خانه » جدیدترین » فرهنگ کم‏توان‏کننده و کم‏توانی فرهنگی

فرهنگ کم‏توان‏کننده و کم‏توانی فرهنگی

دوشنبه ۱۳ آذر ۱۴۰۲ شماره ۱۷۷۲

گفت و گوی وقایع استان با امیر مولوی فعال و کارشناس فرهنگی در حوزه معلولان

فاطمه چاپاری: روز جهانی کم‌توانان (۳ دسامبر) یک روز بین‌المللی است که از سال ۱۹۹۲ توسط سازمان ملل ترویج می‌شود. این روز با درجات مختلفی از موفقیت در سراسر زمین مشاهده شده‌است. این روز با هدف ترویج درک در مورد مسائل مربوط به معلولیت و بسیج حمایت از بزرگ منشی، حقوق و رفاه افراد معلول و کم‌توان انجام می‌شود. همچنین در صدد افزایش آگاهی از دستاوردهای حاصل از ادغام افراد معلول در هر جنبه ای از زندگی سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی است.
یک فعال و کارشناس فرهنگی در حوزه معلولان می گوید: عدالت‌گستری به معنای پاسخ‌گو بودن به ذات انسان در کسب دستاوردها و رقابت بر سر کسب منافع، مستلزم آن است که خواهش‌ها و تمنیات انسان خویش‌محور, تحت نظارت و کنترل دولت قرار گیرد تا زمینه ورود به نظام رقابتی برای همه اعضا از جمله اعضای کم‌توان جامعه فراهم شود.
امیر مولوی اضافه می کند: در عین حال رقابت نفسگیر بر سر کسب سرمایه‌های اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و نمادین در جوامع امروزی از سویی و نابرابری‌های اقتصادی، جنسیتی، جسمیتی، محیطی، شناختی، فرهنگی، اجتماعی، آموزشی و سلامتی از سوی دیگر روبه افزایش بوده و در سایه انحصار خدمات و امکانات برای شبکه‏ای از فرادستان، فرودستان را در تله فقر و نابرابری و محرومیت از منابع ثروت، قدرت و منزلت گرفتار می‌کند و فریادهای برابری‌طلبانه و عدالت‌جویانه همچنان خاموش می‌ماند.
وی توضیح می دهد: در این میان افراد دارای معلولیت نیز در مواجهه با موانع محیطی، نگرشی و حقوقی و ناتوانی جامعه در تامین حقوق اساسی آنان، از چرخه معمول زندگی خارج شده و در ورطه فقر، گوشه‌نشینی و انزوا فرو غلطیده و سطوح مختلفی از افسردگی، بیماری، اضطراب، خشونت خانگی و غیره را تجربه می‌کنند. در حالی که یکی از ویژگی‏های جوامع امروزی که همواره نیز بدان توصیه و تشویق می‏شویم، ارتباط بیشتر با دیگران است تا سرمایه انسانی بیشتری کسب کنیم. در این جامعه انسان تنها، انسانی شکست خورده محسوب می‏شود.
مولف کتاب فرهنگ و معلولیت اظهار می کند: وضعیت افراد دارای معلولیت در فضاها و سپهر عمومی گویای آن است که این دسته از اعضای جامعه از نابرابری‏های وجودی، رنج می‏برند که همین وضیت آنان را به سمت نابرایری از آموزش، اشتغال، سرمایه اجتماعی، درآمد و در نهایت نابرابری حیاتی می‏کشاند و این حجم از نابرابری‏ها با چهار شیوه اساسی فاصله‏گذاری، سازوکار طرد، نهادهای سلسه مراتبی و استثمار، زندگی آنان را در معرض مخاطرات اساسی و نابودی زندگی قرار می‏دهد.
وی ادامه می دهد: در حالی که کمرنگ شدن مرز بین گروه‏های اجتماعی گوناگون و آمیزش و ادغام اجتماعی از مزایای مهم برابری است و سلامت و طول عمر افراد ادغام شده در جامعه را افزایش می‏دهد.
مولوی می گوید: مطالعات و پزوهش‏های انجام شده در این زمینه از جمله بررسی‏ ۷۰ مطالعه بر روی ۳ میلیون فرد بالغ در طول ۷ سال توسط دو روانشناس به نام‏های جولیان هولت لانستد و تمیموتی اسمیت در سال ۲۰۱۵ در دانشگاه یانگ در یوتا انجام پذیرفت، ثابت می‏کند انزوای اجتماعی احتمال مرگ را تا ۲۹ درصد افزایش می‏دهد و با بیماری‏های قلبی، سکته، زوال عقل و آلزایمر ارتباط گسترده دارد.
