خانه » جدیدترین » ترجمان طبیعت در دستان هنرمند مجسمه ساز/هنر سفیر دوستی و صلح

ترجمان طبیعت در دستان هنرمند مجسمه ساز/هنر سفیر دوستی و صلح

شنبه ۱۶ آبان ۱۳۹۴   شماره ۳۱۵

گروه فرهنگی- سمیه انصاری فر

کوهنورد بود و فکر نمی کرد که روزی همین طبیعت بخش مهمی از زندگی شخصی و هنری اش شود؛ هرچند که در خطاطی و خوشنویسی خبره بود و مبدع تکنیک خطاطی بر روی دوده ولی تاثیر طبیعت بر او شگفت انگیز بود، کم کم از دیدن برخی اشکال سنگ و چوب به حیرت آمد و حالا این مرد تمام دغدغه و دل مشغولی اش پیدا کردن مفاهیم و مضامین مهم زندگی از دل آثار و نشانه های طبیعت است؛ دستان توانا و چشمان بینای او می تواند از دل هر ذره ای در طبیعت شاهکاری خلق کند که هر بیننده ای را مسحور خود کند؛ او معتقد است طبیعت آینه ای از زندگی امروز ماست و در دل خود نمادهایی از زندگی انسان و آنچه بر او گذشته است را دارد و رسیدن به آن فقط نیاز به نگاه تیزبین و پرسش گر دارد.
در واقع قدرت طبیعت می تواند برخی را مجاب کند که نگاه کنند و ببینند آنچه در زیر پاهایشان افتاده، شمایلی دارد که شاید هزاران سال پیش می زیسته و یا اکنون. کمی که نوک قلم را بر آن بزنند کمی که ذوق و حوصله به خرج بدهند شاهکاری خلق می کنند که دست توانای طبیعت دست در دست توانای هنرمند آن را خلق کرده است.
پای صحبتش که می نشینی مسحور زبان شیوایش می شوی، و آن وقت مطمئن می شوی که تنها چنین فکر و نگاهی می تواند چنین شاهکارهایی را ببیند، انتخاب و خلق کند. استاد علی اصغر شهاب۶۳ ساله، هرچند که تحصیلات و حرفه اش نقشه کشی برق صنعتی بوده اما همیشه مفتون هنر بوده و هست، وی مجسمه سازی است که بر روی چوب با ساختار طبیعی کار می کند. شهاب با دستان خود به شاخه های درختان و تکه های بیجان چوب جانی دوباره می دهد و به عنوان شاید اولین و تنهاترین مجسمه ساز کشور در این حوزه شناخته شد.
این هنرمند اراکی معتقد است دیدن آنچه در طبیعت است و تامل در آن همچون تلنگری به بصیرت انسان است و طبیعت کلای درسی است برای هر بیننده متفکر.
شهاب می گوید: من طبیعت را برگزیده ام زیرا طبیعت علاوه بر زیبایی دارای شاخصه هایی است که در خود مضامین و مفاهیم عمیقی دارد.
وی با بیان اینکه هنر فقط زیبایی مطلق و لذت نیست، ادامه می دهد: هنر یک عضو حیاتی انسان است همچون دست و پا با این تفاوت که شعور را به حوزه احساس منتقل می کند.
استاد شهاب بیان می کند: این یک واقعیت است که نمیتوان احساس را منتقل کرد بلکه در قالب هنر می توان آن را به یک سری افراد که نگاه و احساسشان به تو نزدیک است به اشتراک گذاشت.
وی اضافه می کند: هنر یک بخش جادویی و معنوی دارد و بخش دیگرش مضامینش است در ابتدا آن جادوی اثر است که باید بر روی مخاطب اثر بگذارد و بعد باید پیام های دیگر چون دوستی ، صلح، اتحاد و برادری خود داشته باشد.
شهاب بیان می کند: زبان هنر بی زبان است ولی بسیار پر سخن، فاخر و پیچیده است و عنصر اصلی و تعیین کننده حرکت ماندگار آن عشق است.
وی با اشاره به دلبستگی اش به طبیعت می گوید: من به دنبال دانشی هستم تا لیاقت ترجمه زبان طبیعت را داشته باشم و بتوانم طبیعت را با زبان خودش معرفی کنم.
شهاب در خصوص اولین تلنگر نگاه متفاوت به طبیعت بیان می کند: یک بار در هنگام کوهنوردی، پایم به تکه ای چوب برخود کرد، نگاهش که کردم دیدم شبیه بچه خرس است، به خانه آوردم و رویش کار کردم، جالب این بود که بافت روی چوب از کُرک بود و این من را شگفت زده تر می کرد.
