خانه » جدیدترین » چگونه اندیشیدن

چگونه اندیشیدن

یکشنبه ۳۰ خرداد ۱۴۰۰   شماره ۱۴۳۳

چگونه اندیشیدن

اهمیت آموزش تفکر محور در نظام تعلیم و تربیت

مریم خانمحمدی هزاوه
دانش آموخته دکتری جامعه شناسی

سرمایه انسانی عامل بنیادین توسعه اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی در جوامع محسوب می شود یعنی افزایش کیفیت نیروی انسانی و سرمایه گذاری روی آن باعث افزایش بهره وری و تسریع رشد اقتصادی می شود.
سازمان ملل متحد در سال ۱۹۹۷، سرمایه انسانی را، یک ثروت مولد در دانش، مهارت و کار معرفی کرده است. به عقیده گری بکر (برنده جایزه نوبل اقتصاد، ۱۹۹۲) سرمایه انسانی دانش،مهارت،خلاقیت و سلامت افراد جامعه می باشد.
سرمایه انسانی،سرمایه فیزیکی و سرمایه مادی، انواع سرمایه محسوب می شوند ولی تفاوت در این است که یک انسان را هیچ گاه نمی توان از سلامت، مهارت ها و ارزش هایش جدا کرد اما این امکان وجود دارد که اموال و دارایی های فرد از بین برود و این بدان معنی است که سرمایه انسانی پایدارترین،باثبات ترین و تجدید پذیرترین نوع سرمایه است.
بکر معتقد بود سرمایه گذاری بر روی سرمایه انسانی رشد اقتصادی را به طور شگفت انگیزی افزایش می دهد.
سیسمون کونتزس عقیده دارد نود درصد عامل توسعه در کشورهای توسعه یافته، تمرکز و سرمایه گذاری برای رشد ظرفیت های انسانی در زمینه های مهارت، مدیریت، تخصص و آموزش بوده است.
نهاد آموزش و پرورش یکی از تأثیرگذارترین مؤلفه ها در زمینه رشد و توسعه سرمایه انسانی می باشد به همین جهت در کشورهای توسعه یافته توجه ویژه ای به نهاد آموزش و پرورش می شود و به آن به عنوان یک سرمایه گذاری ملی بلند مدت و پر بازده نگریسته می شود که باعث رواج بازار علم و رشد اندوخته های علمی و فناوری شده و در نهایت منجر به رشد اقتصادی جوامع می شود.
از سوی دیگر برنامه ریزی و بررسی نظام آموزشی هر کشور باید با توجه به ویژگی ها و مختصات خاص آن کشور انجام شود به این دلیل که نظام آموزشی هر کشور با شرایط اجتماعی،فرهنگی، اقتصادی و سیاسی آن کشور ارتباط دو سویه دارد.
به همین سبب هیچ گاه نمی توان نظام آموزشی را مستقل از جامعه در نظر گرفت و بدون توجه به مختصات اجتماعی و ویژگی های فرهنگی و بدون مطالعه زیر سیستم ها و نهادهای مهمی همچون خانواده، برای دانش آموزان آن کشور برنامه ریزی کرد.
به عنوان مثال امکان ندارد الگوی سیستم آموزش و پرورش را از یک کشور توسعه یافته به کشوری در حال توسعه انتقال داد بدون این که آن الگو را با شرایط اجتماعی و فرهنگی آن کشور انطباق داد و سپس انتظار داشت همان نتایج مطلوب حاصل شود.
اما می توان روش ها، نظریه ها، ابزارها، راه کارها و بسیاری از شرایط را الگو برداری نموده و سپس الگوهای گرفته شده را با شرایط اجتماعی،اقتصادی و فرهنگی جامعه هدف تطبیق داد.
در حال حاضر یکی از مهمترین مسائل نظام آموزشی جامعه ما،آموزش نحوه تفکر، چگونگی اندیشیدن و استدلال از سال های اولیه تحصیل می باشد، چـرا که اگر در فضای آموزشی به ویژه در دوران ابتدایی بر روی رشد فکری و پرورش خلاقیت و استدلال کودکان سرمایه گذاری شود و آموزش به نحوی باشد کـــه دانش آموزان در تفکر و تحلیل مسائل گوناگون و قدرت تصمیم گیری به رشد و بالندگی کافی برسند
آنگاه در آینده از بسیاری آسیب ها ایمن خواهند بود و احتمال ایجاد مسائل و مشکلاتی مانند سوء مدیریت،ضعف تدبیر، ضعف در استدلال و قضاوت و تصیمیم گیری، تحت تاثیر احساسات بودن، دنباله روی از دیگران، داشتن افکار خرافی ،فریب خوردن و…. بسیار کم خواهد شد.
