خانه » پیشنهاد سردبیر » نگاهی به مجموعه‌داستانِ «سَریرا، سیلویا و دیگران» نوشته‌ی سپینود ناجیان/زن‌بودن آن‌قدرها هم بد نیست!

نگاهی به مجموعه‌داستانِ «سَریرا، سیلویا و دیگران» نوشته‌ی سپینود ناجیان/زن‌بودن آن‌قدرها هم بد نیست!

پنجشنبه ۳۱ فروردین ۹۶ شماره ۵۶۷
****
احمدرضا حجارزاده
وقایع استان
****
همه‌ی آدم‌ها، و البته زن‌ها بیش‌تر، در مسیر زندگی خود تعلقِ خاطری به اشیا، آدم‌ها و رویدادهایی دارند که از یک لحظه تا یک عمر در ذهن آنها ماندگار و تاثیرگذار بوده و این تاثیر دائمی،گاهی منجر به خلقِ آثار یا واقعه‌یی در جریان زیست آدمی‌ می‌شود. ادبیات و بخصوص داستان‌سُرایی ـ اعم از کوتاه و بلند- همیشه بیش‌ترین و عمیق‌ترین اثرپذیری را از رخداد چنین وقایعی داشته است، چراکه اصولن نوشتن، نزدیک‌ترین فعل به خالی‌کردنِ احساسات فردی و بیان شفاهی و کتبیِ متاثر از حوادث زنده گی است.گاهی یک نام یا یک خاطره دور، یک فیلم یا یک قطعه شعر، قسمتی از یک موسیقی یا حتی یک عشق نافرجام، چنان اثر ژرفی در شخص می‌گذارند که فرد درجا دست به کار می‌شود و آنچه را به واسطه‌ی ارتباط با جهان پیرامون کسب کرده، در قالب یک نوشته ـ فارغ از خوبی و بدی آن به لحاظ کیفی ـ عرضه می‌کند تا اهمیت چیزی را که دیده یا خوانده یا … عمری برای خود و دیگران باقی بگذارد. این، تمام اتفاقی است که برای نویسنده مجموعه‌داستان «سَریرا، سیلویا و دیگران» افتاده و خوشبختانه صاحب اثر توانسته به مدد خلاقیت، استعداد و هنرمندی‌اش، از دلِ همه این تاثیرات، اثری شایسته و درخور تحسین بیرون بِکشد،گرچه چندان با الصاقِ عنوان «مجموعه‌داستان» بر نوشته‌های «سپینود ناجیان» موافق نیستم و نوشته‌های او را صرفن نوعی دلمشغولی یا روزمره‌نگاری‌های فردی و شخصی زنانه می‌دانم که مجالِ انتشار برای عموم یافته‌اند. با این‌همه، ناگفته پیداست این اتفاق ـ به تحریر درآمدن داستان‌های نویسنده ـ به خودیِ خود شکل نگرفته و عوامل و عناصر مهمی در پیش‌آمدِ آنها دخیل بوده‌اند. آن‌گونه که با خوانشِ داستان‌های ناجیان، دست‌گیرمان می‌شود، او بی‌اندازه به مقوله‌ی هنر، به ویژه ادبییات و سینما و زندگی و شخصییت هنرمندان علاقه‌مند است و دلبسته‌گی‌هایی به برخی از آنان و آثارشان دارد. از این‌رو در هر نوشته‌اش، رد و نشانی از اشخاص و اشیا و اماکن و آفرینش‌های مهم هنری مشهود است. محض نمونه، چنان‌که از نام کتاب برمی‌آید، نویسنده علاقه وافری به «سیلویا پلات» ـ شاعره آمریکایی ـ دارد و حتی از این‌رو، برای اَدای دین به این بانوی شاعر، یکی از داستان‌های مجموعه‌اش ـ سیلویا، سیلویا ـ را به نام او زده و در این فرصت، به بهانه‌ی خواندنِ خاطراتِ سیلویا پلات توسط شخصیت قصه، به خیال‌پردازی زندگی با سیلویا و در عصر زنده‌گی او روی کرده، یا نام نمایشنامه‌یی را که در پایان کتاب آمده ـ آخرین امپراتور و سایکو ـ مستقیمن از نام فیلم‌های دو فیلم‌ساز بزرگ و سرشناس وام گرفته و در متن آن نیز یادی کرده از شازده‌کوچولو، صدویک سگ خالدار و دُن‌کیشوت و در داستان‌های دیگر هم این مساله به وضوح آشکار است؛ مثل داستان «زن میرزاکوچک‌خان» یا نخستین داستان کتاب با عنوانِ «Dead woman walking»،که اصلن با یاد «فروغ فرخزاد» و فیلم «خانه سیاه است» او آغاز شده و البته این تجدید خاطرات فقط به نام اشخاص، منتهی نمی‌شود و تا آنجا پیش می‌رود که گاهی قطعه‌شعری نیز کارکردی نوستالژیک در داستان پیدا می‌کند.
