستانی یک پیش داستان دارد، چقدر به زندگی قبلی آدم های داستانت فکر کرده بودی؟
خیلی، من خیلی به آدم های داستان احترام می گذارم و برایم مهم است که بدانم که بوده اند و از کجا آمده اند من حتی چهره و رنگ لباس های تک تکشان را در ذهنم ترسیم می کردم و می دانستم به هر کدام از کودکی تا کنون چه گذشته و چرا حالا اینجا هستند.
در داستان تو یک هانیه وجود دارد، دختری که نیست ولی داستان انگار به خاطر او روایت می شود، منطورم یک حضور غایب است، می دانی که این یک امتیاز مثبت برای داستان توست.
بله شاید در ابتدا به این وضوح به هانیه فکر نکرده بودم ولی کم کم به این نتیجه رسیدم که باید هانیه ای باشد دختری که به بهانه آن راوی بتواند آنچه را می بیند را روایت کند و همه حول محور هانیه جمع شوند.
با توجه به اینکه رشته تحصیلی تو روانشناسی است، ولی این داستان را قبل از تحصیل در این رشته نوشته ای، اگر حالا می خواستی چنین فضایی را ترسیم کنی تغییری در داستانت ایجاد می شد؟
الان من فقط نام بیماری ها و علائمش را بهتر می دانم و شاید باور نکنید گاه می بینم بعضی از بیماری های روحی که حالا نامش را می شنوم و با علائمش آشنا می شوم همان بیماری است که من برای فلان شخصیتم در نظر گرفته بودم و شگفت زده می شوم؛ ولی در مجموع الان نگاهم به زندگی تغییر کرده و قطعا در نوشتنم تاثیر داشت و داستان متفاوت از آن چه هست می شد من این رمان را چند سال پیش نوشتم ولی متاسفانه دیر چاپ شد.
یک سوال دیگر اینکه آدم های داستان تو همه ایده آل هستند، از مدیر آسایشگاه تا نگهبان و حتی بیمارانت چرا این طور می شود و اینکه خودت هم معتقد هستی که داستانت داستانی با پایان خوش است؟ در مجموع به پایان و بسته شدن یک داستان اعتقاد داری؟
من اعتقاد دارم که انسان هایی که دچار مشکل روحی می شوند همه خیلی بیشتر از آدم های عادی می فهمند و همین باعث تفاوتشان می شود، اینکه درک نمی شوند و آدم هایی که نگهداری از آن ها را بر عهده می گیرند همه انسان های ویژه ای هستند چون این آدم ها ویژه هستند، البته این می تواند یک نقد به داستان باشد ولی دیدگاه من است که در کار هم دیده می شود، در مورد پایان داستان هم من معتقدم هیچ داستانی پایان ندارد هرجا را که پایان محسوب کنی دوباره نقطه شروع دیگری است پس هیچ داستانی نه شروع می شود و نه تمام.
با توجه به اینکه این اولین تجربه نوشتن تو بوده در این مسیر از چه کسانی کمک گرفته ای؟
من به طور ویژه از آقای اصغر شاهرویی تشکر می کنم زیرا ویراستاری کار من با ایشان بود و خیلی من را راهنمایی کردند، هرچند بعد از چاپ کتاب ایشان به برخی تغییرات ویراستاری ناشر انتقاد داشتند و معتقد بودند که به کار ضربه زده است.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شدعلامتدارها لازمند *

*

bigtheme
Designed & Developed by: Sepanta Group Team.