داگلاس سیسیل نورث، برنده جایزه نوبل اقتصــاد، می گوید اگر می خواهیدبدانید یک کشور در آینده توسعه خواهد یافت یا خیر، سراغ صنعت و کارخانه های آن کشور نروید بلکه دبستان های آن کشور را بررسی کنید و ببینید چگونه به کودکان آموزش می دهند؟ این مهم نیست چه چیزی آموزش می دهند بلکه مهم آن است که چگونه آموزش می دهند؟‌
اگر آموزش به گونه ای باشد که کودکان را اهل تفکر وتعقل، تعامل و گفتگو، جستجوگر و پرسشگر، خلاق،نظم پذیر و خطر پذیر،صبور، اهل همکاری و مشارکت جمعی تربیت کنند آنگاه حتما آن کشور در آستانه توسعه پایدار و گسترده قرار خواهد گرفت.
یک مسئله اساسی در نظام آموزشی جامعه ما این است که آیا نحوه ی آموزش در مدارس، منجر به پرورش تفکر در دانش آموزان می شود یا خیر؟
آیا اصلاح و تقویت نیروی تفکر، تعقل و خلاقیت جزو اهداف اصلی آموزش و پرورش در جامعه ما بوده است یا خیر؟ در این زمینه می توان دو الگوی آموزشی را مورد بررسی قرار داد:
-۱«الگوی آموزشی حافظه محور»
در این الگوی آموزشی، گفتن، شنیدن و حفظ کردن ارکان اصلی فعالیت یادگیری را تشکیل می دهد.
نظام آموزشی، مجموعه ای از کتاب های درسی را تألیف کرده و آموزگاران، موظف هستند صرفا محتوای همان کتاب ها را تدریس نمایند و دانش آموزان هم وظیفه دارند آن کتب را به صورت دقیق مطالعه نموده و مطالب آن را حفظ کنند و سپس در امتحانات کلاسی شرکت کنند، دانش آموزانی موفق خواهند شد که بتوانند محتویات این کتاب ها را به ذهن بسپردند و هر چقدر مطالب کتاب ها را دقیقتر حفظ نمایند و بتوانند در زمان مشخص به برگه امتحانی انتقال دهند، نمره بیشتری کسب خواهند کرد.
در الگوی آموزش حافظه محور، مطالب یکطرفه از سوی آموزگار به دانش آموزان ارائه می شود اما این روش، خود مانع یادگیری و استدلال و خلاقیت است.
ژان پیاژه معتقد است آموزش مستقیم مطالب، مانع خلاقیت می شود. در الگوی آموزشی حافظه محور در بهترین حالت، مهارت دانش آموزان در حفظیات افزایش می یابد اما مهارت هایی از قبیل تفکر عمیق، تفکر انتقادی، خلاقیت، تحلیل انواع مسائل، تصمیم گیری، خردورزی، نوآوری، خودشکوفایی، خود کارآمدی، مسئولیت پذیری، پرسشگری و قضاوت بر اساس موقعیت های گوناگون، در آنها پرورش نمی یابد.
در این شیوه آموزگاران صرفا اطلاعات کتاب های درسی را به دانش آموزان انتقال می دهند و نهایتا برروی قدرت حافظه ی آن ها کار می شود چرا که چنین مهارت هایی ازطریق انتقال اطلاعات کتاب، قابلیت آموزش ندارند و باید در یک شراط مساعد، محیطی که مختصات خاصی دارد و توسط آموزگاران و مربیانی که آموزش های تخصصی در این زمینه را دریافت کرده اند، آموزش داده شود.
آموزش های تخصصی نیز چیزی نیست که تنها با چندین ساعت کلاس و کارگاه آموزشی ضمن خدمت برای آموزگاران، به صورت کامل به آنها انتقال پیدا کند.
