خانه » جدیدترین » بررسی اندیشه ی سیاسی و اجتماعی در شعر عطار نیشابوری/۳

بررسی اندیشه ی سیاسی و اجتماعی در شعر عطار نیشابوری/۳

چهارشنبه ۲۴ مهر ۱۳۹۸   ۱۱۶۷

بررسی اندیشه ی سیاسی و اجتماعی در شعر عطار نیشابوری

بخش سوم و پایانی

نویسندگان: جعفر هواسی/ دانشجوی دوره دکتری زبان و ادبیات فارسی
سید احمد حسینی کازرونی/ استاد گروه زبان و ادبیات فارسی واحد بوشهر
فرزانه یوسف قنبری/ استادیار گروه زبان و ادبیات فارسی واحد دزفول

دیوانگان در شعر عطار نه تنها شاهان را مورد انتقاد خود قرار می دهند، بلکه به عالمانی که ادعای پرهیزگاری و دینداری دارند نیز می تازند. عطار نیشابوری حتی گاهی از زبان همین دیوانگان بر خداوند و آفرینش او ایراد می گیرد. در حکایت ۴۸ ازکتاب مصیبت نامه نقل شده است مردی از یک دیوانه از آرزوهایش می پرسد. دیوانه در جواب مرد می گوید: ده روز است گرسنه ام و چیزی نخورده ام مرد در جواب می گوید: هم اکنون می روم و برای تو غذا می آورم اما جواب دیوانه از زبان عطارنیشابوری:
سوی آن دیوانه شد مردی عزیز
گفت هستت آرزوی هیچ چیز
گفت ده روزیست تا من گرسنه
مانده ام لوتیم باید ده تنه
گفت دل خوش کن که رفتم این زمانت
از پی حلوا و بریانی و نانت
گفت غلبه می مکن ای ژاژخای
نرم گو تا نشنود یعنی خدای
گر نیم آهسته کن آواز را
زانکه گر حق بشنود این راز را
هیچ نگذارد که نانم آوری
لیک گوید تا بجانم آوری
(همان ، حکایت ۴۸ : ۶-۱)
افتخار شاهان در دوره ی پادشاهی خود به جاه و جلال و حکومت ظاهری بوده است. در واقع شاه حقیقی کسی است که از قید و بند حکومت خود آسوده و رها شده باشد. در حکایت «اسکندر رومی با مرد فرزانه» ، به پادشاه تاکید شده است که تو بنده ی حرص و آرزو هستی. مرد فرزانه به اسکندر رومی می گوید: من دو بنده ی حقیر و خوار دارم که با همه ی پستی و حقیری بر تو حکومت می کنند و آنها همانا حرص و امل من هستند:
رسید اسکندر رومی به جایی
طلب می کرد از آنجا آشنایی
که تا چیزی ز حکمت یادگیرد
ز شاگردی یکی استاد گیرد
بدو گفتند اینجا هست مردی
که در دین نیست او را هم نبردی

