خانه » پیشنهاد سردبیر » به بن بست تن نداد…

به بن بست تن نداد…

دوشنبه ۵ آبان ۱۳۹۹   شماره ۱۳۳۶

هرمز انصاری شاعر و نویسنده اراکی بر اثر ابتلا به کرونا در گذشت

به بن بست تن نداد…

 

عباس لعل بار

هرمز انصاری، شاعر، نویسنده و بنیان‌گذار موسسه آموزشی زبان سیمین، بر اثر بیماری کرونا درگذشت. انصاری در اثر ابتلا به کرونا درگذشت و در بهشت زهرا تهران به خاک سپرده شد.
بنیانگذار انستیتو زبان سیمین در سال ۱۳۱۴ در اراک متولد شد، وی تا سال ۸۲ مدیریت این مؤسسه آموزشی را نیز به عهده داشت و از آن تاریخ مدیریت این مؤسسه را به فرزندانش واگذار کرد. انصاری این بنیاد آموزشی و فرهنگی را در سال ۱۳۴۹ به یاد سیمین انصاری، معلم، محقق و زیست‌شناس ایرانی، بنا نهاد.
او که بازنشسته آموزش وپرورش بود، جدا از تدریس و تاسیس موسسه آموزشی فرهنگی سیمین برای آموزش زبان‌های خارجی، بیش از ۵۰ تالیف در حوزه زبان فارسی، خانواده، داستان کوتاه، فرهنگ مدیریت، فرهنگ کار، سبک زندگی و فرهنگ و اندیشه، از خود برجای گذاشت.
هرمز انصاری، موسسه سیمین را به نام خواهرش که پژوهشگر و زیست‌شناس بود و در آتش‌سوزی در شمال کشور درگذشت، نام‌گذاری کرده بود.

فراز‌هایی از زندگی هرمز انصاری
در اسفند ۱۳۱۴، در محله حصار اراک – کوچه انصاری – به دنیا می آید، از همان سال های اول دبستان شعر می‌گوید. دوره ابتدایی را در ۵ مدرسه و ۷محل می‌گذراند. سال اول دبیرستان، در انجمن ادبی، سخنرانی حضوری می‌کند، سال دوم مبصر می‌شود و در پایان سال تحصیلی کوچ به تهران (۱۳۲۹) تابستان آن سـال شـاگردی در بـازار را تجربه می‌کند.
وارد دبیرستان البرز که می‌شود، به دلیل تفاوت سطح زبان انگلیسی هم‌کلاسان، عقربه نمره زبان او روی صفر می‌افتد، ولی در فارسی و فارسی نویسی زبانزد محصل و معلم می‌شود. آن‌گونه که در سازمان‌دهی‌های مرتبط در زمینه‌های اندیشه و بیان مسؤولیت کل دبیرستان به او سپرده می‌شود.
مشق نویسندگی
وی می گوید نوشتن یک انشای یک صفحه‌ای سه هفته وقت مرا گرفت تا سر زنگ انشا فکر می‌کردم و واژه‌ها و ساختارها را بالا و پایین و جا به جا می‌کردم و با شنیدن صدای زنگ از رفتن به کلاس منصرف می‌شدم. مشـابه همین وضع را هم، در تدارک یـک سخنرانی در دفاع از صلح در محفل اندیشمندان و بزرگانی چون باغچه بان داشتم. تلی از روزنامه و مجله را ورق زدم و خواندم و یادداشت برداشتم و هنـوز فشـار مطبـوع دست‌های پراستحکام باغچه‌بان را که با لهجه‌ای دوست‌داشتنی تشویقم کرد، روی دست‌هایم احساس می‌کنم. آن روز، شاید،‌ کم سن ترین شرکت کننده در آن گردهمایی بودم.
هرمز انصاری ۳ سال پایانی دبیرستان را در اراک گذراند، سال های ۳۲ تا ۳۴٫ سـال‌هایی کـه سرعت و تنـوع نوشتـاری او اجازه می‌داد در زنگ انشا برای بیش از ده نفر زیر میز انشای متفاوت بنویسد.کـه بـرخی از این انشـاها با پیشگفتاری در زمینه تمرین نویسنـدگی درآبـان ۱۳۴۱ در کتـاب گلگشتی در مدارس به چاپ رسید.
در آن روزهای مدرسه رفتن، که شوق خواندن و اندیشیدن و نوشتن تمام وجود او را پر کرده بود، یک شب، نشریه معتبری را در زمینه مسایل جوانان ورق می‌زد که چشمش به نوشتـه خـود افتاد. بی‌تغییر و بی کم و کاست، در جایی نمایان از اول تا به آخر آمده بود. با غرور و خوشحالی راست نشست و واژه به واژه آن را مزمزه می‌کرد و موسیقی ساختارهایش را در ذهن می‌نواخت که به چهاردهمین بند آن رسید؛ در آن بند آمده بود که هر نوجوانی باید دست‌کم بر یک زبان خارجی مسلط باشد!
دست‌هایش شُل شد، نشریه را روی زمین گذاشت و برخاست. آخر، عقربه نمره زبان خارجی خود او بین صفر و شش نوسان داشت! آن شب پنجه در پنجه خود انداخت و باورداشت‌هایش را به مصاف داشته‌هایش فرستاد با این اعتقاد که «نویسنده، خود، باید تبلور حرف هایش باشد.»
امتحانات آخر سال نزدیک می‌شد و او هنوز وقتی برای یادگیری انگلیسی در میـان برنامـه‌هایش پیش‌بینی نکرده بود. از همدرسش خواست، وسایل ضروری یادگیری زبان را هم فراهم کند و روز بعد، از ۵ صبح، در باغ‌های اطراف شهر، با اشتیاق، به یادگیری واژگان و شیوه خواندن و نوشتن آن‌ها پرداخت. نمره پرسش‌های کتبی به شکل باورنکردنی بالا رفت ولی ممتحن پرسش های شفاهی که امروز یکی از مفاخر ادب و فرهنــگ ایـران است در بهـت و ناباوری به او گفت: این، غیرممکن است، من به تو ۷۵/۶ می‌دهم؛ تا یک بار دیگر ببینمت.

