خانه » جدیدترین » از چه کسی آداب مهربانی بیاموزیم؟

از چه کسی آداب مهربانی بیاموزیم؟

دوشنبه ۸ خرداد ۹۶ شماره ۵۹۸
****
احمدرضا حجارزاده
***
اینجا ایران است.کشوری متمدن با فرهنگـی غنی و کهن که آوازه‌ی مردمانش سال‌هاست گوش فلک را پر کرده. مردم دلاور این سرزمین، پیش و بیش از آن‌که به جنگاوری و رشادت و شجاعت شهره باشند، با خصلت‌های مهمان‌نوازی، نوع‌دوستی و مهربانی زبان‌زدِ سایر ملل و کشورهای دوست و همسایه‌اند اما بهتر است واقع‌بین باشیم. چشم‌ها را بگشاییم. یکی از همین روزها، نگاهی به خود و دیگران بیندازیم و یکی از خصلت‌های نام‌برده را در رفتارمان یا رفتارشان بجوییم. آیا به واقع چنین است؟ آیا امروز در سال۱۳۹۶، ما هنوز مردمانی مهربان و نیک‌رفتاریم؟! به شخصه در قیاس با برخوردهایی که طی شبانه‌روز از شهروندان جامعه‌ام می‌بینم، نمی‌توانم به نتیجه برسم که ما همان انسان‌های شریف و مهربانِ ثبت‌شده در تاریخ ایرانیم. پرسش اینجاست که آیا نسل ما دارد با سرعتی فزاینده تغییر می‌کند و جای خود را به افرادی خشن، پرخاش‌گر، زودرنج، سنگ‌دل و حتی ظالم می‌دهد؟! برای روشن‌ترشدن مطلب، به بیان چند مورد از رفتار مردمِ این روزها که شاهد و درگیرشان بوده‌ام، اشاره می‌کنم: ۱٫ یک روز صبح‌هنگام ـ و اگر دقیق‌تر بخواهید، ساعت هفت و چهل‌وپنج دقیقه ـ با صدای هول‌ناک و روح‌خراش فریادهای زنی از خواب پریدم و به دنبال آن، صدای عربده‌های ترسناک‌تر مردانی که با زشت‌ترین الفاظ ممکن، فحش‌های رکیکی نثار یک‌دیگر و خاندان‌شان می‌کردند. از جا جَستم و پرده‌ی پنجره‌ها را کنار زدم و ناگهان با یک جَنگ خیابانی به معنای حقیقی کلمه روبه‌رو شدم. در حاشیه‌ی خیابان چند مرد به جان هم افتاده بودند و به قصد کُشت هم‌دیگر را می‌زدند؛ با هرچه دمِ دست‌شان بود، چوب، قفلِ فرمان، مشت و لگد و غیره. در این بین زنی هم محض میانجی گری، هراسان به هر سو می‌دوید و جیغ می‌کشید. بامزه‌تر این‌که اهالی محل،گویی به تماشای یک برنامه‌ی سرگرمی صبح‌گاهی دعوت شده باشند، بی‌هیچ رنجش خاطری به تماشای آن نزاع دسته‌جمعی ایستاده بودند. حتا کسی برای ختم قائله پیش‌قدم نمی‌شد یا به خود اجازه نمی‌داد پلیس خبر بکند. آنچه بیش‌تر مرا منقلب می کرد، تصویر چهره‌های وحشت‌زده و نگران کودکانی بود که از پشت پنجره‌ی خانه‌ها به این صحنه می‌نگریستند!
۲٫ یک روز ظهرهنگام به نانوایی مراجعه می‌کنم. مثل همیشه یک هزارتومانی می‌دهم و یک نان بربری برمی‌دارم. تعجب می‌کنم که امروز به نان‌ها کنجد هم افزوده شده. البته جناب نانوا هم دویست تومان کشیده روی قیمت نان. وقتی اعتراض می‌کنم، نان را از دستم می‌قاپد و هزارتومانی را جلوم پرتاب می‌کند که:«همینه که هست. نمی‌خوای نَبَر». دویست تومان دیگر می‌دهم و نان را می‌خرم اما بعید می‌دانم اگر در مسیر بازگشت به خانه دوست یا آشنایی دیدم، به او نان تعارف بکنم!
۳٫ یک شب از نیمه گذشته ـ و اگر دقیق‌تر بخواهید، ساعت سه و پنج‌دقیقه ـ در خواب بودم. ناگهان با صدای گرومب‌گرومبِ دل‌هُره‌آوری از خواب پریدم. تا چند دقیقه گیج بودم و گمان می‌کردم زلزله‌یی از بیخِ گوش‌مان گذشته یا خواب دیده‌ام، ولی وقتی دوباره صدای کرکننده‌ی ضربه‌ها و شکستنِ چیزی به گوشم رسید، یقین پیدا کردم بیدارم. از پنجره که منظره‌ی بیرون را تماشا کردم،کامیون مخصوص حمل زباله را کنار یکی از سطل‌های زباله‌ی مکانیزه دیدم که کارگران شهرداری،کوهی از زباله‌هایی شامل در و پنجره و تیر و تخته و غیره را با بیل و کلنگ و لگد و کوبیدن به زمین و میله‌ی تابلوهای راهنما، خُرد می‌کنند و داخل کامیون می‌ریزند! بی‌آن‌که گمان بکنند شاید مردمِ محل در آن ساعت خواب هستند یا کسی در خانه بیمار ناخوش‌احوالی دارد. این موضوع نزدیک به سی دقیقه بی‌وقفه ادامه داشت!
