خانه » پیشنهاد سردبیر » نگاهی بر ادبیات در دوران امیرکبیر/امیرِ ادیب

نگاهی بر ادبیات در دوران امیرکبیر/امیرِ ادیب

دوشنبه ۲۰ دی ۹۵ شماره ۵۰۲

غلامعلی ولاشجردی فراهانی
پژوهشگر و مردم شناس

ادبیات مکتوب در اشکال گوناگون و جنبه ها و قالب های مرسوم آن چون: نثر، نظم، داستان و نمایشنامه و روزنامه و دیگر مقولات و محمل ها، هر اندازه از نگاه محتوایی، شیوا، پربار و برخوردار از قابلیت های تاثیر در مخاطب باشد و به اصطلاح بتواند در رده ادبیات کلاسیک جامعه جای بگیرد؛ اما اقبال تاثیر پذیرش آن در میان مردم جامعه ای که آن اثر برای ایشان آفریده شده است وقتی فراهم می شود که شرایط تاثیر پذیری آن نیز در مردم وجود داشته باشد به دیگر بیان، هر فریادی هر اندازه بلند و رسا باشد در گوش ناشنوا راه نمی جوید. قصه اندوهبار ادبیات مکتوب در دوره های ادبی تاریخ ما از این رنج دراز خبر می دهد. رنجی که از نبود دانایی و سواد و آموزش در این دوران با ما سخن می گوید.
این روایت تلخ، قصه مردم ما از آغاز تا پایان روزگار قاجاریه نیز هست. روزگارانی که مردم در بیسوادی فراگیر به سر میبرند.
بنا بر شواهد و گواهی های تاریخی از آغاز این عهد تا تقریبا پایان سلطه ناصرالدین شاه، تنها یک اقلیت پنج درصدی از موهبت سواد بهره مندند که صرفا از طریق مکتبخانه ها برای ورود به مناصب ویژه تربیت یافته اند.
در نظام ارباب و رعیتی این دوره حکومتی، اندیشه کتاب و کتابت و کتابخانه در ساختار فکری حاکم موجودیتی محال بود و ساختار نظام اجتماعی ایران آن روزگار، عملا متکی بر رضایت ارباب و جلب نظر حاکم مستبد بود و آنچه مردم را نامهایی آشنا بود، فقر، تنگدستی، گرسنگی و گاه قحطی، زورگویی و استبداد که رایج ترین واژگان روزگار بودند.
دوره انحطاط ادبی ایران هم درست در همین زمان به اوج خود نزدیک می شود و روزگار بازپسین سبک هندی که روزی ایام شکوهش را در دوره صفویه بر سریر غرور نشسته بود، فرا می رسد.
افشاریه و زندیه نه تنها برای برون رفت از این تنگنا کوششی نمی کنند، که ادبیات و بویژه نثر در این دوره ها با فرورفت در گرداب القاب و الفاظ و تعبیرات و اصطلاحات سنگین و البته نازیبا و اغراق های باور نکردنی و تشبیهات و استعاره های دور از ذهن و پیچش های پر ابهام و سنگین می آمیزد.
مجموعه این رفتارهای نویسندگان و شاعران در کنار عوامل بر شمرده اجتماعی و مهم تر از همه سیاست نادرست نظام حاکم و به تعبیری نبود اندیشه، موجب گریز بیشتر مردم از ادبیات عصر خویش و حتی قهر همان اقلیت با سواد جامعه می گردد.
درست است که دوره بازگشت ادبی، روزگار پایانی همین انحطاط است و مبدا آن را عهد قاجاریه دانسته اند، اما باید گفت که این ظهور با آغاز زمزمه های قیام مشروطه توام شد و تقریبا در دوره استیلای نخستین شاهان قاجار، هرگز رخداد شکوهمند و امید بخشی در ادبیات ایران رخ ننمود و جز تکچهره هایی نادر در حوزه شعر و گاه نثر پدید نیامدند.
برخی صاحبنظران و آگاهان ادبی کشور می کوشند تا حساب شعر و نثر را به نوعی به ناکامی های سیاسی و اشتباهات تاریخی قاجاریان ربط دهند و اذعان کنند که این دوره، روزگار شکوه ادب پارسی بوده است که در لوای مجموعه نابخردی های سیاسی حکومت قربانی شده است، اما با همه این مقدمات همچنان یک اصل استوار، قطع ارتباط فرهنگی ادبیات با جامعه ایست که به سبک فوق العاده سنتی و در سایه سیاه مناسبات ارباب و رعیتی اداره می شد و همچنان از نعمت سواد و خواندن و نوشتن بی بهره بود. شاید یکی از دلایل پیشی گرفتن شیوه نگارش نثر و آسان نویسی هم همین مساله نزدیک شدن به اقشار محدودی از جامعه است که توان خواندن و نوشتن دارند.