ورود به دانشگاه
هرمز انصاری ۲۳ روز از تابستان آن سال را از ۴ صبح تا ۱۲ شب به قصد تسلط بر تدریس زبان انگلیسی همه کتاب‌های رایج در مدرسه‌ها را از اول خواند و تا به آخر تمرین کرد و از آغاز سال تحصیلی به عنوان محصل گواهی پزشک گرفت که مستمع آزاد باشد و به عنوان مدرس، تدریس در همان سطحی را که خود می‌بایست بنشیند شروع کرد. ششم ادبی را با امتیازهای فارسی، انگلیسی، عربی که ضریب داشتند با موفقیت گذراند و راهی دانشگاه شد.
همه اشتیاق او در آن بود که در دانشسرای عالی دانشگاه تربیت معلم در رشته زبان انگلیسی پذیرفته شود و پس از ۵۰ روز آزمون‌های کتبی و شفاهی و عملی، کارت دانشجویی آن را با رضایتی عمیق به خانه برد. آن سال موازی تحصیل، تدریس در یک آموزشگاه خصوصی را با ساعتی ۳ تومان شروع کرد؛ که تا ساعتی ۲۰ تومان بالا رفت.
۲۳ تیر ۱۳۳۶ خود، مستقلاً، آموزشگاهی برای همه رشته های درسی در یوسف آباد، بنیان نهاد. که البته، این نوع سازمان دهی‌ها، تا سال ۱۳۴۸ که خود امتیاز انستیتو زبان سیمین را گرفت ۵ بار در تهران و اراک تجربه شد.
تجربه اراک که با مشـارکت ۴ دبیر دیگر زبان بود، موجب قبولی تقریباً ۱۰۰% شرکت کنندگان آن کلاس، در کنکور سراسری شد. در بازگشت از سفر امریکا، دبیران دبیرستان پهلوی اراک از هرمز انصاری خواستند معاونت آن دبیرستان را بپذیرد. در پاییز سال ۱۳۴۵ مسؤولیت سرشماری یک چهارم شهر اراک به او سپرده شد. او که خـود نتـایج ناشی از سرشمـاری را تحلیل می‌کرد به این نتیجه رسید که اراک دانشگاه می خواهد. اولین مقاله را با عنوان «این شهر دانشگاه می خواهد و در این دیگر جای گفتگویی نیست» در روزنامه اراک چاپ کرد. ادامه این نوشته‌ها در نامه اراک و روزنامه‌های کشوری به صورت مقاله و خبر، همه مردم اراک را به هیجان و حرکت درآورد. با سازمان‌دهی دانش آموزان در یک روز و یک ساعت پشت همه شیشه‌های شهر با شعار «این شهر دانشگاه می‌خواهد» تزیین شد.
مردم، همه جا، مشتاقانه و معتقدانه با نصب شعارهای بعدی خود، منادی آن شدند. نه تنها مردم، که مسؤولان نیز به این نهضت بزرگ پیوستند و در یک شب؛ که مدیر بلندپایه‌ای از سازمان برنامه برای پاسـخ مثبت به خـواسته‌های مـردم شهر میهمان او بود، بزرگان شهر، «هیأت تدارک تأسیس دانشگاه اراک» را بنا نهادند.
عضویت در آن هیأت را علاوه بر نمایندگان فرهنگیان و هنرمندان و ورزشکاران و بازرگانان و بانوان و جوانان، فرماندار و شهردار و رییس فرهنگ و رییس بهداری و رییس اوقاف نیز پذیرفتند و هرمز انصاری را به دبیری آن هیأت برگزیدند.
چهره‌های معتبر و دوست داشتنی دانشگاهی، با محبت خود، شهر را نور باران کردند. پروفسور هشترودی که رییس «شورای‌عالی فرهنگ» بود به دعوت هرمز انصاری دو روز میهمان او در ایـن شهر بـود و بـا سخنرانی‌های خود هوای تازه‌ای به فضاهای علمی فرهنگی شهر دمید.
مردم از هر سن و جنس و سواد و حرفه ای برای بنیان نهادن دانشگاه، کمر همت بستند و آستین شوق بالا زدند. زمیـن دارها زمیـن عرضه کردند، فخـارها آجر، آهن فروش‌ها آهن،… مهندسان و معماران و متخصصان دیگر نیروی انسانی خود را و پرشورتر از همه، اعلام آمادگی محصلان بود که کارگری رایگان را پذیرفتند و امـروز، مـا، شـاهد آنیـم کـه شـهر اراک «دانشجو پذیر» شده است. بیش از ۳۵۰۰۰ جوان پرشورِ بلندپرواز، رنگ و بوی شهر را دانشگاهی کرده اند.