۴٫ برای دیدن دوستی به خانه‌اش می‌روم. جلو درِ خانه، انبوهی از اسباب و اثاثیه منزل را مشاهده می‌کنم. تمام وسایل لازم برای یک زندگی؛ یخچال، فرش، تلویزیون،کمد، میز، مبلمان و غیره. موضوع اثاثیه را که می‌پرسم، می‌گوید صاحبخانه‌شان اسباب مستاجرهای طبقه‌ی بالا را به خاطر چند روز تاخیر در پرداخت بیرون ریخته است! اسباب خانه در کوچه رها شده و مستاجران بی‌نوا هم به گفته‌ی دوستم، فعلن به منزل یکی از بسته‌گان پناه برده‌اند!
می‌توانم فهرست نامهربانی‌هایی را که هر روز می‌بینم، تا ابد ادامه بدهم؛ صدها مورد دیگر که در طول شب و روز می‌بینم و می‌شنوم. وقتی به چنین مسائلی برمی‌خورم، پرسش‌های بی‌شماری ذهنم را پر می‌کنند و از خود می‌پرسم چه اتفاقی افتاده که تا این اندازه بی‌رحم و خشن شده‌ایم؟ چرا به جان هم افتاده‌ایم و یکدیگر را تکه‌پاره می‌کنیم؟ این رفتار ناشایست از کدام خاستگاه فرهنگی و تاریخی ما برمی‌خیزد؟ چرا یادمان رفته چگونه باید با هم مهربان باشیم و یک‌دیگر را دوست بداریم؟ آیا عصر انسانیت در این مُلک رو به افول است؟ مگر می‌توانیم کنار هم‌نوعان‌مان نفس بکشیم، آنها را ببینیم، با آنها حرف بزنیم اما به خواسته‌ها و حقوق‌شان بی‌توجه باشیم؟ مگر می‌شود فقط به فکر خودمان باشیم؟ می‌پذیرم که چندی است شرایط اجتماعی و اقتصادی نابسامانی، نه فقط کشور ما،که کل جهان را در بر گرفته و این شرایط می‌تواند لطمات سخت و دهشتناکی به روح و روان آدمی تحمیل بکند، ولی آیا بروز این وضعیت، دلیل کافی و خوبی‌ست برای چنین رفتاری با هم‌نوعان‌مان؟ فراموش نکنیم ما انسانیم، ایرانی هستیم و ایرانی یعنی مهربانی. ما از کامل‌ترین دین جهان برخورداریم که ما را یک‌سره سفارش به مهربانی و گذشت و صبوری و توکل کرده. اگر سختی و ناملایمت‌های زندگی تا آستانه‌ی تحمل‌مان به ما فشار آورده، نمی‌توانیم و نباید با عقده‌گشایی و زورگویی و پرخاش‌گری نسبت به دیگران آن را توجیه و تخلیه بکنیم. مگر نیاموخته‌ییم هر روز صبح‌مان را با یاد و نام خداوند بخشنده و مهربان آغاز بکنیم؟ پس چرا تا قدم از منزل بیرون می‌گذاریم، هزار فکر و نیت پلید را با خود همراه می‌کنیم؟ چرا نمی‌توانیم به آسایش دیگران احترام بگذاریم و مزاحم خواب و استراحت آنها نشویم؟ اگر شرایط اقتصادی ما یا کشور مساعد نیست، چرا خودمان هم به تشدید آن دامن می‌زنیم و کاری می‌کنیم که نشود دیگر مثل روزهای خوب گذشته، یک لقمه نان به دوست و همسایه تعارف کرد؟ چرا این‌قدر زیاده‌خواه و حریص شده‌ایم؟ چرا نمی‌اندیشیم ممکن است شخصی همین رفتار را با خودمان داشته باشد؟ و مهم‌ترین پرسش این‌که نسل آینده‌ی ما، چگونه و توسط چه کسانی باید تربیت بشوند؟ پس کودکان‌مان باید از چه کسی آداب بخشنده‌گی و مهربانی بیاموزند، وقتی الگو و مصداق‌های بارزش را در جامعه نمی‌بینند؟ بیایید از همین امروز به خدا توکل بکنیم، به الگوهای رفتاری نیاکان‌مان بیندیشیم و در مهربانی از آنان پیشی بگیریم. بیایید «آداب مهربانی» را جایگزین «آداب بی‌قراری» بکنیم و دوباره با مهربانی به هم لبخند بزنیم، و این کلام شاعر را در خصوص مهربانی به خاطر بسپاریم و هر روز تکرار بکنیم:
هیچ دانی نازنینم می‌توانی
راحت اسرار سعادت را بدانی
رمز خوشبختی انسان نیست جز این
مهربانی، مهربانی، مهربانی

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شدعلامتدارها لازمند *

*

bigtheme
Designed & Developed by: Sepanta Group Team.