شعر و نثر استاد ابوالقاسم قایم مقام فراهانی در کتاب منشآت و مثنوی جلایرنامه، نماد روشن این طو و تحول را به تصویر می کشد.
این گفتار با نیت و انگیزه تحلیل جامع از اوضاع فرهنگی یک حکومت صورت نمی بندد و نگارنده نا گزیر به همین نگاه گذرا بسنده می کند و خوانندگان محترمش را به منابع مربوط رهنمون می شود.
در حکومت سلسله های گوناگون بر ایران می بینیم که سیاستمداران، شاهان و کشورگشایان برای بقای حکومت خویش راهی جز برگزیدن صدراعظم ها و وزیران و قایم مقام های خود از میان فرهیختگان، ادیبان و فرزانگان جامعه نداشته اند چرا که این خواجگان و میرزاها از سویی از خرد کشورداری بهره مندند و از طرفی گنجینه های ادبیات را حافظ و گاه قلمزنان ادبی عصر خود به شمار می روند از بزرگمهر تا نظام الملک و صاحب بن عباد و نصیرالدین طوسی، حسن بن میکاییل (حسنک وزیر، وزیر خردمند سلطان محمود غزنوی) میرزا ابراهیم کلانتر، میرزا عیسا مشهور به میرزا بزرگ قایم مقام، ابوالقاسم قایم مقام فراهانی، تا میرزا محمد تقی فراهانی، امیرکبیر… مردانی بودند که در عرصه های مختلف از خود نقشی زیبا به یادگار نهاده و آثار ادبی بر جای مانده ایشان به مراتب زیباتر و پر اهمیت تر و برای تاریخ ادبیات کشور آثاری جاودان به شمار می آید.
اکنون باید پرسید که آیا امیرکبیر را می توان در این گروه گنجاند؟ و در بیان چرایی آن پاسخ درست بیان نمود؟ امیر پیش از آنکه مرد ادب باشد صدر اعظم کشوری آشوب زده و رو به ویرانیست با مردمی ستمدیده که خود از تبار روستازادگان رنجدیده و دردمند است که تمام جور حاکم را با پوست و استخوان درک کرده است و طبیعی است در جایگاه صدارت، اهم توجهاتش به اصلاح امور و بهبود و رهایی زندگی مردمش از جور حاکم معطوف شود؛ اما این دغدغه هرگز او را از اصلاح ساختاری نظام و برداشتن گامهای اساسی برای ترقی و تعالی کشور باز نمیدارد.
امیرکبیر و توجه به ادبیات آیینه ای تواند بود که با توجه به نبوغ وی و جوهر ادب در نهاد بشری، می توان امیر را در آن نگریست و به آثار و تاثیر او در این بخش پرداخت. امیر از چنان مظلومیتی در تاریخ ما برخوردار است که شاید نتوان برای او همتایی یافت. ادبیات بعد از مشروطه به ویژه دوره معاصر به اندازه ای به ژرفای این مظلومیت تاریخی رفته اند که در تمام زمینه های ادب و هنر، از شعرگرفته تا داستان و نمایشنامه و فیلم نقاشی و تندیس، چهره اورا ترسیم کرده اند و کمتر شاعر یا نویسنده ای دراین دوران میتوان شناخت که در آثارش دست کم یک قطعه در طرح دلاوری یا رثای این کشتی نجات ایران از گرداب مظالم و بیداد، نسروده باشد و باز میدانیم که آنچه این شعرا و نویسندگان برای او رقم میزنند بهانه ایست تا تاخت و تازی در اردوگاه استبداد قاجاری کرده باشند و لوای انتقام از قاجار را برای به مسلخ بردن این پهلوان بر خاسته از آغوش توده ایرانیان برافرازند و به شاه و استبداد دراز او بتازند. بحق که هیچ شاهی در تاریخ ایران زمینه های پیدایش چنین تفکر و رویارویی را مانند وی برای مخالفانش فراهم نکرد و از این حقیقت نباید چشم پوشید که مرگ جانسوز امیر و روزگار کوتاه صدارتش، چشمه ای بزرگ است که نهال ادب معاصر در آن ریشه بست و بالندگی گرفت و به عنوان موضوعی تازه، سرفصلی جاودان در تاریخ ادبیات کشور ما جای باز کرد سر فصلی که قطعا پایانی بران نخواهند نوشت. چرا که به دو بال پرواز، یعنی روح آزادگی و طبع خیال انگیز شعر در نهاد انسان پیوند خورده است تا این دو حس بشری بیدار است در این آسمان خورشید امیر هم غروب ندارد.
