شنبه ۲۵ تیر ۱۴۰۱ شماره ۱۵۸۹
درباره قدرت تعاملات اجتماعی کوتاه
فاطمه حبیبینژاد: هر چه به سوی جامعهای مدرن پیش میرویم، فاصله آدمها با یکدیگر بیشتر میشود. مردم در اتوبوس و تاکسی به بازی کردن با موبایل یا چرخیدن در فضای مجازی مشغول هستند. کمتر کسی احوال کناریاش را میپرسد و در مورد وضعیت آب و هوا (آن هم از نوع آلودهاش!) یا زبان باز کردن فرزندش در چند ماه اخیر حرف میزند. چیزی که در گذشته بسیار و به صورت کمرنگ در فرهنگ ما وجود دارد تعاملات اجتماعی است. تعاملاتی که هر چه از جامعه سنتی فاصله میگیرد کمتر میشود در حالی که پژوهشگران دهه اخیر به این نتیجه رسیدهاند که صحبت کردن هرچند کوتاه با یک فرد غریبه میتواند تأثیر مثبتی بر سلامت روان ما بگذارد. مطالعات نشان میدهد پدیدهای که جامعه امروز ایران به دست فراموشی سپرده است تأثیر بسیاری در شادی و خوشحالی زندگی دارد. در خاطرههای مشترک ما آدمها در نانوایی چند کلمهای با یکدیگر به معاشرت میپرداختند. دو نفر در اتوبوس لحظاتی را در مورد زندگی و مشغلههایشان حرف میزدند. زمانی که کودک بودیم و به پارک میرفتیم را به یاد بیاورید، مشغول بازی که میشدیم مادرانمان بدون هیچ شناختی از یکدیگر با غریبهای مشغول صحبت میشدند که ویژگی مشترکی آنها را به پارک کشانده بود. صحبتهایشان با مراقبت از فرزند گل میکرد و به درد و دلها و گاهی دوستیهای عمیق میکشید. چرا جامعه ما حرف زدن و دوستی با غریبهها را فراموش کرده است؟
محققان بسیاری دنبال پاسخ به سوال «آیا صحبت با غریبهها ما را خوشحال میکند؟» پژوهشهای گستردهای انجام دادهاند. ممکن است به دلایل مختلف از حرف زدن با مردم در اجتماع هراس داشته باشید اما نتیجه پژوهشها در یک دهه و نیم اخیر نشان میدهد که انسان در ارتباط با افراد غریبه در جامعه به عنوان یک ارتباط مکمل برای ارتباطات شخصی و دوستانه تأثیر بسیار مثبتی را احساس میکند. دوستی با اجتماع، اعتماد به مردم و تعاملات سالم باعث میشود که به لحاظ ذهنی قویتر شویم. خواندن یک قصه یا رمان را به یاد بیاورید. بعضی از شخصیتهای آن رمان زمان کوتاهی را در ماجرا حضور دارند، اما بخشی از ذهن ما را درگیر داستان و ماجرای خود میکنند. اگر تصور ما از آن رمان، رمانی متعلق به یک نویسنده کاربلد باشد، حضور آن شخصیت در داستانش بدون دلیل نیست و در ذهن مخاطب میماند حتی اگر زمان کوتاهی از قصه را حضور داشته باشد. ارتباطات کوتاه ما در روزمره هم چنین است. قرار نیست دست دوستی و ارتباطات عمیق را به سوی هر کس دراز کنیم، اما میخواهیم با اعتماد به خود و محیط پیرامون، قصه آدمهایی را که از کنارمان می گذرند را رها نکنیم و در کنار آنها ابتدا خود و سپس جامعهای خوشحالتر داشته باشیم. تصور اعتماد کردن به غریبهها خصوصاً در شرایط کنونی که گاهی عدم امنیت را احساس میکنیم سخت است. اما به خاطر داشته باشیم دایره افراد پیرامون ما به «کاملاً غریبهها» محدود نمیشود. ما در طول روز با مکانهای متفاوتی مثل فروشگاه، نانوایی، آرایشگاه و… سر و کار داریم.