در الگوی آموزش حافظه محور،دانش آموزان کتاب را نه برای لذت خواندن و یادگیری بلکه بــرای کسب نمره بیشتر می خوانند و تلاش نمی کنند مطالب را بفهمند،یاد بگیرند و در زندگی به کار گیرند.
در این شیوه چون تأکید بر کسب نمره به جای یادگیری و فهم مطالب می باشد دانش آموزان طی سالهای متمادی به صورت ناخودآگاه از خواندن و مطالعه، احساس لذت نکرده بلکه از آن دوری می جویند یا حتی متنفر می گردند. سرانه مطالعه در جامعه ما گویای این مطلب است.
علاوه بر آن به دلیل آن که در دوران تحصیل، خواندن امری اجباری و بدون انگیزه درونی است احتمال دارد که دانش آموز به دلیل ترس از نمره ی کم یا تهدید و جریمه به دروغگویی روی آورد یا درگیر رقابت ناسالم و حسادت به همکلاسی های خود شود. در آموزش حافظه محور دانش آموزان توانایی تحلیل اطلاعات را کسب نمی کنند.
در زمان حاضر که عصر انفجار اطلاعات نــــامیده شده است اگر دانش آموزان توانایی تفکر عمیق و تحلیل درست نداشته باشند نمی تواند حجم عظیمی از داده ها را که از سوی منابع مختلف مثل کتاب ها، رسانه ها و اینترنت دریافت می کنند را تحلیل کرده و درست را از نادرست تشخیص دهند.
در این الگوی آموزشی به مرور زمان دانش آموزان چگونه فکر کردن و تأمل و اندیشیدن عمیق را از یــاد می برند و در مواقع ضروری قادر به تصمیم گیری درست و تفکر و تعقل در انتخاب های خود نیستند.
به دلیل اینکه بنیان این رویکرد، معلم محور است هیچگاه تعامل و ارتباط موثر میان آموزگار و دانش آموزان برقرار نشده و همین امر باعث می شود دانش آموزان بصورت ناخودآگاه دچار ضعف و ترس درونی نسبت به آموزگار و فضای آموزشی شوند.
در این شیوه به دلیل وجود رقــابت ناسالم بیــن دانش آموزان و تأکید بررشته های پول ساز همچون رشته های گروه پزشکی و مهندسی و نادیده گرفتن رشته های علوم انسانی، نهایتا دانش ادبی، فلسفی و اجتماعی دانش آموزان از رشد و بالندگی کافی برخوردار نمی گردد.
همچنین امکانات کافی در زمینه آموزش تفمر تأثیر بسزایی دارد به عنوان مثال کلاس های دارای فضای آموزشی مناسب از لحاظ نور، تهویه، میز، صندلی مناسب، تخته هوشمند،تلویزیون و رایانه و..لازمـه آموزش های اصولی است (اما همان طور که می دانیم در جامعه ما به ویژه در مناطق محروم از امکانات اولیه آموزش محروم هستند.)
-۲ «الگوی آموزش تفکر محور»
در آموزشی تفکرمحور، برنامه ریزی نظام آموزشی به شیوه ای است که الگوها و سبک های آموزشی با هدف یادگیری دانش آموزان تهیه می شود. یادگیری که منجر به توانمندی همه جانبه آن ها برای حضور در اجتماع می شود. در این شیوه دانش آموزان نحوه صحیح اندیشیدن، پرسشگری، تردید کردن، سوال کردن و تصمیم گیری درست را یاد می گیرند و آموزش به گونه ای است که آن هاهیچ گاه منفعل، غیر مسئول و غیر خلاق به جهان پیرامون خود نگاه نمی کنند بلکه همواره با تفکر، خلاقیت و نوآوری به مسائل پیرامون خود می نگرند.
در این شیوه کتاب های آموزشی، با محتوای تفکر محوری، مسئله محوری و با توجه به ویژگی های خاص اجتماعی و فرهنگی جامعه هدف، تألیف می شود و آموزگاران کارآزموده و کاملا ماهر و متخصص در این زمینه تربیت می شوند چراکه آموزگاران آموزش ندیده و بی انگیزه هرگز نمی توانند کیفیت آموزش تفکرمحور را تضمین کنند.
در این نوع آموزش، آموزگار به جای ارائه کامل مطالب درسی مطابق با کتاب، ابتدا انگیزه و حس کنجکاوی و پرسشگری را در ذهن دانش آموزان ایجاد می کند و پس از آن با نشان دادن فرایند تفکر، آن ها را به سمت یادگیری مؤثر راهنمایی می کند.