فعالیت‌های هرمز انصاری در تهران
هرمز انصاری در مهرماه ۱۳۴۷ با ابلاغ وزارتخانه، به تهران منتقل شد.در اردیبهشت ۱۳۴۸، خواهر کوچـکش که زیست شناس بود در سرکشی به حوزه‌های پرورش ماهی در سواحل شمال، در یک حادثه سوخت. سیمین، خود، آزمایشگاه لیمنولوژی را برای پرورش ماهی در آب‌های شیرین بنیان نهاده بود. برادر در گرامی‌داشت خـاطره خواهر کلاس‌های انگلیسی سیمین را شکل داد. در اندک زمانی با استقبال بزرگان علم و ادب و هنر و ورزش ایران، چهره‌ای جهانی شد و امروز،صدها هزار زبان آموخته‌ای که دوره‌های سیمین را دیده‌اند، این جا و آن جای دنیا شاهد تبلور این خدمات فرهنگی است. فراتر از آن، در این سالها، هرمز انصاری دست کم چندهزار سخنرانی داشته و هزاران صفـحه یـادداشتِ مرتبـط بـا راه بـرد فعالیت‌های آموزشی تربیتی. به کلام خود او، در زمینه اندیشه و بیان برای کودکان، نوجوانان و جوانان و خانواده‌ها و مدیران و برنامه‌ریزان و سازمان‌دهندگان به صورت شعر و طنز و نامه و نمایشنامه و مقاله و انشا و کوتاه‌نویسی و داستان‌های گفتنی از نوشته‌های هرمز انصاری کتاب شده است. وی با سپردن کار سیمین، به پسر و دختر خود در چند سال گذشته بیش از ۳۰ عنوان کتاب را به چاپ رساند.
۳۳ جملۀ کوتاه
هرمز انصاری کتاب‌های کوچک و جالبی دارد که در اواسط دهۀ هشتاد چاپ شده‌اند. شاهین کلانتری نویسنده، می نویسد: تعدادی از نسخه‌های باقی‌ماندۀ کتاب‌های انصاری را فقط در کتابفروشی روزنامۀ اطلاعات در خیابان انقلاب دیده‌ام. نوشته‌های انصاری را بیشتر در قالب گزین‌گویه و گزاره‌های انتزاعی‌اند. تسلط کلامی، دامنۀ واژگانی گسنرده و نگرش زیبا به اندیشه و آموختن را از مهم‌ترین شاخصه‌های آثار هرمز انصاری است. جملاتی از کتاب «می‌خواهم زنده بمیرم» را برگزیده‌ام که احتمالاً برای شما هم جذاب باشد:
۱٫«تحول»
در درون پرورده می‌شود،
در بیرون متبلور.
۲٫اگر زبان درک داشته باشی
«کتاب هستی» برایت ساده می‌شود،
و اگر از زبان تولید
اندیشه‌ات قابل فهم.
۳٫با رفتارت رفتارش را عوض کن؛
نه با اندرز.
۴٫راضی بودن
غیر از
«قانع» بودن است-
اولی
ناشی از طبع بلند است
دومی
از همت کوتاه!
۵٫چرا خیال می‌کنید
«وضعیت»
همیشه
همان‌گونه که «هست» می‌ماند؟
۶٫بنویس،
بنویس،
بنویس-
که صاحبان قلم
نیرومندترین انسان‌های
سازندۀ تاریخ‌اند.
۷٫من
چوب به تاخیر انداختنم را می‌خورم
او