شکل حضور ما در یک جمع، تأثیر بسیاری در زندگی فردی و اجتماعی ما دارد. البته بحث انرژی مثبت و از این دست تفکرات سطحی نگر را فراموش کنیم. قرار نیست انرژیهای دروغینی که ساخته اذهان دور از علم و ناآگاه است زندگی ما را دگرگون کند. بلکه صحبت از ارتباطاتی است که روز ما را میسازد. روانشناسی به نام جولیا ساندستروم در مورد خاطرات کودکیاش میگوید که همیشه عادت داشت هنگام راه رفتن در خیابان سرش را پایین بیاندازد اما روزی تصمیم گرفت در چشم آدمها نگاه کند. این نگاه کردنها تبدیل شد به سلام و احوال پرسیهای متعدد و جولیا زمانی متوجه میشود که در مترو با زنی غریبه در مورد این که آدمها میتوانند شترمرغ سواری کنند بگو و بخند میکند. او پس از گذشت سالها در دوره تحصیلی دکتری متوجه میشود که وقتی از جلوی نانوایی میگذرد و برای نانوا دست تکان میدهد حس خوبی دریافت میکند که این احساس میتواند از استرس روزهای سخت اضطراب تحصیل او بکاهد. او میگوید با دست تکان دادن برای نانوا احساس میکند که به آن مکان تعلق دارد. این احساسات توجه او را نسبت به ماجرای «تعاملات اجتماعی حداقلی» جلب کرد و باعث شد به کمک یکی از استادانش تحقیقی میدانی انجام بدهند. در این تحقیق عدهای از افراد بزرگسال را به یک قهوه فروشی فرستادند و از کافهچی خواستند تا با تعدادی از آنها وارد تعامل شود و با عدهای دیگر نه. افرادی که در این تحقیق با کافهچی ارتباط گرفته بودند، خوشحالتر و از خریدشان هم راضی بودند. نتیجه این تحقیق نشان میداد که انسانها در تعامل با یکدیگر خوشحالترند. همچنین تحقیق مشابهی در مترو شکل گرفت؛ قرار شد افراد در طول مسیر با نفر کناریشان که یک غریبه بود وارد مکالمه شوند. بزرگسالانی که حدود ۲ دقیقه با یکدیگر معاشرت کرده بودند، صرف نظر از نوع شخصیت و سلیقهها خوشحالتر و راضی تر بودند. ضمن این که پژوهشها نشان میدهد کسانی که شروع کننده صحبت بودند، خوشحالتر از کسانی به نظر میرسیدند که به این صحبتها پاسخ داده بودند. شاید فکر کنید دیگران علاقهای به ارتباط برقرار کردن با شما ندارند. اما جولیا ساندستروم در پژوهش دیگری به نام «فاصله دوست داشتن» به نتیجهای خلاف این تفکر دست یافت. ساندستروم در این پژوهش به این نتیجه رسید که شرکت کنندگان خصوصاً شرکت کنندگان خجالتی فکر میکنند که فقط آنها تعامل با غریبهها را دوست دارند، اما غریبهها علاقهای به ارتباط گرفتن با آنها را ندارند. در صورتی که این طرز فکر اشتباه بود. وی معتقد است که این طرز فکر غلط باعث میشود که افراد به سراغ پیدا کردن دوست جدید، ارتباطات تجاری یا یک رابطه عاطفی نروند و خود را از احساساتی مانند خوشبختی و تعلق خاطر در لحظه تعاملات اجتماعی کوتاه پیش میآید محروم سازند. ساندستروم پس از نتیجه بخش بودن تحقیقاتش تصمیم میگیرد که نعمت «تعاملات اجتماعی حداقلی» را به انسانهای بیشتری آموزش دهد و به آنها در این مسیر کمک کند. او تجربه تمام افرادی که به کمک خودش وارد تعاملات اجتماعی حداقلی شدهاند را جمع آوری میکند و بر اساس این پژوهشها برای افرادی که دوست دارند وارد تعاملات اجتماعی شوند و به هردلیلی موفق نیستند کلاس آموزشی تشکیل داد. او به شاگردانش تکنیکهایی برای غلبه بر ترس از ارتباط گرفتن یاد داد. مثلاً این که شاگردان سعی کنند از دیگران سوال یپرسند و وارد مکالمه شوند. البته او معتقد است که این ارتباط باید به صورت کاملاً طبیعی و در لحظه اتفاق بیافتد یعنی نمیتوان خطوط دقیقی برای آن ترسیم نمود. دو عامل بسیار مهم در این تحقیقات نشان میدهد که ما دوست نداریم با افراد غریبه صحبت کنیم؛ ابتدا انتظار نداریم که یک غریبه از ما خوشش بیاید و سپس از خودمان انتظار نداریم که از یک غریبه خوشمان بیاید.