حقیقتی دردناک هم وجود دارد که تلخی مرگ امیر را به چهره ادبیات میکشد. این حس تلخ از زمان وقوع قتل او تا پایان زندگی ناصرالدین شاه جاری بود. شعرا بودند و قلم هم می نگاشت اما در روزگار غربت و عزلت اندوهبار امیر، که تاریک ترین واقعه تاریخ ایران بود، کسی قلم بر نداشت و هیچ طبعی هم به باغ خیال امیر پا نگذاشت تا همساز با نوای مرغ غمگین دل او بیتی، قطعه ای، قصیده یا غزل و چکامه ای از خاطر بگذراند. لذا هر چه بود سکوت بود و هرچه ماند دروغ بود آن هم از دروغهای بزرگ تاریخ ما که طراحانش نااهلان و عمله ظلم بودند.
شاعران و نویسندگانی که ادب پیشه کرده و از اقلیت باسواد کشور هم بودند، به طمع جاه و دریافت جیره از خزانه، دروغ نگاری را جایگزین تاریخ نویسی کردند این دروغ های بزرگ تنها میراث ادبی ما از یک دوره پنجاه ساله بود که از امیر آغاز و به ناصرالدین شاه ختم می شد. این ماترک و کارنامه شایسته ای برای نویسندگان و سرایندگان و ادیبان یک دوره پنجاه ساله نیست.
ناسخ التواریخ، دوره کامل تاریخ قاجاریه، نام کتابیست از میرزا محمد تقی لسان الملک سپهر کاشانی در چهارده مجلد. این اثر را از مدارک معتبر مربوط به تاریخ اوضاع و احوال دوره قاجار می نامند. بیان علت مرگ امیر بی شک بزرگترین دروغ عامدانه این کتابست که می کوشد پرده بر اعمال ددمنشانه حکومت مستبد بکشد:
«پس از مدت یک اربعین که میرزا تقی خان در قریه فین روز گذاشت از اقتحام خون و ملال مزاجش از اعتدال بگشت سقیم و علیل افتاد و از فرود انگشتان پای تا فراز شکم رهین ورم گشت و شب دوشنبه هجدهم ربیع الاول در گذشت.»
(ناسخ التواریخ مجلد سوم صص۳-۵ و ۲۷-۱۵۳)
مورخ دیگر این دوره رضاقلی خان هدایت مولف کتاب روضه الصفای ناصری است که چنین روایت می کند:
«در فین کاشان ماهی دو موقوف هم زیست و بواسطه تسلط نقم و تغلب سقم در شب دوشنبه هجدهم ربیع الاول جهان فانی را بدرود گفت.»
صنیع الدوله صاحب کتاب منتظم ناصری، چون کبک سر در برف فرو می برد و ابدا در کنار تمام وقایع روزگار شاه، کلامی از امیر کبیر و علتهای بی مهری شاه و نحوه قتل او به زبان نمی آورد و درین باره سکوت می کند. قلم ادب درین دوره پنجاه ساله در دست عمله ظلم است. آنانکه مرعوب قدر تندو مجذوب مکنت. جای تعجب است در دوره ای که قایم مقام فراهانی دست از قلم بر می گیرد، حق جویی و واقع گرایی و ساده نویسی و پرهیز از تملق هم از چهره آثار این دوره رخت می بندد. قلمی که قایم مقام بدان بیان حقایق می کرد. در باره امیر کبیر دو قطعه کوتاه نوشته است که نشان می دهد استعداد ذاتی وی و توانایی ادبی اش از نگاه ژرف قایم مقام پنهان نمانده و به نوعی حکم مرجعیت ادبی امیر درآن مستتر است:
«فرزندی اسحاق، دیروز از کربلایی تقی کاغذی رسید موجب حیران حاضران گردید ،همه تحسین کردند و آفرین گفتند. الحق (یکادزیتهایضی) در حق قوه مدرکه او صادق است … باری من به کربلایی قربان حسد بردم و بر پسرش می ترسم، فالله خیرا حافظا و هو ارحم الراحمین. عجب تر این که بقال نشده ترازو زنی آموخته تو اگر مرد میدانی دستی از آستین بیرون آور و قلم کربلایی بچه را از میان بردار. خلاصه این پسر خیلی ترقیات دارد و قوانین بزرگ به روزگار می گذارد .باش تا صبح دولتش بدمد.»