سکندر کس فرستاد و بخواندش
کسی کانجا شد القصه براندش
بر او رفت و کرد آنگه سلامش
جوابی داد در خورد مقامش
بهم آورده ای صد دست لشکر
که تا مالک شوی بر هفت کشور
کنون این حرص باشد گر بدانی
که او را بنده ی بسته میانی
امل چون شاخ زد جاوید امان خواست
ز تو آب حیات از بهر آن خواست
(همان ، مقاله ۱۳ حکایت ۱ : ۲۶ -۱)
عطار نیشابوری در حکایت «حضرت علی (ع) با مور» می خواهد برداشت عدالت خواهانه و دادگری خود را از بعد سیاسی در قالب یک داستانی که در آن حضرت علی (ع) ندانسته پا بر یک مور می گذارد و او را زخمی می کند بیان کند. از نظر او تکیه گاه و ستون سلطنت و فرمانروایی باید بر اساس عدالت باشد حتی این عدالت و عدم ظلم اگر در حق یک مور باشد. حسابرسی دقیق به اعمال انسانها در آخرت، عدم توجه به مقام و موقعیت و ملک و سلطنت در حسابرسی روز قیامت. دوری گزیدن از سرای غرور و بازگشت به سرای جاودان، حلالیت طلبیدن و ترس از آه و اشک مظلومان، مفاهیم مورد نظر و برداشتی از این حکایت است:
علی می رفت روزی گرمگاهی رسید آسیب او بر مور راهی
مگر آن مور می زد پا و دستی ز عجزش در علی آمد شکستی
بترسید و به غایت مضطرب شد چنان شیری ز موری منقلب شد
بسی بگریست و حیلت کرد بسیار که تا آن مور باز آمد به رفتار
شبانگه مصطفی را دید در خواب بدو گفت ای علی در راه مشتاب
نباشی از سلوک خویش آگاه که موری را کنی آزرده در راه
علی را لرزه بر اندام افتاد ز موری شیر حق در دام افتاد
پیمبر گفت خوش باش و مکن شور که پیش حق شفیعت شد همان مور
که یا رب قصد حیدر در میان نیست اگر خصمی به من بود این زمان نیست
(همان ، مقاله ۲ حکایت ۴ : ۱۱-۱)

تکریم افراد به دلیل موقعیت و جایگاه آنان، یک پدیده ی زشت اجتماعی است. عطـار در یکی از حکایت های خود، این گونه رفتار را ناشی از پیروی از هوای نفس انسان ها می داند. احترام به انسانیت زمانی خوب جلوه می کند که بدون هیچ چشمداشتی و بدون در نظر گرفتن رتبه و مقام آدم ها صورت گیرد. عطار در این داستان، به ماجرای رفتن شبلی به نانوایی اشـاره می کند که با برداشتن یک قرص نان، نانوایی با اعتراض نان را از دست او می گیرد ، اما بعد از شناخت، صد دینار را خرج بزرگداشت و بر پایی جشنی به خاطر مقام عرفانی شبلی می نماید. ظاهر گرایی و توجه به آب و رنگ افراد، نکوهش آرایش دنیوی و نفسانی، رواج نوعی هنجارشکنی منفعت طلبانه، گریز از شهرت طلبی، رواج و گسترش افکار پلید و ناروا در جامعه، ژرف اندیشی در شناخت بهتر افراد ، تکریم انسان ها در هر مقام و موقعیت اجتماعی، مفاهیم برداشتی از حکایت ها «شبلی با مرد نانوا» الهی نامه ی عطار نیشابوری است:
مگر بودست جایی نانوایی که بشنید او ز شبلی ماجرایی
بسی بشنیده بود آوازه ی او ندیده بود روی تازه ی او
نبود او عاشقش از روی دیدن ولیکن عاشقش بود از شنیدن
مگر یک روز شبلی گرمگاهی وزان دکان او یک گروه برداشت
کشید از دست او آن نانوا نان که ندهم مر ترا ای بی نوا نان
ندادش نان و شبلی زو گذر کرد کسی آن نانوا را زو خبر کرد
دوید آن نانوا ره تا بیابان از آن تشویر پشت دست خایان
بسی عذرش نمود و کرد اعزاز که تا آن را تدارک چون کند باز
چو در ره دید شبلی گفتش آنگاه که گر خواهی که آن برخیزد از راه
برو فردا و دعوت ساز ما را به یک ره مجمعی کن آشکارا
برفت آن نانوا القصه حالی فرو آراست قصری سخت عالی
یکی دعوت به زیبایی چنان کرد که صد دینار زر در خرج آن کرد
نگه کن سوی صاحب دعوت ما که دعوت ساخت بهر شهرت ما
نداد او گرده ای بهر خدا را ولیکن داد صد دینار ما را
(همان ، مقاله ۵ حکایت ۱ : ۲۴-۱)

