سه شنبه ۳ خرداد ۱۴۰۱ شماره ۱۵۵۹
گفتگو با «محمدرضا مرادی» کارگردان فیلمهای «دوآل پا» و «رنگارنگ» که اقتباسی از قصه های هزار و یک شب هستند
سمیه انصاری فر
فیلم کوتاه همانطور که از نامش بر میآید، زمان کمتری برای بیان ایدهها، نسبت به فیلم بلند دارد. موجز بودن یکی از اصلیترین عناصر این نوع اثر است که گاهی باعث بیشتر شدن توجه به جزئیات میشود. رویدادها در زمان کمتری ارائه میشوند، حال این رویدادها میتوانند نگاهی به پیرامون یک فیلمساز، الهام گرفتن از آثار دیگر یا نگاه به آثار بزرگان فیلم و ادبیات در جهان باشند. وقتی نویسنده یا کارگردان اثر، جهانبینیاش را در قالب یک اثر ماندگار به فیلم کوتاه تبدیل میکند یا در این فرایند نگاهی به آثار جاودانه تاریخ ادبیات میاندازد، علاوه بر تولید یک اثر خلاقانه و دغدغهمند، در مسیر اقتباس قرار گرفته است. این مسیر از حیث تغییر رسانه، آن هم در قالب فیلم کوتاه که زمان کمتری برای ارائه محتوا دارد، مسیرِ حائز اهمیتی است. «ویلیام اس.باروز» میگوید:«هرچه باشد، کار دیگر نویسندگان یکی از منابع اصلی کار هر نویسنده است. پس در به کار بردن آنها تردید به دل راه مده؛ این که دیگری ایدهای دارد بدین معنی نیست که تو نمیتوانی آن ایده را برداری و تغییر تازهای در آن ایجاد کنی. اقتباسها میتوانند به از آنِ خود کردنهایی کاملاً مجاز بدل شوند».
«لیندا هاچن»، نظریه پرداز معروف حوزه اقتباس هم معتقد است که اقتباس کنندگان ابتدا مفسر و سپس آفرینندهاند. هنرمندانی که در قبال آثار جاودانه احساس مسئولیت میکنند و این جراحی هنری را با افزودن نگاه خودشان به اثر، به نتیجه میرسانند. بسیاری از نظریه پردازان در سراسر جهان، فرایند اقتباس را به خودی خود ارزشمند و راهی برای بازنگری اثر مبدأ دانستهاند. حال زمانی که هنرمندی رسانه اقتباس را تغییر میدهد(ادبیات به فیلم، رمان به سریال، فیلم به قصه و…) مسیری را طی نموده که دستیابی به تجارب وی، قابل بحث و تعمق است.
محمدرضا مرادی فیلمسازی است که در تجربههای اخیرش، دست به اقتباس زده و با توجه به درخشیدن آثارش در جشنوارههای متعدد و معتبر، میتوان با آگاهی از فرایندی که این کارگردان طی نموده، از تجربیاتش بهره برد. محمدرضا مرادی فارغالتحصیل انجمن سینمای جوانان دفتر اراک در سال ۱۳۸۶ میباشد. وی کارشناس رشته سینما از دانشگاه علمی کاربردی است. مرادی در ابتدا ساخت فیلم کوتاه را با فیلم های با «قاب خاطره»، «نجوای زمین»، «موبدان معبد پاک»، «دلقک» و «جعبه جادو» تجربه کرد. فیلم قاب خاطره برگزیده دومین جشنواره فیلم های ایرانی تورنتو کانادا، منتخب حضور در فستیوال داکا، نامزد بهترین فیلم وکارگردانی از جشنواره منطقه ای بم، فیلم زندگی کاغذی بهترین فیلم تجربی از جشنواره منطقه ای آفتاب، منتخب حضور در فستیوال لنچستر آمریکا، منتخب حضور در جشنواره فیلم کوتاه تهران ، رشد و…
فیلم دوآل پا بهترین فیلمنامه اقتباسی از جشنواره فیلم کوتاه تهران، نامزد بهترین فیلمنامه اقتباسی از یازدهمین جشن ایسفا، بهترین فیلم از نگاه مخاطب جشنواره ریور ایتالیا، بهترین فیلم از جشنواره سورسی کورتی ایتالیا، منتخب حضور در لینز اتریش، منتخب حضور در اینتروبنگ آمریکا و… و همینطور فیلم رنگارنگ منتخب حضور در فستیوال ریور ایتالیا، از جمله جوایز و افتخاراتی است که این کارگردان تاکنون کسب نمودهاند.