نام داستانِ «نازک‌آرایِ تنِ ساقِ‌گُلی» در واقع بندِ اول شعری از «نیما یوشیج» است. داستان «امیرعلی» با شعری از لسان‌الغیب پایان می‌یابد و در قصه‌ی «درِ بالکن را باز گذاشتی آقای میم» راوی برای دیگری، شعری می‌خواند از وحشی بافقی و بعد، این نشانه‌گذاری تا اشیا هم ادامه پیدا می‌کند و اشاره می‌شود به شبکه گلوبال BNC،کتاب «بربادرفته»، ورقِ KEM، مدادِ سوسمارنشان HB و انواع گیاهان خانه‌گی مانند «پیراکتوس لیترانوس» که این‌جا خود، نام یکی از قصه‌ها هم هست و همین‌طور پیتوس،کاکتوس، پاپیتال و سانسوریا و بعد رنگ‌ها پیش می‌آیند و سایر چیزها و فقط یک زنِ خانه‌دار می‌تواند تا این‌ حد، جزیی‌نگر باشد و از هر چیزی در دنیای اطراف خود، بهترین بهره را بِبَرد. وگرنه همین عناصر شاید در داستان‌های سایر نویسنده‌گان، موارد استفاده‌یی سرد و سطحی داشته باشند و اصلن پس از اتمام کتاب، آنها را به خاطر نیاوریم، ولی اینجا ناجیان تاکید دارد که اینها مهم‌اند ـ دستِ‌کم برای او ـ و باید تا ابد در ذهن باقی بمانند. هرچند این وابسته گی‌های هُنری، با رفتارهای زنانه ـ آن هم از نوعِ زنِ ایرانی و خانه‌دار ـ و تکنیک‌های اصولی و استاندارد داستان‌نویسی، درهم آمیخته و داستان‌هایی شگرف و خواندنی پدید آورده. در گرایش‌های فمینیستیِ ناجیان تردیدی نیست اما او، اعتقاداتِ فمینیستی خود را، نَه به تُندی و غرض‌وَرزانه به رخ خواننده می‌کشد،که اتفاقن در پرداخت آنها به قالب داستانی، زَهرِشان را می‌گیرد و مِهروَرزانه نزد مخاطب روایت می‌کند. در واقع او، نَه از جامعه‌ی زنان و حقوق‌شان دفاع می‌کند،که فقط‌ و فقط به زن‌بودنِ خود می‌بالد و بی‌حاشیه می‌گوید «گرچه زن‌بودن تلخ است، سخت است، ولی آن‌قدرها هم بد نیست و من از زن‌بودن پشیمان نیستم». این‌ست همه‌ی حرفِ داستان‌های این نویسنده.
در همه‌ی شانزده داستان کتاب ـ به استثنای نمایش‌نامه‌ی کوتاه پایانی ـ زن‌ها تصویری آشنا برای خواننده‌ی ایرانی از خود به جا می‌گذارند و بی‌آنکه بخواهند، رُلِ قهرمانِ اثر را بازی می‌کنند؛ قهرمان‌هایی که لزومن در تمام نبردهاشان هم پیروزِ میدان نیستند و سرانجام در کمال بُهت و حیرت، بی‌رحمانه بازی را واگذار می‌کنند، نَه به مردان، به دنیای بی‌عاطفه‌یی که آنها را محکوم و مجبور به پذیرش چنین سرنوشتی کرده. زن‌های داستان‌های ناجیان، عاقبت یا اعدام می‌شوند یا سَر از دارالمجانین درمی‌آورند، یا طَرد می‌شوند و به تنهایی در جاده‌هایی می‌رانند به سوی سرزمین‌های دور، یا از بلندی سقوط می‌کنند یا ناخواسته می‌شوند قاتلِ پیرمرد همسایه، یا سنگسار می‌شوند یا خوراکِ موجوداتی عجیب‌الخلقه، یا بیوه می‌شوند و از مرگِ نابهنگام شوهر، اسیر جنون و خنده‌هایی تلخ و ناتمام! اما این همه قِصّه پُرغُصّه را خواننده چگونه تاب می‌آوَرَد؟ فقط یک راه نجات برای فرار از چنین وضعیتی باقیست؛ پناه‌بردن به شیوه نگارش و جمله‌بندی‌های زیبای نویسنده. از حُسنِ اتفاق، ناجیان قلم شیوایی دارد.
او به لطف سابقه‌ی دیرینه در وبلاگ‌نویسی‌های ادبی و نوشتن‌های فراوان، به سبکی در نویسنده گی دست یافته که نَه تنها خواننده را خسته نمی‌کند،که با پیشرفت هر قصه، بیش‌تر ترغیب می‌شود به خواندن. بی‌شک تمایلِ ناجیان به شعر، در متن منثور او تاثیر بسزایی داشته و از این حیث، نوعی هم‌آهنگی و شاعرانهگی منحصربه‌فرد از میان واژهگان و جمله‌هاش سر برآورده و آثار را در عین سادهگی، خواندنی‌تر و روان کرده.
