خانه » جدیدترین » یک گوشه پاک و پرنور؛ سفر به دنیای داستان های همینگوی

یک گوشه پاک و پرنور؛ سفر به دنیای داستان های همینگوی

شنبه ۱۶ اسفند ۱۳۹۹ شماره ۱۳۹۶

یک گوشه پاک و پرنور؛ سفر به دنیای داستان های همینگوی

فاطمه چاپاری

«یک گوشه پاک و پرنور» یک داستان کوتاه از مجموعه داستانی از همینگوی با ترجمه احمد گلشیری است، همینگوی در جایی از صحبت های خود در اشاره به ایجازی که در زبان مینیمال داستان هایش مشهود است می گوید: «اگر نویسنده به قدر کافی راجع به موضوعی که می‌نویسد مسلط باشد، ممکن است بعضی چیزها را حذف کند و اگر در نوشتن به قدر کافی صادق باشد خواننده آن ناگفته‌ها را چنان درک می‌کند که گویی بیان شده‌اند. شکوه حرکت یک کوه یخ تنها در‌‌‌ همان یک هشتم روی سطح آب است.»
در واقع همینگوی در داستــان روی آناتی سرمایه گذاری می کند که خیلی کم به آن اشاره شده ما در داستان «یک گوشه پاک و پرنور» با دنبال کردن ماجرای خودکشی ناموفق یک پیرمرد از زبان دو پیشخدمت پیر و جوان یک کافه، در بافتی جذاب شرایط جنگ داخلی اسپانیا در آن روزها را درک می کنیم، آن هم بدون اینکه هیچ اشاره مستقیمی به این جنگ شده باشد. «یک گوشه پاک و پرنور» داستان کوتاهی است درباره هیچ، داستان با ماجرای پیرمردی شروع می شود که موفق به خودکشی نشده، برای چه می خواسته خودش را بکشد؟
پیشخدمت حاضر در داستان می گوید: هیچی
پیرمرد پول دارد، برادرزاده ای هم، که از او مراقبت می کند، ولی می خواهد به این نوع از زیستن پایان دهد و حالا پشت میز یک کافه نشسته است.
پیشخدمت جوان می گوید: «پیرمرد به فکر کسایی که کار و زندگی دارند نیست.» این پیشخدمت، درگیر روزمرگی است، کارش را انجام داده و برای برگشتن به خانه پیش همسرش عجله دارد و تحمل این پیرمرد برایش سخت است، او فضای حاکم را که متاثر از شرایط جنگ می باشد پذیرفته، اما پیرمرد داستان و پیشخدمت پیر گویی هنوز امیدوارند و حاضر به پذیرفتن شرایط موجود نیستند همین امید آن ها باعث می شود همواره به یک هیچ برسند، شبیه چیزی که ما در سبک اگزیستانسیالیسم شاهد آن هستیم.
اشاره به جنگ داخلی اسپانیا در این داستان خیلی کم و غیر مستقیم بوده و تنها در قسمت های کمی از داستان یک جا با اشاره به «پزوتا» که واحد پول اسپانیا در گذشته بوده و در جایی دیگر با کلمه هیچ که در متن اصلی داستان «nada» که یک کلمه اسپانیایی است آمده و در قسمتی هم با اشاره به سرباز و دختری که از جلوی کافه می گذرند و نگرانی بازداشت شدن آن ها در حرف های دو پیشخدمت بیان می شود، به این مساله اشاره شده و مخاطب از این نشانه ها در می یابد که این داستان در اسپانیا می گذرد و در صورت شناخت تاریخ این کشور متوجه خواهد شد که داستان در دوره جنگ داخلی و دیکتاتوری ژنرال فرانکو اتفاق افتاده است.
خود همینگوی به عنوان گزارشگر در این جنگ و فضای آن زمان حضور داشته و در صف آزادیخواهان هم فعالیت می کرده،خیلی از نویسنده ها و گزارشگرهای دیگری نیز در جریان این جنگ حاضر بوده اند که حتی با نوشتن گزارش های جعلی از جنگ، در تلاش برای تبلیغی ضد فاشیسم سعی داشتند روی روند و نتیجه جنگ تاثیرگذار باشند.
در خاطرات لوئیس بونوئل نیز در خصوص این جنگ نوشته شده:« من خودم خواهان و منتظر این انقلاب بودم اما با اتفاقاتی که افتاد من از حوادث سر درنمی آوردم.»
طوری که در ادامه خاطرات خود می گوید: «آنارشیست ها که در جبهه جمهوری خواه ها بودند رفتارشان با مردم بدتر از فاشیست ها بود.»
اوضاع در آن دوره به شکلی بوده که هر طور مردم رفتار می کردند یا از طرف کمونیست ها یا فاشیست ها به همراهی با جبهه مقابل متهم می شدند، که مجموع این موارد فضای مشوش و ترسناکی را در آن دوره از تاریخ شکل داده که این فضا در داستان همینگوی بدون هیچ اشاره مستقیمی شکل گرفته، همین موضوع است که باعث شده داستان های همینگوی در جهان به شهرت برسد و مخاطبان عام و خاص را به خود جذب کند، هر مخاطبی که داستان های همینگوی را بخواند متوجه شیوه روایت جذاب او خواهد شد، روایتی مینیمال که بدون غافل شدن از ساخت قصه و ماجرا به بیان مفاهیم عمیق انسانی نهفته در دوره تاریخی معاصر خود نویسنده می پردازد.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شدعلامتدارها لازمند *

*

bigtheme
Designed & Developed by: Sepanta Group Team.