نان به موقع عمل کردنش را.
۸٫کوله‌بار شکایت را
بگذار پشت در؛
سبد پیشنهاد را
بیاور تو.
۹٫جرات از دست دادن که داشته باشیم،
چیز تازه به دست می‌آوریم.
۱۰٫توانمندی تو
در آن نیست که بتوانی، با آدم‌ها بجنگی؛
در آن است که بتوانی، آن‌ها، بفهمی.
۱۱٫تو کدام هستی؟
چشمه‌ای که آب می‌دهد؛
یا مردابی که آب می‌گیرد؟
۱۲٫اگر تو هم
در تاریکی شب،
راه را جسته بودی،
شب برایت روز بود.
۱۳٫لذتی که
در لذت رساندن می‌بری
«لذت» است.
۱۴٫تا اثرپذیر نباشی،
«اثر»گذار نمی‌شوی.
۱۵٫حرف درست زدن،
درست حرف زدن هم می‌طلبد.
۱۶٫هم «فکر» کن،
هم به فکر بها بده.
۱۷٫این قدر از «حفط» زبان و حفظ فرهنگ
حرف نزنید؛
به «غنای» آن‌ها بیندیشید.
۱۸٫سرمایه‌گذاری فکری کنید،
سرمایه‌گذاری مالی-
در دست نابخردان-
هدر دادن آن سرمایه است و
بیهوده کردن این تلاش.
۱۹٫غنای زبان تو
نه در گروه واژگان غنی؛
که در گرو
ساختارهای زیبا و پراستحکام است.
۲۰٫آنان که می‌خواهند
تازیخ را «تکرار» کنند،
هرگز
«تاریخ‌ساز» نمی‌شوند.
۲۱٫اگر شفاف ببینی
و مهارت به تصویر کشیدن را داشته باشی،
اگر درست بیندیشی
و توان بیان اندیشه را داشته باشی؛
اگر با همۀ وجود دوست داشته باشی
و هنرِ ابرازِ احساس را داشته باشی
کلید «دل» آدمیان
در کف با کفایت توست.
۲۲٫«جسم» در خدمت ذهن معتبر است و
«ذهن» در خدمت دل.
۲۳٫شاخه نباید «پایین» باشد؛
دست تو باید بلند باشد.
۲۴٫همیشه بنِ بار هست؛
به بن بست تن نده.
۲۵٫نه انتقال اندیشه،
که پرورش اندیشه-
کار نویسنده است؛
کار معلم است.
۲۶٫نخوانید که بدانید؛
بخوانید که بتوانید.
۲۷٫اول به «چه بگویم» فکر کن،
دوم به «چه گونه بگویم».
که اگر دومی را بلد نبودی
دم فرو بند.
۲۸٫فکر نکردن
گناه بزرگ توست،
فکر نشده حرف زدن
گناه بزرگ‌ترت،
پافشاری روی حرف فکر نشده،
گناه نابخشودنی‌ات.
۲۹٫به جای آن‌که
در رد گفتار دیگری قلم بزنی،
در غنای افکار خود بکوش.
۳۰٫گفت: می‌گویند…
گفتم: که می‌گوید؟
گفت: همه
گفتم:.چیزی را که همه بگویند
عمرش را کرده است.
۳۱٫دهان مخالف را
هم با بوسه می‌شود بست؛
هم با مشت.
با بوسه با تو می‌شود
با مشت بر تو.
۳۲٫آدم‌های بزرگ را،
از روی کارهای کوچک‌شان بشناسید.
۳۳٫کا را باید پرسود تمام کرد؛
«نه ارزان!»

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شدعلامتدارها لازمند *

*

bigtheme
Designed & Developed by: Sepanta Group Team.