خانه » پیشنهاد سردبیر » نگاهی متفاوت به «محمد مصدق» به مناسبت سالروز کودتای ۲۸ مرداد/مصائب شیرکُشی

نگاهی متفاوت به «محمد مصدق» به مناسبت سالروز کودتای ۲۸ مرداد/مصائب شیرکُشی

شنبه ۲۸ مرداد ۹۶   شماره ۶۵۸

***

وقایع استان

مهرداد یاری

***

شاید مصری ها بیشتر از ما قدر او را می دانند و هوایش را دارند چرا که بعد از گذشت شش دهه از فوت این مرد بزرگ همچنان نام یکی از گرانقیمت ترین خیابان های قاهره محمد مصدق است. اگر تصاویر استقبال مردم قاهره از مصدق را وقتی که در بحبوحه اوضاع سیاسی مصر وارد آن کشور شد، دیده باشید شما نیز به وجد خواهید آمد. هنگامیکه به گوش مردم مصر رسید که مصدق شیرکش قصد مصر کرده است همه می دانستند جمال عبدالناصر رهبر انقلاب مصر اکنون خود را تنها نمی بیند و می تواند بر استعمار بریتانیا در مصر پایان دهد و همین هم شد. جمال عبدالناصر شیفته مصدق بود، شاید همین علاقه مردم مصر بود که سبب شد زمانی هم که اختلاف میان جمهوری اسلامی ایران و مصر بالا گرفت و سران حکومتی مصر تصمیم به حذف تمام نام های بزرگان ایرانی از کوچه و خیابان و… گرفتند مردم همچنان آن خیابان را محمد مصدق می نامیدند و این چنین بود که خیابانی همچنان به نام دکتر مصدق در قاهره ثبت شد.
دکتر مصدق از آن جاییکه نتیجه عباس میرزا بود با انقراض سلسله قاجار مخالفت کرد و بعدها به علت انتقاد از رضاشاه مدتی را در زندان و تبعید گذراند. بعد از سقوط رضاشاه باز هم به عرصه سیاست بازگشت و با همکاری دوستانش نظیرحسین فاطمی دست به تاسیس جبهه ملی ایران زد و برای شروع مبارزه خود علیه استعمار در ایران، ملی شدن صنعت نفت را مطرح کرد.
بعدها دکتر مصدق توانست به نخست وزیری برسد و حسین فاطمی نیز معاون او شد. پس از این موفقیت آیت الله کاشانی طی نامه ای شادی خود را از این بابت به دکتر اعلام کرد تا بدین ترتیب این دو شخصیت در کنار هم قرار گیرند و به نحوی ائتلاف کنند.
حال وقت آن رسیده بود که اهداف ائتلاف به ثمر نشیند که اولین هدف بریدن دست استعمار از سر نفت ایران بود. هدفی بسیار بزرگ و سخت چرا که در دولت های پیشین حق بهره برداری از نفت ایران به استعمارگران به خصوص شرکت نفت انگلیس داده شده بود.
ابتدا از دولت ایران به شورای امنیت شکایت کردند که با سخنرانی دکتر مصدق شورا، رسیدگی به این پرونده را از اختیارات خود خارج دانست. پس از آن بریتانیا شکایت خود را به دادگاه لاهه برد و این دادگاه به شکایات بین المللی رسیدگی کرد. (رکن قضایی سازمان ملل است که در شهر لاهه در هلند تشکل می شود.) در آن زمان یک قاضی انگلیسی به شکایت بریتانیا علیه ایران رسیدگی می کرد، مجلس موافق و شاه جوان مخالف کار مصدق بودند. حال او باید با چنین اوضاعی پنجه در پنجه شیر می افکند یعنی بریتانیایی که بزرگترین امپراطوری تاریخ را داشت.
علی رضا قلی پژوهشگر ایرانی در کتابش با عنوان «جامعه شناسی نخبه کشی» مصدق را سومین نخبه تاریخ معاصر می داند. به راستی که او نخبه ای همانند امیرکبیر بود و شاید بالاتر. به جرات می توان گفت در تمام دنیا کسی جرات و جسارت آن را نداشت که با چنین شرایطی پای در دادگاه لاهه بگذارد.
دکتر مصدق تحت فشارهای بسیار بود اما دل به عدالت قضاوت دادگاه لاهه بسته بود. دادگاته ۱۲ جلسه به طول انجامید و کفه ترازو قدری به سمت بریتانیا سنگینی می کرد، مگر می شد بریتانیای کبیری که خانه همه را ویران کرده است را در اروپا و بغل گوشش خانه ویران کرد؟