فعال و کارشناس فرهنگی در حوزه معلولان می افزاید: انزوای اجتماعی، نوعی محرومیت عینی مانند از دست دادن خانواده و کاهش فعالیت‏های اجتماعی است و بررسی‏ها نشان می‏دهد ۴۰ تا ۵۰ درصد افراد بالای ۸۰ سال دچار نوعی انزوای اجتماعی هستند. نتیجه مطالعه دیگری بر روی ۴۲۳ زوج متاهل سالخورده بیانگر آن است که کمک عاطفی و عملی به دوستان و همسایگان باعث افزایش طول عمر شده است.
مولوی بیان می کند: تنهایی می‏تواند عینی یا ذهنی باشد که تنها بودن و احساس تنهایی را شامل می‏شود. ممکن است فرد با دیگران زندگی کند اما احساس مطرود بودن داشته باشد. منزوی شدن، محصول طردشدن‏های چندین و چندباره است. هیچ‏کس با یکبار طرد شدن از سوی یک شخص منزوی نمی‏شود. اما وقتی زندگی وی به زنجیره‏ای از طرد شدن‏های پیوسته از سوی اشخاص مختلف تبدیل شود، انزوا اتفاق می‏افتد. سازوکار طرد گاهی در تار و پود جامعه تنیده شده است و موذیانه کمین می‏کند و فرد را به انتهای نردبان اجتماعی می‏راند. شرایط جامعه هرچه نابرابرتر، سلسله مراتب اجتماعی بیشتر و تفاوت جایگاه فاحش‏تر باشد، نتایج، بدتر خواهد بود. فرد در این شرایط با «اضطراب جایگاه» به عنوان یکی از عوامل مهم شکاف اجتماعی مواجه می‏شوند زیرا جایگاه بالاتر، همواره از احترام بیشتر برخوردار است و کسانی که در قعر جایگاه قرار می‏گیرند، شکست خوردگان قطعی خواهند بود. علاوه بر آن سازوکار طرد ضمنی عمل می‏کند اما موضوع مهلک‏تر، بدیهی پنداشته شدن این سازوکار است. بدین معنا که از دست رفتن زندگی مطرودین اجتماعی یک امر بدیهی به شمار می‏آید. همان‏طور که هوای آلوده را تنفس می‏کنیم، نابرابری اجتماعی را نیز می‏پذیریم و توجیه می‏کنیم. هر چه به کف جامعه نزدیکتر باشیم احساس ناامیدی، بی ارزشی و بیچارگی بیشتری داریم. همچنان که جامعه نیز این وضعیت را عادی می‏پندارد.
وی تاکید می کند: اهمیت درد اجتماعی وابسته به تکامل است. از آنجایی که ما برای بقا به دیگران متکی بوده‏ایم، پرورش‏مان داده‏اند، کمک و مراقبت کرده‏اند تا زنده بمانیم؛ به روابط اجتماعی وابسته شده‏ایم و از دست دادن روابط اجتماعی برای ما به معنای از دست دادن زندگی است و طرد، شدن نشانه‏ای از در معرض تهدید بودن است؛ حتی اگر این طرد شدن از سوی کسانی باشد که آنها را نمی‏شناسیم باز هم ماشه را بر قلب ما می‏چکاند.
فعال و کارشناس فرهنگی در حوزه معلولان ادامه می دهد: در عین حال هر چه فرد طردکننده، مهمتر باشد، درد ناشی از آن بیشتر است اگر چه طرد شدن با تلاش برای پذیرفته شدن و همراه با افسردگی قدرتمند همراه هست؛ اما گاهی نیز به بی‏حسی عاطفی منجر می‏شود و ما مثل لحظات اولیه‏ای که دستمان را شی تیز و برنده‏ای بریده می‏شود، درد را احساس نمی‏کنیم.
مولوی یادآور می شود: نکته مهم درباره طرد این است که ما فقط با دیگران زندگی نمی‏کنیم بلکه در میان و در درون دیگران زندگی می‏کنیم. دیگران هستند که ما را در جهان قرار می‏دهند و بدون دیگران، اصولا ما قادر به تعریف خود در جهان نیستیم. ما هنگامی وجود داریم که خود را از چشم دیگران ببینیم و این همان چیزی است که به آن «هویت» می‏گوییم. هویت چیزی جز رشد و نمو آرام نگاه‏ها و نگاه به خودمان از چشم دیگران نیست. چیزی که از خود می‏بینیم همان چیزی است که آنها می‏بینند. حال وقتی دیگران روی‏شان را از ما برگردانند ناگهان نادیده می‏شویم و هستی‏مان از حرکت باز می‏ایستد.
