شنبه ۲۲ دی ۱۳۹۷ شماره ۱۰۱۸
****
رضا حیدری؛ روانشناس مثبتگرا
***
فردی یک مارمولک را بهعنوان حیوان دستآموز به آزمایشگاهش آورد تا از آن نگهداری کند. پس از چند روز متوجه شد که مارمولک هیچکدام از غذاهایی را که او برایش آورده نخورده است. هرچقدر بیشتر تلاش میکرد تا مارمولک غذایی بخورد کمتر موفق میشد. با مگسکش حشرات را شکار میکرد، عصاره میوهها را باهم مخلوط میکرد و خلاصه هر کاری که لازم بود انجام میداد اما مارمولک هیچ غذایی را نمیپذیرفت. مارمولک در مقابل چشمانش در حال تلف شدن بود. یک روز برای مارمولک ساندویچی آورد اما مثل همیشه مارمولک آن را نخورد. درماندهتر از قبل مشغول خواندن مجلهای شد. کمی بعد مجله را روی ساندویچ پرتاب کرد و رفت. باکمال تعجب مشاهده کرد که مارمولک روی مجله پرید و آن را پاره کرد و با ولع مشغول خوردن ساندویچ شد. مارمولکها بهگونهای تکامل پیداکردهاند که باید قبل از غذا خوردن کمین کنند و سپس حمله کرده و طعمه را غافلگیر کنند. کمین کردن و شکار کردن از قابلیتهای مارمولکهاست و به کار گرفتن آن بهقدری برای آنها حیاتی است که تا زمانی که چنین کاری انجام نگیرد چیزی نمیخورند. درواقع برای مارمولک هیچ راه سادهتری برای رسیدن به غذا و سپس شادمانی از خوردن آن غذا وجود ندارد.
ما انسانها بهمراتب پیچیدهتر از مارمولکها هستیم. مغز ما در طول زمان بهگونهای تکامل یافته است که نیازمند اقدامات پیچیدهای (مانند کمین کردن و حمله کردن مارمولک) برای رسیدن به شادمانی هستند. برای رسیدن به شادمانی حقیقی لازم است از قابلیتهای اختصاصی خودمان استفاده کنیم و در صورت استفاده از لذتهای زودگذر و قابلدسترس بهره چندانی از شادمانی نمیبریم. شاید به همین دلیل باشد که بسیاری از انسانها در اوج رفاه و ثروت از کمبود معنا و معنویت در زندگیشان رنج میبرند و افسرده هستند. آنها از لذتهای بیشماری در زندگیشان استفاده کردهاند اما از قابلیتهایشان هرگز.
شادی مفهومی است دوستداشتنی و موردعلاقه بسیاری از انسانها؛ این را همه تصدیق میکنند اما متأسفانه کمتر در مورد آن بحث میشود. ظاهرا به ازای هر صد مقاله در مورد ناراحتی تنها یک مقاله در مورد شادی وجود دارد. این کمبود در حوزه شادی شاید بهاینعلت باشد که اکثر روانشناسان تمرکز خود را بر درمان مسائل و مشکلات روانی گذاشتهاند و شاید بهاینعلت باشد که مردم عادی احساس میکنند بهخوبی با آن آشنا هستند و نیازی نیست در این زمینه تحقیقات تخصصی صورت بگیرد. ازآنجاییکه شادی مفهومی جذاب و دوستداشتنی میباشد خیلیها و ازجمله مسئولان بهراحتی در مورد آن اظهارنظر میکنند و راهکارهایی برای افزایش شادی و نشاط در جامعه ارائه میدهند که گاهی سبب اقدامات نهچندان مفید برای افزایش شادی و نشاط در جامعه میشود.
بر اساس تحقیقات روانشناسی مثبتگرا شادی باید در درون اتفاق بیفتد و خیلی ارتباط با مسائل بیرونی ندارد. خندههای بلند، خوردن یک بستنی (که تصویر آن بارها استوری شود!)، تماشای یک سریال کمدی، دوش آب داغ، گوش دادن به موسیقی، ثروت، موقعیت شغلی، زیبایی و … هم نمیتواند شادی اصیل و درونی را به وجود آورد. اینها لذتهای زودگذری هستند که تنها برای چند ساعت و یا حتی چند دقیقه به شما احساس خوبی میدهند و بعدازآن از بین میروند. بعید میدانم هنوز لذت خوردن یک بستنی در تابستان را به خاطر داشته باشید! لذتها زودگذرند و نمیتوان از آنها برای رسیدن به شادی استفاده کرد. حال جای تعجب دارد که چطور برخی از مسئولان کشور کنسرت، تئاتر و … را علت شادی میدانند و ازآنجاییکه خودشان متولی امور فرهنگی هستند ادعا میکنند که برگزاری کنسرت و جشنوارههای فرهنگی که توسط دستگاه آنان صورت گرفته سبب شده مردم یک شهر شادتر باشند. اینگونه اظهارنظرها توسط برخی از مسئولان نشان میدهد آنها حداقل آشنایی با مفاهیم روانشناسی را نیز ندارند.