در جایی از فیلم «دار ودسته نیورکی» مارتین اسکورسیزی، آمستردام والون با بازی لئوناردو دی کاپریو می گوید: اگر می خواهید یک شاه را بکشید نباید تو تاریکی از پشت به او خنجر بزنید… باید جایی او را بکشید که همه اطرافیانش بتوانند جان دادنش را تماشا کنند. دکتر مصدق نیز با آن حرکت معروفی که در دادگاه لاهه انجام داد بریتانیای عالم گیر را در میان کشورهای اروپایی زمین گیر کرد، زمانی که قبل از شروع دادگاه برصندلی نماینده بریتانیا نشست و هر چه گفتند که این جا برای نماینده بریتانیاست دکتر بلند نشد تا در نهایت نماینده بریتانیا با ناراحتی و عصبانیت شکایت به قاضی می برد. دکتر مصدق در جواب او به قاضی می گوید: شما فکر می کنید نمی دانیم صندلی ما کجاست؟ و صندلی نماینده هیات انگلیس کدام است؟ نه جناب رئیس خوب می دانیم جایمان کدام است، اما علت اینکه چند دقیقه روی صندلی دوستان نشستم این بود که دوستان بدانند بر جای دیگران نشستن یعنی چی؟ سال های سال است دولت انگلستان در سرزمین ما خیمه زده و کم کم یادشان رفته که جایشان اینجا نیست و ایران سرزمین آبا و اجدادی ماست نه سرزمین آنان. دادگاه اعلام کرد که دولت ایران با شرکت نفت انگلیس قرار داد بسته این یعنی قرارداد با کشور انگلیس نبوده است و چون طرفیت ایران یک کشور رسیدگی به این پرونده در صلاحیت این دادگاه نیست. رای دادگاه لاهه به سود ایران اعلام شد و این کاری بود که در هیچ خیالی قابل تصور نبود تا این چنین روز ملی شدن صنعت نفت ایران با مرگ امپراطوری بریتانیا رقم بخورد.
شاید بعد از این رویداد بود که دنیا در خود جرات یافت که حق خود را از بریتانیا بستاند و کشورها یک به یک استقلال خود را از دست بریتانیا باز پس گیرند، این دکتر مصدق بود که سنگین ترین ضربه را بر پیکر استعمار زد و زخم بزرگی برآن جای گذاشت. به گونه ای که بعدها مصدق را سرآغاز جنبش های ضد استعماری در کشورهای زیرسلطه در جهان دو قطبی و مبارزه علیه استعمار جدید دانستند.
جمال عبدالناصر رهبر فقید مصر در اولین صفحه کتاب خود به نام «بریدن دم شیر» با جمله ای خطاب به آنتونی آیدن نخست وزیر وقت انگلیس شروع می کند. او هنگامی که کانال سوئز را ملی کرد سه کشور انگلیس، فرانسه و اسرائیل به مصر حمله می کنند. نتیجه این حمله که در سال ۱۹۵۶ صورت گرفت با شکست مصر مواجه شده و با میانجیگری امریکا و سازمان ملل کنفرانس صلحی در یالتا برگزار شد.
بعدها آیدن خطاب به عبدالناصر می گوید: «سروان ناصر می دانی که انگلستان شیر است با دم شیر بازی نکن» و ناصر هم در جواب آیدن این جمله را در اولین صفحه کتابش می دهد «به آنتونی آیدن گفتم کدام شیر؟! با ملی کردن کانال سوئز من دم این شیر را بریدم و وقتی در حال بریدن دمش بودم هیچ تکانی نمی خورد! نگاهش که کردم دیدم این شیر مرده است. استاد بزرگ من دکتر محمد مصدق با ملی کردن نفت ایران چند سال قبل این شیر را کشته و دندان هایش را هم کشیده بود و من فقط دم یک شیر مرده بی دندان را بریدم».
بریتانیا از مرکز قدرت و نفوذ در ایران کنار رفت و آمریکا جای او را گرفت و فرقی هم نمی کرد چرا که استعمار، استعمار است. حال سگ زرد باشد یا شغال تفاوتی ندارد. امریکایی ها دشمن شماره یک خود را می شناختند و می دانستند دیر نیست زمانی که مصدق به طور کل ایران را از دست شان خارج کند و منطقه امن خاورمیانه را از دست بدهند.
در این میان بخاطر مخالفت دکتر مصدق با چند خواسته آیت الله کاشانی از جمله طرح اختیارات تامه، میدان دادن به حزب توده از جانب دکتر، اجباری کردن حجاب و بستن مراکز فساد و… این شخص پر نفوذ و صاحب قدرت از جبهه ملی و دکتر فاصله گرفتند تا مصدق هم در خارج و هم در داخل تنها بماند. هرچند دکتر مرد روزهای سخت بود و از پس تحریم ها و تهدیدها برمی آمد و شطرنج باز قهاری بود و روز به به روز عرصه را بر استعمار تنگ و تنگ تر می کرد اما در نهایت تاثیر آن از سوی امریکا بر شاه جوان وارد آمد.