در این مسیر باید به توانایی تفکر و تعقل دانش آموزان اعتماد شود حتی اگر دانش آموزی در مورد مفاهیمی همچون برابری ،صلح،دوستی و یا ارزش های اخلاقی به نگرش های متفاوتی با رویکردهای غالب جامعه برسد، به هیچ عنوان جای نگرانی نیست چرا که این سبک از تفکر مشارکتی، نهایتا نتیجه ی مطلوب را به بار خواهد آورد.
علاوه بر آن تدریس به شیوه تفکر محور هیچگاه نباید دارای القای پنهان مفاهیم باشد بلکه آموزگار باید با ایجاد جسارت، انگیزه، شوق یادگیری و اعتماد به نفس، دانش آموزان را به درک درست و استدلال قوی تشویق نماید.
آموزگار باید تلاش کند که پرسش ها و ســوالات دانش آموزان در مسیر کنجکاوی و جستجو، به شبهه تقلیل پیدا نکند و ذهن پرسشگر آنها همچنان پرشور و فعال و جستجوگر باقی بماند.
جان راسیکن آموزگار بزرگ نگاه در قرن نوزدهم، معتقد بود در مدارس باید درسی را طراحی کنند تا دانش آموزان شیوه درست دیدن و نگاه عمیق به محیط اطراف خود را بیاموزند.
منظور او این بود که در مدرسه باید آموزشی وجود داشته باشد تا دانش آموزان یادبگیرند ابتدا چگونه از زوایای مختلف وقایع را نگاه کنند، چطور دقیق بشنوند و سپس مهمتر آن که چگونه بیاندیشند و چطور استدلال کنند.
چراکه انسانی که در وهله ی اول توانایی استفاده صحیح از چشم و گوش و زبان خود را نیاموخته باشد هیچگاه نخواهد توانست از اندیشه خود در راستای حل مسائل مهم زندگی بهره مند شود.
بنابراین در آموزش تفکر محور چگونه دیدن و شنیدن، جزو آموزش های اولیه محسوب می گردد.
در آموزش تفکر محور به نیاز های اساسی دانش آموزان اهمیت ویژه ای داده می شود و همین امر سبب می شود تا آنها در آینده به افرادی کارآمد و سالم و خلاق تبدیل شوند.
-۱ نیاز به توجه و دیده شدن: برای آنکه اعتماد به نفس و عزت نفس در وجود دانش آموزان پرورش یابد، آنها نیاز دارند فعالیت هایشان دیده شود و از آنچه که انجام می دهند قدردانی شود. این ارزش گذاری و قدردانی تنها به عملکرد دانش آموزان مرتبط نیست بلکه به نحوه افکار آن ها هم مرتبط می شود.
-۲ نیاز به استقلال: هنگامی که دانش آموزان احساس امنیت داشته باشند و بتوانند وقایع را از زاویه دید خود ببینند و تحلیل نمایند، در آینده نیز دارای تفکر مستقل خواهند بود و می توانند در مواجه با مسائل به صورت خلاق تصمیم گــرفته و سپس مسئولیت تصمیم گیری خود را بر عهده گیرند.
-۳ نیاز به آزادی بیان: یکی از بهترین راه ها برای درک و شناخت دانش آموزان، آن است که آزادی در بیان افکار، عقاید و احساسات خویش را داشته باشند. آموزگار نباید با برخوردها و قواعد خشک و خشن، نحوه تفکر و احساسات دانش آموزان را سرکوب نماید.
در آموزش تفکرمحور توانایی های ویـــژه ای در دانش آموزان پرورش داده می شود:
-۱ توانایی نگرش واقع بینانه: در این شیوه دانش آموزان می آموزند که در زندگی جمعی باید به قوانین اجتماعی احترام بگذارند. آنها یاد می گیرند که در روابط اجتماعی احساسات خود را مدیریت کرده و توان مقابله با خطاها، شکست ها و نا امیدی های زندگی را داشته باشند و مرز روابط خود با دیگران را کاملا بشناسند و به وظایف خود به عنوان عضوی از جامعه عمل کنند.