افراد حاضر در پژوهش ساندستروم پس از این که با غریبهها وارد مکالمه شده بودند احساس خود را با کلمه «رهایی» توصیف کردند. جولیا ساندستروم در مورد نتیجه این تحقیقات میگوید: «پدید آمدن احساس رهایی پس از تعاملات اجتماعی کوتاه مدت به علت این است که ما آدمها پذیرفتهایم جهان جای ترسناکی است و بعد از این که با کسی حرف میزنیم و یک مکالمه موفق را سپری میکنیم به خودمان میگوییم شاید جهان آنقدرها هم جای بدی نباشد.»
البته نباید این ماجرا را با انگیزههای بی اساسی مانند دریافت و انتقال انرژی مثبت یا فرستادن عشق به کارما انجام بدهیم. این نوع دیدگاهها در ابتدا خودخواهانه هستند و سپس برای پدیدههای علمی پاسخ مناسبی ندارند. در مورد خودخواهانه بودن آن میتوان پرسید آیا کسی که بیمار میشود، انرژی منفی را ساطع یا دریافت کرده است؟ و کسی که بیمار نمیشود انرژی مثبت دارد؟ آیا فردی که با یک بیماری زمینهای متولد شده است و نقشی در آن بیماری ندارد فرصت انرژی دادن و گرفتن در زندگی را یافته است؟ این طرز نگاه به بسیاری از افراد جامعه برچسب منفی میزند در حالی که آن ها نقشی در به وجود آمدن شرایط بد ندارند.
همچنین تمام بیماریها و اتفاقات منفی دلایل علمی و بنیادین دارند. مثلاً کسی که دچار سرطان میشود باید مراحل درمان را طی کند و انرژی مثبت کمکی به حال او نخواهد کرد. تعلیق در کلمات کار این نوع سبک فکر است. این که بخواهیم «سبک زندگی صحیح» برگزینیم با «اعتقاد به انرژی مثبت» زمین تا آسمان فرق دارد. خصوصاً این که ما برای صحبت و به اشتراک گذاشتن تجارب وارد مکالمه میشویم. قرار نیست نیروهای ماورایی جهت مکالمه را تعیین کنند، قرار است از کتابی که امروز خواندهایم، فیلمی که دیدهایم یا پادکستی که شنیدهایم سخن بگوییم. هیچ کدام از این مکالمات ارتباطی با انرژیها و نیروهای ماورایی ساخته شده به دست انسانهای شیاد ندارد. زندگی توامان لذت و رنج است. توجیه رنجها با انرژی منفی و لذتها با انرژی مثبت باعث میشود که از شرایط واقعی غافل شویم. یکی از مثالهای معروفی که در رشته تحقیقات «تعاملات کوتاه اجتماعی» از آن یاد شده سفر رفتن است. فرض کنید که برای تقویت مهارتهای ارتباطی خود با اعتقاد به انرژیها سفر کنید. اگر به صورت اتفاقی لاستیک ماشین شما در راه پنچر شود و این مسئله را با انرژی منفی مرتبط بدانید، از ادامه تجربه و ماجراجویی غافل میمانید. سعی میکنید از افراد فاصله بگیرید تا انرژی منفی دریافت نکنید در صورتی که زیست ما در جامعه نسبت به ارتباطات موثر ما تعریف می شود. تعاملات اجتماعی کوتاه با اطرافیان و غریبهها به عزت نفس انسان میافزاید و ممکن است عاملی باشد که دقایقی ما را از فضای مجازی دور کند و به فضای حقیقی پیوند دهد. نگاه انسانهای مختلف به زندگی عنوان این تجربه است. این نگاهها آنقدر متفاوت و گاهی جذابند که ساعتها میتوان در موردشان حرف زد.
تحقیقات نشان میدهد که ارتباط مثبت کوتاه با غریبهها مانند سلام دادن به راننده تاکسی یا اتوبوس، آرزوی خوشبختی و سلامتی پس از خداحافظی و… لذتی لحظهای به انسان میبخشد که باعث بالا رفتن اعتماد به نفس در کلیت زندگی فرد و همچنین بهبود روابط دیگر میشود. در این آموزه قرار است توسط ارتباطی کوتاه با دیگر افراد جامعه، ابتدا خوشحال شده، لذت ببریم و سپس به تجربه خود بیافزاییم. یادمان نرود شخصیت محبوب رمان که زمان کوتاهی در قصه حضور داشت در ذهن ما باقی میماند. شاید به اندازه شخصیت اصلی قصه همراه ما نباشد اما اگر او حضور نداشته باشد، حتماً یک قسمت مهم قصه میلنگد.