اگرچه این بار شرایط با دفعات قبل متفاوت بود، امریکا هدف اصلی خود را از میان برداشتن مصدق قرار داده بود. آنقدر میان مصدق و مجلس اختلاف ایجاد شد که پس از کارشکنی مجلس، دکتر طبق قانون دوره ۱۷ را منحل اعلام کرد که این همان فرصت طلایی برای استعمار بود، حال شاه به تنهایی می توانست نخست وزیر را خلع کند و از سر جوانی و براساس اقدام نسنجیده این کار را انجام داد که خلاف میل قانون و مردم بود اما تمام شرایط برای رسیدن امریکا به هدفش مهیا شده بود، از نیروهای امنیتی، نظامی و انتظامی گرفته تا انداختن بزن بهادرهایی همچون شعبان جعفری و دار و دسته اش به جان مردم.
در نهایت در ۲۸ مردادماه سال ۳۲ دکتر مصدق و همکارانش دستگیر شدند و او قریب به سه سال در حبس به سر می برد و پس از آن در ملکی در احمدآباد کرج تبعید شد و دیگر یارانش از جمله دکتر فاطمی هم اعدام شدند.
اما دکتر مصدق خیلی تاب اوضاع آشفته و دوری از دوستان را نیاورد و در نهایت در۱۴ اسفند ۴۵ دار فانی را وداع گفت. دکتر قبل از مرگ وصیت کرده بود که پیکرش در محل دفن شهدای ۲۸ مرداد ۳۲ دفن شود اما در آن زمان با این کار از سوی شاه مخالفت شد. خویشان و نزدیکان دکتر نیز پیکر او را به صورت موقت دفن کردند با این امید که این مخالفت موقتی است اما تا به امروز پیکر او همان گونه و در همانجاست و هیچگاه به شیوه شرعی و دائمی دفن نشده است. تا پایان سلسله پهلوی رفتن بر مزار دکتر مصدق ممنوع بود اما در سال ۵۷ و به همت آیت الله طالقانی مراسم بزرگداشت باشکوهی برای مصدق با حضور یک میلیون نفر برگزار شد. براساس شنیده ها اکنون مقبره دکتر که در نهار خوری خانه احمدآبادش است در معرض تخریب می باشد.
کودتای ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ انتقامی بود که استعمار از دکتر مصدق و ایران گرفت که متاسفانه زخم استعمار کاری تر بود و با وفات دکتر، امریکا و شرکایش با طعم انتقام نعره پیروزی زدند. این کودتا چنان داغی بر دل مردم ایران گذاشت که تا به امروز می سوزد، هزاران افسوس از هزار کاری که می شد بشود اما نشد. البته کینه ایرانیان از امریکا در سال ۵۷ پاسخ داده شد و تا امروز هم ادامه داشته است.
چندی پیش سازمان CIA کتابی هزار و هفت صفحه ای حاوی بخش قابل توجهی از اسناد مربوط به ملی شدن صنعت نفت، کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ و… را منتشر کرد که در آن حضور و تاثیر این سازمان در تمام اتفاقات ناخوشایند پیداست. کرمیت رزولت که مسئول اداره این سازمان در خاورمیانه بود در تیر۳۲ با نام جعلی فارسی جیمز ف. لاکریج وارد ایران می شود تا پژوهش و تجربه دوازده ساله خود را در ایران به ثمر بنشاند. جالب است بدانید در شلوغی های نزدیک به کودتا دولت امریکا طی تلگرافی از پرسنل سفارتش می خواهد به سرعت ایران را ترک کنند اما به گواه شاهدان عینی رزولوت تلگراف را پاره می کند و به همه می گوید ما هیچ تلگرافی ندیدیم تا این چنین نهایت پلیدی این سازمان سیاه را نشان داده باشد.
اما در پایان، از زمان تشکیل شورای شهر اول تهران بحث نامگذاری یک خیابان به نام دکتر مصدق مطرح شد ولی در هر دوره نتایجش مشخص نشد و در ابهام بود تا اینکه در دوره چهارم به صورت جدی دنبال شد و برای بررسی نهایی به شورای نامگذاری محول گردید که در نهایت معصـومه آباد عضو دوره چهارم شهر اعلام کرد دکتر مصدق شرایط طرح در کمیته نامگذاری را ندارد چرا که نظرات و افکار وی مورد تایید نمی باشد!

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شدعلامتدارها لازمند *

*

bigtheme
Designed & Developed by: Sepanta Group Team.