-۲ همواره در جستجوی حقیقت باشند: به این معنا که دانش آموزان درباره ی هرچه در درون و پیرامون شان رخ می دهد، کنجکاو، جستجوگر و دقیق باشند و به جواب های آماده در مقابل مسائل، بسنده نکنند.
برای دریافت حقیقت مشتاق و علاقمند باشند و در مواجه با مسائل با بهره جستن از منابع درونی خود، تلاش کنند حقیقت را دریابند و بدانند که از حمایت های مناسب و به موقع بهره مند خواهند شد.
رشد فردی در یک محیط نامناسب اگر غیر ممکن نباشد، بسیار سخت خواهد بود.
دانش آموزان می توانند در کنار آموزگاری مشوق و حمایت گر، انگیزه رشد و پیشرفت بیابند.
حضور در فضای آموزشی تفکر محور و نشست و برخاست با افراد خلاق و مشوق در گروه های ادبی،علمی، هنری و مذهبی می تواند زمینه و بستر مناسب را برای رشد فردی فراهم آورد.
فضای مناسب این کلاس ها باعث می شود میل به بالندگی و رشد در میان دانش آموزان چندین برابر شود.
-۳ دانش آموزان آماده می شوند تا از هر امر، نکتـه تازه ای بیاموزند: هنگامی که دانش آموزان در مسیر درست رشد فردی قرار گرفتند متوجه خواهند شد که هر واقعه ای دلیلی دارد. در واقع ذهن آن ها آماده آموختن می شود و از هر مسئله یا فردی درس های مناسب را فرا می گیرند.
-۴ توانایی شناخت اولویت های زندگی: هر دانش آموز برای زندگی اهداف و برنامه های ویژه ی خود را دارد و زمانی که خود را به خوبی می شناسد بهتر می تواند اولویت های اصلی خود را در مسیر پر پیچ و خم و دشورا زندگی معین کرده و وابسته اولویت های دیگران نشود.
برخی دانش آموزان به دلیل عدم شناخت کافی خود و عدم درک درست و استدلال قوی، وابسته به آرزو ها، ایده ها، عقاید و اهداف دیگران می شوند و از آنچه برای خودشان مهم و متناسب است غافل می گردند. یعنی نظام ارزش ها، باورها و نیاز های خود را نادیده می گیرند و غرق باورها و ارزش های دیگران می شوند و از آنها الهام گرفته و به تدریج دچار ناخشنودی و فرسودگی شده و از مسیر رشد شخصی خود باز می مانند.
-۵ وانایی تفکر خلاق: در این شیوه دانش آموزان مهارت تفکر نقاد، توانایی سنجیدن نظرات، عقاید، پیشنهادات و راه حل های متفاوت را می آموزند. بــا بهره گیری از این توانمندی، دانش آموزان می توانند درست یا غلط بودن نظرات، عقاید، پیشنهادات و تبلیغات مختلف را ارزیابی نموده و با استفاده از این توانایی، احتمال فریب خوردن، تصمیمــات اشتبـــاه و ناسالم کمتر می شود و بــه آن ها این قدرت را می دهد که برای مسائل و مشکلات زندگی راه حل های مناسب خلق کنند در نتیجه در مواجه با مسائل و مشکلات زندگی روزمره دچار درماندگی و ناامیدی نمی شوند.
-۶ مهارت خود آگاهی: در این شیوه دانش آموزان تصویر واقع بینانه از نقاط قوت و ضعف، خواست ها و نیازهای خود را پیدا می کنند و با حقوق فردی، اجتماعی و مسئولیت های خود بهتر آشنا می شوند.
به طور کلی می توان گفت در آموزشی که بر مبنای تفکر و خلاقیت نباشد و بر مبنای حافظه محوری باشد هیچ گاه نتیجه مطلوب حاصل نشده و یادگیری دانش آموزان، فعال و کاربردی نیست.
بازده چنین نظام آموزشی، افرادی است که توانایی ادراک،تفکر و تعقل، خود شکوفایی و تصمیم گیری منطقی را نخواهند داشت. لازم و ضروری است که نظام آموزش و پرورش از طریق بازنگری سیاست گذاری ها و برنامه ریزی ها، در صدد پرورش دانش آموزان متفکر، خلاق، آگاه، فعال و مسئولیت پذیر برآید.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شدعلامتدارها لازمند *

*

bigtheme
Designed & Developed by: Sepanta Group Team.