وی توضیح می دهد: هم‌چنان که سیمون دوبووار می‌گوید: «ما زن متولد نمی‌شویم، بلکه تبدیل می‌شویم به زن». این نگاه دیگران (دیگران مذکر) است که جنسیت را تولید می‏کند. این امر درباره جسمیت نیز اتفاق می‏افتد. این آسیب جسمی نیست که به ناتوانی دامن می‏زند، بلکه نوع نگاه دیگران به آسیب آن را ناتوان کننده می‏سازد. به تعبیر دوبووار، هیچ سرنوشت و تقدیری بیولوژیک و روانشناسانه‌ای در کار نیست تا بتواند زن را آن طور که هست معنا کند، این تعریف بر ساخته نظام فکری سالم‌سالار از فرد آسیب دیده است که هستی حقیقی وی را نمایان می‏کند.
فعال و کارشناس فرهنگی در حوزه معلولان اضافه می کند: آسیب، زمانی ناتوان کننده می‏شود که فرد آسیب‏دیده برچسب دیگربودگی می‏خورد. وقتی آسیب بدنی ناهنجاری تعریف شود، بدن‏هایی که از انگاره‏های فرهنگی امر نرمال انحراف دارند، برچسب انحراف می‏خورند؛ اینجاست که مفهوم داغ ننگ گافمن متولد می‏شود، خصیصه‏ای به شدت بی‏اعتبار کننده و تفاوتی نامطبوع از توقعات و انتظارات اجتماعی و واکنش‏های ناتوان‏کننده.
مولوی می گوید: در این موقعیت افراد ناتوان شده واژگون کننده، ایده‏آل‏های یک جامعه معرفی می‏شود. «رابرت مورفی» انسان‏شناسی که خود نیز کم‏توان شده است می‏گوید بدن‏های کم‏توان شده توانایی حصول استقلال، خودمختاری و اتکاه به خود به عنوان مهمترین ویژگی‏های جامعه آمریکایی ندارند و به همین دلیل واژگون‏کننده ایده‏آل‏های جامعه مورد شناسایی قرار می‏گیرند.
وی خاطرنشان می کند: دیگر اعضای جامعه نیز به علت ترس و یا انزجاز از افراد کم‏توان شده به سمت این‏گونه برچسب زدن‏ها هدایت می‏شوند که ریشه این ترس و انزجار در این حقیقت ریشه دارد که فردی ممکن است زمانی غیرقابل پیش‏بینی کم‏توان شود. اما در عین حال شدت داغ ننگ بستگی به تعاریف و ارزش‏گذاری‏های جامعه برای برای اعاده حیثیت از توانمندی‏های مختلف در این بسترها دارد.
فعال و کارشناس فرهنگی در حوزه معلولان در پایان اشاره می کند: شکسپیر از هستی‏شناسی بدنمندی به عنوان نقطه شروع مطالعات کم‏توانی یاد می‏کند در هستی‏شناسی بدنمندی، انواع روابط با بدن (آسیب) به عنوان ابژه و بدن (کم‏توانی) به عنوان سوژه چه در ستیز با هم و چه در هماهنگی با یکدیگر اهمیت دارد. چرا که آسیب مولفه اصلی کم‏توانی نیست، بلکه سرشت ذاتی انسان است و فقط افراد کم‏توان آسیب ندیده‏اند بلکه همه انسان‏ها آسیب‏دیده هستند و همه در رنج همیشگی به سر می‏برند. اما هنگامی که آسیب در سطح برساخت فرهنگی پدیدار شود از خلال مفهوم ناهنجاری بدنمند، موقعیت‏مند می‏شود. آسب- کم‏توانی در جوامع مختلف به عنوان برساخته‏های فرهنگی در ارتباط با بیماری، ناخوشی، درد، رنج پدید می‏آیند و تبعیض، طرد و ظلم درونی‏شده و فلاکت اجتماعی در پیوستار آسیب-کم‏توانی شکل می‏گیرند. از این رو کم‏توانی را می‏توان یک فرهنگ در نظر گرفت هم‏چنانکه فرهنگ را هم می‏توان کم‏توانی دانست چرا که مردم می‏توانند با فرم‏های فرهنگی پذیرفته شوند یا اینکه یکدیگر را کم‏توان کنند زیرا موقعیت‏‏های درون یک فرهنگ، چشم‏انداز گرایانه، جانبدارانه و محاط شده قدرت هستند و در نزاع با موقعیت‏های دیگر قرار دارند. در اینجا فرهنگ به عنوان یک گفتمان در نظر گرفته می‏شود که هم قابلیت توانمندسازی و هم قابلیت ناتوان کنندگی دارد.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شدعلامتدارها لازمند *

*

bigtheme
Designed & Developed by: Sepanta Group Team.