به بهانه تجربه محمدرضا مرادی در فیلمسازی و همینطور جوایز و افتخارات وی در این حوزه، گفتگویی ترتیب دادهایم که در ادامه میخوانید.
نگاه شما نسبت به آثاری که در گذشته ساختهاید بعد از گذر سال ها چگونه است ؟ آیا محتوا آنها برای شما هنوز هم دغدغه هستند؟
بی شک از فیلم های قبلی خود راضی نیستم و همیشه از ساختن آنها خجالت می کشم. شاید بیشتر فیلمسازان همین حس را داشته باشند. اما بالاخره چیزی در آنها وجود داشته و دارد که باعث شده روزی آن همه زحمت را به جان بخرم و آن فیلم را بسازم!
البته دلیل اصلی آن چه که از فیلمهای قبلی خودم ناراضی هستم، ضعف های اساسی آنهاست که خودم به آن آگاهم. ولی این را می دانم که اگر آن فیلم ها را نمی ساختم امروز نمیتوانستم با اعتماد به نفس کار بسازم و به سراغ پروژههایی بروم که هزینه تولید بسیار گرانی دارد.
پرداخت به درام در کارگردانی آثارتان را با توجه به این که فیلم کوتاه هستند چگونه میبینید؟
اساسا فرق زیادی بین فیلم کوتاه و بلند نمی بینم. ساختار هر دو یکی است، فقط مدت زمان یکی کمتر و دیگری بیشتر است. درست است که در فیلم بلند زمان بیشتر در اختیار داریم تا صحنهها و موقعیتهای بیشتری خلق کنیم. اما در فیلم کوتاه می توان برش یا بخشی از شخصیت را در زمان محدودی در نظر گرفت که نیازی به صحنه های بیشتر نداریم.
در مورد آخرین فلیم تان فیلم کوتاه «رنگارنگ» برایمان بگویید.
رنگارنگ شخصی ترین کاری است که تا به امروز ساختهام. فیلم در ستایش پدر است. و من آن را به پدرم آقا سعید تقدیم کردم. یک پرسش در ذهن من و همسرم شکل گرفت که ماحصل آن شد فیلم رنگارنگ. آن پرسش علت و چرایی رابطه پسر و پدر است. من در رنگارنگ پدر را به مثابه قهرمان دیدم، او را له کردم، جان دادم و دوباره قهرمانش کردم! پدری که روزی همه چیز پسر است؛ اما به مرور از جایگاهش فاصله می گیرد و دوباره در زمانی که باید جایگاهش را به دست می آورد. هرچند دیر، هر چند غیر قابل دسترس. برای رفتن به سراغ این قصه باید دل به فانتزی سپرد! چه چیزی بهتر از هزار و یک شب و چه شخصی بهتر از علاءالدین و غول چراغ جادو
دیدگاه و نقد شما نسبت به فیلمسازی به طور خاص فیلم کوتاه در استان مرکزی چیست؟ آیا برای فعالیت بیشتر هنرجوها و علاقهمندان پیشنهاد و راهکاری دارید؟
فیلمسازی در شهرستان بسیار سخت تر از ده سال قبل شده است. اگر روزی من با پنجاه هزار تومان میتوانستم فیلم کوتاه بسازم امروز حداقل با پنجاه میلیون تومان می توانم فیلم بسازم! اما اینها دلیـل نمی شود که فیلم بد ساخت! فیلم بد ساختن امروز آفتی است که گریبان سینمای ایران و بخصوص شهرستان را گرفته. اراک هم از این گزند در امان نبوده و نخواهد بود. عدم مطالعه، عدم پیگیری و ممارست در تولید فیلم از همه بدتر. گروه تشکیل ندادن آفتی است که سینمای کوتاه اراک را گرفته است. توصیه من به دوستان این است که هر چه سریعتر گروه های مستقلی تشکیل دهند و هرفردی سِمتی برای خود دست و پا کند. همه قرار نیست کارگردان و یا فیلمنامه نویس شوند. سینما صداگذار هم نیاز دارد.