دیوانگان در حکایت های عطار نیشابوری، سخن گویان جناح معترض جامعه نسبت به وضع موجود هستند. آنها بدون ترس از مقام و موقعیت پادشاه با زبانی کنایه آمیز صریحاً اعتراض خود را اعلام می دارند. دیوانگان آفریده های ذهن خلاق عطار نیشابوری هستند. این شوریدگان دانا به مانند انسان های فرهیخته ، وظایف جامعه را نسبت به حاکمان و رویارویی با آنها بـرای مردم بازگو می کنند و مردم را از خطر پادشاهان آگاه می سازند. در مقاله هفتم حکایت ده در کتاب الهی نامه گذر کردن پادشاه محمود غزنوی بر یک دیوانه با کلاهی نمدی و لباسی مندرس را بیان می کند که دیوانه به پادشاه می گوید: اگر همانند موم در عسل نخفته بودی و همانند من کلاهی نمدی پوشیده بودی ، الان درد من را می فهمیدی. انتقاد از وضع موجود جامعه، اعتراض به پادشاه به عنوان مرفهین بی درد، معرفی پادشاهان بعنوان جاه طلبان مزوّر و عوام فریب، پشت پا زدن به منافع ناپایدار دنیوی، مضامین نهفته در سخنان دیوانه در مواجهه با سلطان محمود غزنوی است. در بیت های پایانی حکایت ، دیوانه به محمود غزنوی می گـوید: پروانه وار خود را به آتش شمع بزن و در جایگاه من قرار بگیر، تا درد من را بهتر بفهمی:
در آن ویرانه شد محمود یک روز یکی دیوانه ای را دید پر سوز
کلاهی از نمد بر سر نهاده بدو نیک جهان بر در نهاده
بر او چون فرود آمد زمانی تو گفتی داشت اندوه جهانی
نه یک لحظه سوی سلطان نظر کرد نه از اندوه خود یک دم گذر کرد
شهش گفتا که چه اندوه داری که گویی بر دلت صد کوه داری
زبان بگشاد مرد از پرده ی راز که ای پرورده در صد پرده ی ناز
گرت هم زین نمد بودی کلاهی ترا بودی در این اندوه راهی
ولیکن در میان پادشاهی چه دانی سختی و درد جدایی
که موی با عسل خفته به صد ناز نه از آتش خبر دارد نه از گاز
ولی هر گه که از وی شمع سازند ز سوزش روشنی جمع سازند
چو اشک از آتش آید افسر او بداند آنچه آید بر سر او
(همان ، مقاله ۷ حکایت ۱۰ : ۱۱-۱)

عدم تشخیص حق و باطل ، غلبه ی هوا و هوس های نفسانی، دوری از حق و حقیقت، نقصان دیده ی باطنی، دیدن واقعیت پس از کنار رفتن حجاب ها و پرده ها، نکات و مفاهیم برداشتی از حکایت «شاگرد احول» در کتاب اسرارنامه ی عطار نیشابوری است. وقتی شاگرد کژبینِ یک استاد به او می گوید: فلان شیشه را برایم بیاور شاگرد می گوید: دو شیشه است کدام را بیاورم. استاد می گوید: اگر دو عدد است پس یکی را بشکن و دیگری را بیاور. با شکستن شیشه، شاگرد متوجه دو بینی و کژبینی خود می شود و متوجه می شود که یک عدد بوده است:
یکی شاگرد احول داشت استاد مگر شاگرد را جایی فرستاد
که ما را یک قرابه روغن آنجاست بیاور زود آن شاگرد برخاست
چو آنجا شد که گفت و دیده بگماشت قرابه چون دو دید احول عجب داشت
بر استاد آمد گفت ای پیر دو می بینم قرابه من چه تدبیر
ز خشم استاد گفتش ای بد اختر یکی بشکن دگر یک را بیاور
چو او در دین خود شک نمی دید بشد این یک شکست آن یک نمی دید
(همان ، مقاله ۱۱ ، حکایت ۹ : ۶-۱)