زمانی که افراد جامعه درگیر مسائل معیشتی و حداقلهای زندگی باشند نمیتوان خیلی انتظار داشت که به شادمانی برسد. تحقیقات روانشناسی نشان دادهاند که حتی ثروت هم تنها تا زمانی که حداقلهای زندگی را فراهم کند شادی میآورد و پس از تأمین برخی نیازهای اولیه، دیگر قدرت چندانی در شادمانی افراد ندارد. داشتن شغلی متناسب باقابلیتها و توانمندیهای افراد بهنوعی به آنان احساس معنا میدهد که میتواند یک عامل قوی در شاد کردن آنان باشد. زمانی که افراد در جامعهای بتوانند بر اساس علایق و توانمندیهایشان به انتخاب شغل دست بزنند شادمانی بسیاری را میتوان در آنان مشاهده کرد. امید داشتن به آینده نیز میتواند رابطه مثبتی با شادی افراد داشته باشد که آنهم میتواند با داشتن یک شغل خوب؛ شغلی که بر اساس توانمندیها باشد و فرد در آن شغل احساس معنا و مفید بودن را تجربه کند، به دست بیاید. بهعنوانمثال اگر جوانی بتواند در آغاز جوانیاش به یک شغل خوب؛ شغلی که هم خودش برای رسیدن به آن تلاش کرده باشد و هم دولت زمینههای لازم را برای ایجاد آن فراهم کرده باشد، دست یابد میتواند احساس معنا را در زندگی تجربه کند. این جوان میتواند به آینده امیدوار باشد و با تلاش و پشتکار به بسیاری از اهدافش دست یابد؛ اما اگر این جوان شغلی نداشته باشد و امیدی هم برای ساختن آینده بهتر در او نباشد هرچه قدر هم که به سمت لذتهای زودگذر رو بیاورد نمیتواند شادمانی را تجربه کند. این جوان اگر هر شب هم به کنسرت برود و انواع تفریحات را در برنامه روزانهاش داشته باد صرفاً تا زمانی که در آن کنسرت یا برنامه حضور دارد احساس لذت میکند و نمیتواند این لذت را پسازآن برنامه هم با خود نگه دارد. درواقع این برنامهها گاهی تبدیل میشود به ابزاری برای افراد بیمسئولیت که معنایی در زندگیشان ندارند تا بتوانند برای چندساعتی هم که شده از احساس پوچی در زندگیشان فرار کنند. البته استفاده از مثال کنسرت به معنای رد کردن آن نیست بلکه به این خاطر است که بدانیم شادی چیز پیچیدهتری است که برای رسیدن به آن باید اقدامات ا ساسی صورت بگیرد.
گاهی برای رسیدن به شادی آدرس را اشتباهی میرویم. بدون آنکه بدانیم شادی از درون میجوشد در بیرون از خود به دنبال انواع و اقسام لذتها میرویم و خودمان را به هر دری میزنیم تا شاید اندکی شادتر باشیم. اگر بخواهیم مثالی بزنیم میتوانیم مثال افرادی را بیان کنیم که برای رسیدن به آرامش از قرصهای آرامشبخش استفاده میکنند درحالیکه بر اساس آموزههای قرآن دلها با یاد خدا آرامش میگیرد. تحقیقات روانشناسی در کشورهای غربی نیز نشان داده که مذهب و باورهای دینی میتواند به سلامت روانی افراد و پیشگیری از مسائلی مانند افسردگی کمک کند. این باور اشتباه که مواردی چون مصرف مواد مخدر، سیگار و قلیان، حضور در مهمانیها و … سبب شادی میشود موجب شده بسیاری از افراد بهخصوص جوانان در دام آسیبهای اجتماعی گرفتار شوند. این افراد به دنبال شادی بودهاند اما ازآنجاییکه مسیر را اشتباه طی کردهاند نهتنها به آن نمیرسند بلکه ناراحتتر و افسردهتر از قبل میشوند.
برای افزایش شادمانی در جامعه لازم است مسئولان تمرکز بیشتری روی ایجاد شغل و کنترل نابسامانیهای اقتصادی داشته باشند و بهجای رنگآمیزی معابر شهری، برگزاری کنسرت و جشنوارههای فرهنگی که البته بیاثر هم نیستند، به فکر اقدامات اساسیتر و بنیادیتری باشند. تاز مانی که جوانان در جامعه شغلی متناسب با علایق و توانمندیهایشان نداشته باشند تا از طریق آن احساس معنا کنند نمیتوان انتظار داشت نسل جوان جامعه شاد و بانشاط باشد. زمانی که مسائل و مشکلات اقتصادی جامعه حل شده و افراد بتوانند براساس قابلیتها و توانمندیهایشان شغل موردعلاقهشان را انتخاب کنند و امید به آینده را در خودشان به وجود آورند میتوان انتظار داشت جامعه شادی داشته باشیم.
ممنون از این مطلب عالیتون