خانه » جدیدترین » خاطره بازی

خاطره بازی

سه شنبه ۴ شهریور ۱۳۹۹   شماره ۱۳۱۲

خاطره بازی

مریم خراسانی

جلوی‌ ویترین اسباب بازی فـروشی می ایستم. چشمانم را می بندم و با تمام وجود بوی اسباب بازی ها را استنشاق می کنم. در لابلای این همه چیزهای عجیب و غریب، دنبال بازیچه های نسل خودم می گردم؛ هیچ رد پایی نمی یابم. سراسر فروشگاه پر است از باربی های کمر باریک، آدم آهنی های بی احساس، ماشین های کنترلی، تفنگ های مجهز به نور لیزری و… دلم برای این اشیاء بی مصرف می سوزد. به کودکانی نگـــاه می کنم که به محض خرید این اسباب بازی ها، داخل ویترین اتاق می چینندشان و تماشای شان می کنند و بعضی های شان از ترس خراب شدن اسباب بازی و تنبیه شدن جسارت بازی کردن را از دست داده اند؛دلم برای عروسک باربی می سوزد که هرگز آغوش دخترکی را تجربه نمی کند. به یاد عروسک های کچل، بی چشم و دست پایی می افتم که در آغوش مان نسل بــه نسل بزرگ می شدند. بـــه لباس های پارچه ای شان که یا با هنر دست مادر بودیا با تکه پارچه ای جا مانده از پرده ی آشپزخانه ناشیانه به دورشان تن پوش می کردیم. ماشین های بی چرخ و چراغی را به یاد می آورم که با نخی بـــه جلو پیش می رفتند و پسرکان غرق لذت می شدند از این بازیچه حقیر؛ چه خوش بخت بودند آنان که لذت بردن را بلد بودند؛ از ضربه زدن به لاستیک فرسوده دوچرخه ای حظ می بردند تا باد بادکی ساخته شده از کاغذ الگو و سریش؛ بازی با تیله های رنگی، پیچیدن نخ ور هول های چوبی، کشیدن لی لی بازغال قلیان مادر بزرگ، کف کوچه و دعوا بر سر سنگی که روی خط افتاده برای مان اوج خوش بختی بود؛ به نسل مجازی نگاه می کنم ؛به بازیچه های مجازی شان می اندیشم؛ به گوشی ها وتبلت هایی که در درستان بچه های سه ساله تا …قرار دارد.به تنهایی های حقیقی و دوستی های مجازی شان چشم می دوزم؛ به هم بازی هایی که حتی کلامی حرف برای زدن ندارند، هیچ گونه وجه مشترکی جــز اسباب بازی مجازی شان حـس نمی کنند؛ به جمع هایی می اندیشم که هرکدام از بچه ها با گوشی یا تبلتش به کنجی خزیده و تنها دغدغه ی شان تمام شدن شارژ دستگاه و تمام تقاضای شان دانستن رمز وای فای میزبان است؛ ترس های شان خلاصه شده در تمام شدن ترافیک اینترنت و قدیمی شدن مدل گوشی یا تبلت شان.حتی در مهدکودک و مدرسه هم بازی های دست جمعی برای شان کاملا بی معنی است؛ هفت سنگ، الک دولک و یک قل دو قل در بایگانی نسل پیش خاک می خورند؛ ایشان چنان با این واژه ها غریبه اند که وقتی راجع به آن صحبت می شود نیاز به مترجم دارند گویی از سیاره ای دیگر وموجودی فرازمینی سخن می گویی، واژه هایی مثل آلبوم عکس، کتاب، مجله و… برای شان به زمان های دور باز می گردد، این هـا هیچ حسی نسبت به ورق زدن آلبوم های خانوادگی ندارند،حتی معنی تمام شدن حلقه فیلم عکاسی و تفاوت بین حلقه ی دوازده تایی و بیست و چهارتایی وسی وشش تایی را نمی فهمند. هرگز درک نمی کنند انتظار ده روزه برای ظهور عکس و در نهایت این که گاهی با نور خوردن گوشه ای از فیلم و خـراب شدن تمـــام عکس ها، کل خاطره عروس و دامادی از جشن عروسی شان به باد فنا می رفت؛ برای نسل مجازی عکس به معنای این است که در لحظه ای بگیری، نظاره کنی و اگر نپسندیدی پاک کنی و باز از نو؛ تماشـــای عکس برای شان به گوشی و لپ تاپ و کامپیوتر برمی گردد و بایگانی عکس به رم هارد و فلش، اینان انتظــــار یک هفته ای برای رسیدن مجله ی کیهان بچه ها به کیوسک روزنامه فروشی را درک نمی کنند.
معنی پول روی هم گذاشتن و شراکتی مجله خریدن و نوبتی خواندنش را هم نمی فهمند‌. رد شدن از سد کنکور و چاپ شدن اسم قبولی ها در روزنامه پیک سنجش و صف های طولانی برای خرید روزنامه و پیدا کردن نامت در بین آن همه اسم برایشان سخت است؛ هاج و واج نگاهت می کنند وقتی برای شان خاطره می گویی انگار که داری داستان تخیلی تعریف می کنی و در نهایت به سخره ات می گیرند.
هنوز هم جلوی ویترین اسباب بازی فروشی ام. دخترکی خوش حال عروسک به دست با مادرش بیرون می آید. عروسک را در بغل می فشارد. بــه رویش لبخند می زنم، امیدوار می شوم شاید در نسل مجازی هنوز هم باشد که دخترکی مادر عروسکی شود.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شدعلامتدارها لازمند *

*

bigtheme
Designed & Developed by: Sepanta Group Team.