سه شنبه ۳۰ آبان ۱۴۰۱ شماره ۱۶۴۶
گذر از سنت به مدرنیته؛ تحلیلی از وضعیت امروزِ جامعه ایران
مهدی زهره وند/ روانشناس
مدرنیته مجموعهای است فرهنگی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فلسفی که از سده پانزدهم و از زمان پیدایش نجوم جدید، اختراع چاپ و کشف آمریکا، تا امروز یا چند دهه پیش ادامه یافته است. بسیاری از تاریخ نگاران و متفکران علوم اجتماعی هنگامی که از روزگار مدرن یاد میکنند، فاصله میان رنسانس و انقلاب فرانسه را در نظر دارند؛ اما کسانی هم هستند که آغاز صنعتی شدن جوامع اروپایی، انقلاب صنعتی، پیدایش وجه تولید سرمایهداری و بازار آزاد را شروع دوران مدرنیته تلقی میکنند. بسیاری نیز رشد اندیشه علمی و خرد باوری و شکلگیری قوانین مبادله کالاها و به عبارتی پیروزی خرد انسانی بر باورهای سنتی (اسطورهای، دینی، اخلاقی و…) را به عنوان آغاز مدرنیته میدانند. به عبارتی دیگر، واژه مدرنیته معمولا به کل تحولات فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی در دوران نوزایش (رنسانس) اطلاق می شود در این تعبیر مدرنیته در جایی مسیر خود را با مدرنیسم جدا می کند مدرنیته تنها به نوگرایی محدود نمی شود بلکه دریافت ذهنی نو از جهان،هستی ،زمان و تحول تاریخی است، به عبارت دیگر مدرنیته ذهنیت را در نظر دارد. مدرنیته الزاما با سنت ما در تعارض نیست بلکه چون پدیده ای آینده نگر و تکامل گراست به جای آنکه مغلوب سنت شود می کوشد از عناصر سازنده و پویای آن برای جهش های بعدی استفاده کند و در عین حال با هر چیز که سد راه آن شود در تعارض قرار می گیرد و همین ویژگی است که سنت های اخلاقی، مذهبی و فرهنگی را تحت شعاع قرار می دهد. اما صرف نظر از آغاز و حدود مدرنیته آنچه حائز اهمیت خواهد بود این است که این موضوع چه تاثیراتی بر جامعه ایران داشته است.
در آستانه قرن ۱۹، هنگامی که کشورهای اروپایی در تب و تاب تحولات ناشی از انقلاب صنعتی و تصرف مستعمرات و گسترش اقتصاد سرمایه داری خود بودند، جامعه ایران همچنان دستخوش کشمکش و تخاصم ایالات و عشایر و تبعات اینگونه درگیریها بود؛ اما به رغم این کشمکشها، ساختار اصلی نظام اجتماعی قدیم همچنان تداوم مییافت. در این دوران اقتصاد معیشتی شیوه مسلط زندگی اقتصادی و اجتماعی ایران را تشکیل می داد. این دوران تا حکومت قاجار ادامه داشت. در واقع برخورد تمدن ایران با تمدن توسعه یافته غربی در دوره قاجار را می توان آغاز جدال میان سنت و مدرنیته در ایران دانست. به همین خاطر نقطه صفر دوران مدرنیته در ایران را مصادف با حکومت قاجارها میدانند. شرایطی چون شکست های غمانگیز ایران از روسها، امضای قراردادهای ننگین گلستان و ترکمنچای، ارتباط نزدیک با غرب، اشاعه فکر نو، مسافرت دانشجویان به فرنگ و انتقال مشاهدات به هموطنان، ظهور ورود پدیده های فنی، فرهنگی سبب شد تا اندک اندک درب های ایران به روی مدرنیته گشوده شود. مدرنیته همچون دیگر سبک ها و مکاتب ابتدا در بستر علوم انسانی بخصوص علوم مذهبی در غرب شکل گرفت و سپس در کسوت انقلاب صنعتی و گسترش فناوری ظاهر شد.
جامعه سنتی ایران که در قرن نوزدهم تازه از قرون وسطا به دنیای مدرن پرتاب شده بود، در تماس خود با جوامع مدرن به طور آشکاری متوجه عقبماندگی تاریخی خود در همه عرصه های نظامی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی شد و کوشش کرد از طریق کسانی که با این عقب ماندگی و دلایل آن آشنا بودند و یا تصور می کردند که آشنا هستند به راه حلِ مدرن برآید. با بررسی این موضوع اکنون میتوان بیان داشت که جامعه ایران از زمان آغاز آشنا شدن با مدرنیته نتوانسته است با این فرایند همگام شود. در ایران مدرنیته امری است بیرونی و نامانوس که در بستر پتانسیل های فرهنگی رشد نکرده و به همین دلیل تاکنون در اقلیتهای قومی و مذهبی درونی نشده و در همین رابطه یکطرفه که بین سنت و مدرنیته جهت استحاله سنت صورت میگیرد، شاهد آسیبهای فراوانی هستیم که به جامعه تحمیل شده است و جامعه را دچار دوگانگی و قطبی شدن سوق داده است (برای مثال: یکی از این تاثیرات دین است. یعنی تمایز دین سنتی از دین مدرنیته. در دوران سنت، دین را جامع و کامل میدانستند تا به همه سوالات بشر پاسخ گوید، ولی دین در دوران مدرن، تنها عهدهدار عبودیت و بندگی خالصانه است و به حوزه خصوصی رانده میشود). در نتیجه وضعیت امروزِ جامعه ایران مصداقی از این موضوع است. در گذار از سنت به مدرنیته و به همراه تغییرات آشفته فرهنگی، جامعه ما بطور عام و خانواده ایرانی به شکل خاص، دگرگونی های گسترده ای را تجربه می کند. درک این دگرگونی و پیش بینی آثار و عواقب آن، از ابعاد مختلف می تواند حائز اهمیت باشد.
لذا درخصوص تحلیل این شرایط میتوان گفت که جامعه سنتی ایران در راستای فرایند شهرنشینی، تبادل فرهنگی با کشورهای مدرن که با تغییرات شتاب زده بدون بسترسازی لازم همراه بوده است، جامعه را به دو قطب سنتگرا و نوگرا تقسیم کرده است. علاوه بر این با سقوط رژیم شاهنشاهی مدرنیته کامل نشده باقی ماند و در انتظار استقرار شکل جدیدی است. انتظاری که تا امروز ادامه داشته است. انقلاب اسلامی ایران نقطه اوج احیای اسلامی شد که انعکاس دهنده جستجوی مدل جدید توسعه در دنیای اسلام بود. اما گویا چنین اتفاقی به طور کامل و رضایتبخش تاکنون رخ نداده است. لذا، این نتیجه الزام آور منتج می شود که مدرنیته باید از درون پتانسیل های فرهنگی رشد کرده و علوم اجتماعی نیز بـــاید بومی سازی شود و اصل تقدم میدان بر نظر مورد مداقه پژوهشگران علوم اجتماعی قرار گیرد تا با تئوریهای برگرفته از واقعیت های انضمامیِ ایران، کار توصیف و تبیین پدیده های اجتماعی با اعتبار و روایی بالا صورت پذیرد.