سئوال مهم این است آیا دغدغه باعث فیلمسازی و پرداخت فیلم میشود یا فیملسازی دغدغه را برایتان به وجود میآورد؟
هردو! گاهی مثل دوآل پا ایده و کانتکست برایم همه چیز است. گاهی مثل زندگی کاغذی برای سرگرمی و دلمشغولی می سازم. اما در کل من عاشق سینما هستم. دوست دارم همه ژانرها و همه فضاهای موجود را بسازم و خوب بسازم! از ژانر وحشت گرفته تا فضای محبوب خودم که فانتزی است.
فیلم دوآل پا در جشنوارههای داخلی و خارجی درخشیده است، آیا از ابتدای ساخت به حضور این فیلم در فستیوال های خارجی فکر کردید که بخواهید با معیارهای مورد نظرشان آن را بسازید؟ آیا علاقهمندان باید چهارچوب و مرز خاصی بین فیلمسازی جشنوارهای و فیلمسازی با دغدغههای خودشان قائل شوند؟
دوآل پا خارج از جریان مرسوم جشنواره هاست. این فیلم کاملا خلاف جریان و در جهت خودش شنا میکند. اگر در مورد جریان مرسوم بخواهید باید بگویم فیلمهای آپارتمانی، موضوعات زرد و گاه به شدت تاریخ مصرف دار خوراک مناسبی است برای فستیوال های خارجی. اگر از این دست ایده ها دارید و یا هدفتان از سینما همین فستیوال های گاه بی ارزش است، درنگ نکنید و سریعا فیلم تان را بسازید. به طور مثال ورود غیر قانونی دختران به استادیوم فوتبال یا هزاران ایده از این دست.
نمی خواهم بگویم بنده طرفدار گروهی یا موافق گروهی هستم، حرفم ذات سینماست.
باز هم تاکید می کنم که همین ایده (ورود دختران به استادیوم) به خودی خود ایده بدی نیست و می توان فیلم خوبی هم از آن ساخت. اما هستند دوستانی که با علم به احتمال پذیرش بالای این مدل ایده ها به سراغ این دست سوژه ها می روند. اساسا فستیوالها به بازاری تبدیل شدهاند که همگی خواهان کالاهایی کم ارزش و سطح پایین هستند. وقتی برای ارسال به یک فستیوال باید از گرایش جنسی خودتان سخن بگویید دیگر معلوم است که صحبت از چه چیزی می کنیم! کسی که گرایش جنسی نامتعارفی دارد در اولویت است تا شخصی که آن تیک معروف را نمی زند. فستیوال های خوب کم نداریم؛ اما عطش و شهوت دیده شدن باعث می شود دست به خیلی کارها بزنیم که بعدا خودمان از آن شرمنده می شویم.
فیلمهای دوآل پا و رنگارنگ، آثاری هستند که از داستانهای هزار و یک شب اقتباس شدهاند، ضمن اشاره به اهمیت اقتباس در سینما، لطفاً دلیل انتخاب منبع اقتباس خودتان را بگویید.
اقتباس به خودی خود نه مهم است و نه ویژه. حرفم این است در واقع فرقی نمی کند، کسی بخواهد بگوید قصه من اورجینال است و قصه تو اقتباس، مهم آن است که قصه چطور است و چه ویژگیهایی دارد. من فلیمنامه های بسیاری نوشتم خیلی از آنها را هرگز نساختم. اما همه آثار اقتباسی را که نوشته ام، ساخته ام.
قاب خاطره، موبدان معبد پاک، دلقک، دوآل پا و رنگارنگ همگی اقتباس است. گاهی ایده از شخصی دیگری، گاهی از فیلم، تئاتر و گاهی هم از افسانه و داستان.
در مورد این دو فیلم بخصوص باید بگویم که در اولی مضمونی که وجود داشت و نقد و حرف مهمی که داشت آنقدر برایم جدی و تازه بود که نمیتوانستم از آن دل بکنم. در دومی هم ناخودآگاه به سراغش رفتیم. اساسا آنطور نیست که بخواهم بگویم مثلا امسال می خوام سیندرلا را کار کنم که البته اصلا بعید نیست. اما بیشتر ناخودآگاه اتفاق می افتد و به مرور خودش را بیرون می کشد. در اواسط کار متوجه می شوم که شبیه به فلان قصه است. ایده را رها نمی کنم اتفاقا دیرتر به سراغش می روم چون منابع غنی در اختیار دارم که می توانم با خیال راحت به آن رجوع کنم.