دیوانگان عطار شخصیت هایی هستند که تمام قد در برابر ظلم و ستم شاهان مقاومت می کنند و آنان را به باد انتقاد و طعنه می گیرند. آنها مظهر خود شخصیت عطار و کمالات اویند و بی پروا سخن می گویند. در حکایت زیر دیوانه ای از شاه می پرسد که گناه را دوست داری یا زر را؟ شاه می گوید: کسی که قدر زر را بشناسد البته زر را دوست تر دارد و دیوانه در جواب او می گوید:
به شه گفتا چرا گر عقل داری گناهت می بری زر می گذاری
گنه با خویشتن در گور بردی همه زرها رها کردی و مردی
ترا چون جان بباید کرد تسلیم چه مقصود از جهانی پر زر و سیم
تو با دنیا نخواهی بود انبار برو با لقمه ای و خرقه می ساز
اگر بر خاک و گر بر بوریایی چو با دنیا نیفتی پادشاهی
(همان ، مقاله ۱۹ حکایت ۳ : ۷-۱)
نقد خرافه پرستی، برتری تقدیر بر تدبیر ، شکست در برابر تدبیر، سخنان شطح گونه بر زبان آوردن، پناه جستن به صانع و آفریننده ای بجز خالق یکتا ، مفاهیم دریافتی از حـکایت «دفع چشم زخــم» یکی از داستان های کتاب اسرارنامه ی عطار نیشابوری است. جایی که عده ای، دیوانه وار، سر یک خر را به منظور دفع چشم زخم بر سر یک چوب بر پالیزگاهی قرار داده اند:
مگر دیوانه ای می شد به راهی سر خر دید بر پالیزگاهی
بدیشان گفت چون خر شد لگدکوب چراست این استخوانش بر سر چوب
چنین گفتند کای پرسنده راز برای آن که دارد چشم بد باز
چو شد دیوانه زان معنی خبر دار بدیشان گفت ای مشتی جگر خوار
گر آنستی که این خر زنده بودی بسی زین کار خر را خنده بودی
شما را مغز خر داده است ایام از آیند این سر خر بسته بردام
وگر تو دم زنی از پرده بیرون میان پرده ی دل افکنی خون
مکش چندین کمان بر تیر تدبیر که از تو بر تو می آید همان تیر
(همان ، مقاله ۱۵ حکایت ۲ : ۱۳-۱)

نتیجه گیری :
از بررسی منظومه های عطار بدین نتیجه می رسیم که داستان های منطق الطیر ، مصیبت نامه ، الهی نامه و اسرارنامه هم در ساختار کلی و هم در اجزای داستان رمزی است که عطار آگاهانه به آنها پرداخته است. این نماد ها مفاهیم سیاسی، اجتماعی و عرفانی و بعضاً عاشقانه هستند. عطار در قالب همین گفت و گوهای داستانی، نقد و نظر و جهان بینی خود را از زبان شخصیت ها متجلی می سازد. انتقاد های عطار از حاکمان، پادشاهان و زورگویان از زبان دیوانگان باعث شده است تا او از گزند دشمنان بر حذر باشد. عطار در پردازش منظومه های خود استفاده های هدفمند کرده است تا مردم عصر خود را آگاه و بیدار کند. داستان های عطار و تمثیل های به کار رفته در آنها اغلب کوتاه هستند و این ویژگی خاص را دارند که جنبه ی آموزش افکار و اعتقادات اجتماعی و سیاسی و اخلاقی و عرفانی محسوب می شود. عطار از یک طرف، اخلاق و خلق و خوی پادشاهان را بیان می کند و از طرف دیگر از زبان دیوانگان، در مقابل آنان می ایستد و با خشم در مقابل آنها ، سخن خود را بر کرسی می نشاند. او شاعر همه ی اعصار است و مبشّر زیستن متعالی در همه ی روزگاران.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شدعلامتدارها لازمند *

*

bigtheme
Designed & Developed by: Sepanta Group Team.