داستان‌های مجموعه‌ی «سریرا …» علاوه بر آهنگین‌بودن واژه‌ها، از تصویرگری‌های هنرمندانه‌یی نیز برخوردارند و شاید همین قدرت تصویرپردازی نویسنده است که او را به نوشتن و افزودنِ نمایشنامه‌یی در نخستین کتابش وا داشته اما نقطه‌قوت اصلی آثار ناجیان، این‌ها نیستند. بلکه توانمندی‌اش در پردازش ادبی و نویسنده گی، نــاشی از در اختیارداشتن دایره‌ی وسیعی از واژه گان و آگاهی از شیوه‌ی دیگرگونه‌نویسی عبارات آشنای پارسی است. تنوع واژه‌های مخالف و موافق با یکدیگر در جمله‌های ناجیان، آن‌قدر زیادند که خواننده در طول مطالعه‌ی داستان‌ها،کم‌ترین گمانی نمی‌بَرد این جمله‌ها را پیش‌تر هم خوانده یا فلان‌لغت را یک‌بار دیگر هم در این کتاب دیده! این جمله‌ها را از متن کتاب بخوانید:«اگر حالا اینجا بود خیلی دلم می‌خواست عاشقش شوم.گیرم که شصت‌ساله، انسولین تزریق کند یا پروستاتش دم به دم عود کند … کسالتِ هم‌کلامی با او کلافه‌ام می‌کرد … حرف‌زدن خیلی مهم است و ما همیشه از همان اول حرف نمی‌زدیم. حرف‌نزدن را دستِ‌کم نگاه که باید جبران کند و نگاه‌های ما فراری بود از هم». (آن مرد تبر دارد ـ صفحه‌های ۳۳ و ۳۵)
ناجیان در کتاب خود، قالب‌های کلاسیک داستان‌نویسی را درهم شکسته و خود را از قید و بندهای تصویب‌شده، رها کرده تا با آزادی تمام به متن دل‌خواهش برسد. ازطرفی، او زیاده‌گویی‌های نابجا و توصیف بی‌هدف را از داستان‌هاش حذف کرده و با ایجاز در کلام، توانسته در کم‌ترین زمان ، بیش‌ترین لذت را به خواننده ببخشد. به این قسمت از داستان «پیراکتوس لیترانوس» دقت بکنید:«مرد تشنه نبود، ولی گفت که تشنه است و زن برایش مایعی آورد که آن را نوشیدنی می‌نامیم و شما می‌توانید از تخیل یا سلیقه خود کمک بگیرید»،«چیز معانی زیادی دارد.گاهی نیاز به توضیح نیست و شما خودتان می‌توانید بفهمید که چیز بر چیزِ بدی دلالت ندارد. چیز فقط چیز است.کلمه‌یی که با آن بحران را از سر می‌گذرانید». (صفحه‌های۵۰ و ۵۱)
زاویه دید و تکنیکی که ناجیان برای روایت داستان‌هاش برمی‌گزیند، بهترین شیوه برای نوشتن حال و روز این آدم‌ها و زن‌هاست. با آن‌که زنانِ داستان‌های او در واقع همه یک نفرند اما انگار این تنها شخص ـ که می‌تواند خودِ سپینود به عنوان نماینده‌ی قشر بانوان باشد ـ در موقعیی‌ها و زنده گی‌های گوناگون گرفتار شده‌اند تا خود را در انواع حالت‌های زنده گی محک بزنند. اتفاقن ناجیان در داستان «سیلویا، سیلویا» با جمله‌یی بر این امر صحه می‌گذارد و شباهت زنان به یکدیگر را در جمله‌یی پارادوکسیکال تایید می‌کند:«زن‌ها در عین این‌که به هم شبیه‌اند، رفتارشون متفاوته». (صفحه‌ی ۶۱). این‌گونه است که پی می‌بریم کتاب «سریرا …» بیش از آن‌که مجموعه‌یی برای تفکر و تفرج میان ادبیات داستانی باشد، مجموعه‌نوشته‌های زنی‌ست که با خواندنِ آنها به بازشناسی تازه و متفاوتی از زن می‌رسیم و روی دیگری از چهره‌ی این موجود مرموز برای ما هویدا می‌شود.
میان داستان‌های کتاب، چهار داستان «آن مرد تبر دارد»، «امیرعلی»،«سوت» و «زنِ میرزاکوچک‌خان» نمونه‌هایی عالی و تحسین‌برانگیز از انتخاب سوژه و پرداخت داستانی‌اند که نشان از بروز یک استعداد ناب در هوای دم‌کرده این روزهای ادبیات ما دارند، ولی نمی‌توان به سادگی از فصلِ زیبایی در داستان «وقتِ شک» گذشت که نویسنده برای تغییر در سرنوشت شخصیت داستانش، یک پاراگراف را سه بار پشت سر هم با جمله‌بندی‌های مشابه و پایان‌های متغیر می‌آوَرَد و سرانجام نیز موفق نمی‌شود از فاجعه پیش‌گیری بکند و به قول خود، پا از زمین می‌کَنَد و دست به قطراتِ باران می‌آویزد و بالا می‌رود تا ابرها؛ هرچه باشد، او یک زن است!

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شدعلامتدارها لازمند *

*

bigtheme
Designed & Developed by: Sepanta Group Team.