امیر دست پرورده میرزا بزرگ و پسرش قایم مقام است که از کودکی درین خانه و تحت تربیت ادبی این دو شخصیت، قد کشید و در کنار فضایل، دو میراث بزرگ ازین موانست و مجالست نصیب برد: -۱ سیاست و آیین کشورداری -۲ ادب و دانش نگارش
حال اگر بخواهیم روزگار امیر و تاثیر او بر ادبیات را مورد تحلیل قرار دهیم باید گفت:
دوران صدارت و عمر سیاسی امیر آنقدر کوتاه است (۳۹ماه) که انتظار نمیرود بتوان از بازتاب سیاست های اجتماعی و ادبی او، تحول سبک و یا خلاقیت های ویژهای در ادبیات آن دوره را شاهد بود.
-شعر غالب این دوره قصیده است که شاعرانی چون میرزا حبیب ا… قاآنی شیرازی و سروش اصفهانی آن را به قصد صله دنبال می کنند و امیر هم با واکنش هایی که به این شیوه نشان می دهد هرگز در شعر این روحیه را بر نمی تابد و نوعی مقابله ذاتی و جدی با آن دارد. برخورد امیر با قصیده قاآنی در نخستین نشست صدارتش، گواه این مدعاست.
بعد از ناپسند دانستن شیوه قصیده گویی او، قاآنی را به دلیل آشنایی اش به زبان فرانسه ،به کار ترجمه متون مهندسی برای آموزش معماران ایرانی می گمارد.
-یکی از سیاست های بزرگ و بی مانند فرهنگی امیر کبیر، تحول بنیادین در آموزش و فرهنگ است یعنی ایجادآموزش نوین در ایران با راه اندازی مدرسه دارالفنون .پیدایش این تفکر نوین تنها به ایجاد یک مدرسه در میدان توپخانه تهران محدود نمی شود بلکه تحولی عمیق و بنیادین در مسیر ترقی و توسعه ایران آغاز می شود.
این کار امیر بیانگر تاثیر ژرف امیر در ادبیات و فرهنگ یک مملکت عقب مانده بودکه در پی تخریب بنیان ناسالم ادبیات بیمار دوران با ایجاد دارالفنون و تاکید بر سیاست های پرهیز از تملق و مدیحه کوشید ادبیات نوین و زاینده و نوپایی را طراحی کند که بتواند به موازات تحولات اجتماعی، اقتصادی و سیاسی او در سرتاسر کشور حرکت کند.
باید گفت سالها بعد از شهادت او این دستاورد بزرگ در نهضت مشروطه با ایجاد مکتب های ادبی و سبک های تازه، شعر متعهد اجتماعی روزنامه نگاری و افزایش جراید و… خود نمایی کرد که تمام این دستاوردهای نو از راهروهای دارالفنون می گذشتند.
– امیر برای رواج سواد آموزی و تبادل اطلاعات، روزنامه نگاری و انتشار آن را در دستور کار قرار داد و کوشید از طریق انتشار وقایع اتفاقیه و روزنامه دولت علیه ایران به احیای زیرساخت های ادبیات اجتماعی کشور بپردازد، هر چند که همان خبر دروغین درباره نحوه مرگ او را در روزنامه خودش وقایع اتفاقیه هم بدروغ منتشر کردند.
از رفتار و روحیات امیر چنین بر می آید که وی معتقد است انسان ظرفیتی رو به کمال دارد که نباید با حس خود پسندی و نیاز و آز و مدح و تملق آنرا کور کرد بلکه باید آن را با معنویتی فوق تمناهای بشری لبریز نمود. شعر و نثر در نگاه امیر واژه های مقدسی هستند که در نیمه عرفانی بشر جای دارند و نشات از وجود کمال جوی انسانی می گیرند، پس نباید آنها را بیهوده نثار بتهای دروغین نمود.
کنکاش در روحیات و رفتارهای امیر بیان کننده این حقیقت است که در نگاه وی، شاعری، حرفه و پیشه انسان نیست که به وسیله آن ارتزاق کند، بلکه وسیله ای برای تعالی خیال و تجلی احساس درون آدمیست که به زبان می آید و می تواند این زمزمه های درونی و خیال انگیز به عنوان آثار ادبی و ادبیات یک کشور تلقی شود.
باید گفت، امیر همانطور که برای اداره کشور در تمام شئون برنامه مدون در سر داشت، برای ادبیات هم بی برنامه نبود و می توانست چهره ای زیباتر از آنچه بود برای این بخش ترسیم کند. میرزا محمد تقی فراهانی، فرصتی بود که بسیار زود از دست رفت، اندیشه ای که مجال فروغ نیافت و آفتابش نتوانست بر بام کشور نور افشانی کند. او حسرتی بزرگ و دریغی همواره برا ی مردم جامعه ای بود که در پس کوچه های زندگی و در گرماگرم روزمرگی، برای لذات امروز، از سعادت پایدار غافل می شوند.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شدعلامتدارها لازمند *

*

bigtheme
Designed & Developed by: Sepanta Group Team.