و حالا از آن روز ها ۱۸ سال می گذرد و او این روزها بیشتر وقش را صرف مجسمه سازی روی چوب با ساختار طبیعی کرده است.
استاد شهاب می گوید: من مفتون یک بیت آخر شعر از مولانا که در وصف بهار است، هستم که “گفت بس کن که من این را به از این شرح کنم, من دهان بستم کو آمد و پایندان شد” این شعر به وصف بهاری می پردازد و در خود رنگ آمیزی، موسیقی، رقص طبیعت را آورده است، ترجمه زبان بلبل و خاک است ولی مولانا در آخر می گوید که با همه این اوصاف طبیعت باید بیاید و خودش، معرف خودش باشد.
این هنرمند اهل ذوق با اشاره به این بیت شعر سعدی که ” خاکِ راهی که بر آن می گذری ساکن باش/ که عیون است و خدود است و جفون است و قدود”، می افزاید: خاکی که ما بر آن پا می گذاریم همه چشم ، پیشانی، گونه و اندام است و من به دنبال پیدا کردن آن هستم. در طول تاریخ هزاران هزار انسان بر زمین افتاده، از عاشق پیشه های بی نام بگیر تا زنان و کودکان و مردان، من به دنبال رستاخیز دوباره این انسان ها هستم.
شهاب با تاکید بر اینکه هنرمند باید زبان طبیعت را بشناسد، اظهار می کند: زبان طبیعت، زبانی بین المللی است که از تمام تاریخ صحبت می کند از آلام و شادی ها ی مردم و تمام گوشه های متنوع بشریت با طبیعت به ما نشان داده می شود.
وی ادامه می دهد: ابتدا به ساختار آن شی در طبیعت نگاه می کنم و سپس در همان جا تیتر و عنوان آن را انتخاب می کنم و با ذهنیتی که دارم بر روی اثر کار می کنم.
این هنرمند مجسمه ساز در آثار خود از عنوان های اشعار و سخنان بزرگان و همچنین داستان های اساطیری استفاده می کند و معتقد است که درک گذشته شناخت زمان حال و درک خود انسان در خلق اثر بدیع و نو تاثیر دارد.
شهاب می گوید: البته به جرئت می گویم نود درصد آثار من ساختار طبیعی دارند و به صورت خام در طبیعت پیدا می شوند و من سعی می کنم با ریزه کاری به شخصیت و فضایی مضمون انتخابی ام نزدیکش کنم، مثل اضافه کردن اشک یا چشم و…
وی اظهار می کند: سعی می کنم آثارم چند وجهی باشند یعنی مضمون مورد نظر در اثر به صورت چند وجهی متبلور شود بعنوان مثال در یکی از آثارم تکه ای چوب است که یک سوی آن مردی است از نسل گذشته و سوی دیگرش جوانی است از نسل بعد البته ساختار آن ها یکی است و ممکن است جایی مثلا مو، بینی یا عضوی از یک وجه عضو دیگری در وجه دیگر باشد.
شهاب با تاکید بر اینکه طبیعت باید در خدمت اعتلای اندیشه باشد، اظهار می کند: من در خاک و طبیعت جستجو می کنم و زبان عالی و اعجاب انگیز آن را پیدا می کنم و به مخاطب انتقال می دهم.
وی می گوید: من دنبال تسخیر قلب مخاطبان خود نیستم بلکه به گفتگوی قلب ها اعتقاد دارم و دوست دارم آثارم با احساسات مردم سخن بگوید.
شهاب که بیشتر آثارش عنوان هایی با یک بیت شعر دارند، می گوید: شعر با خون ایرانی عجین است و جایگاه خاصی در فرهنگ ایرانی دارد و مخاطب را ترغیب به تامل می کند و ارتباطش را با اثر موزون تر می کند.
وی تاکید می کند: عنصر ماندگاری هنر عشق است. این عشق هرزگی نیست بلکه زمین خوردن و دوباره بلند شدن است و هنرمند باید بداند که شعور معقول می تواند احساس را منتقل کند
این مجسمه ساز اراکی از صمیم قلب می خواهد که آثارش در موزه ای به نمایش دربیاد و همگان از دیدن آن لذت ببرند و می گوید: من دلم نمی خواهد آثارم در پستو بماند و مخاطبان از دیدن آن محروم باشند، به نظر من آثار هنری باید دیده شوند وعلاقمندان به هنر از آن لذت ببرند.
شهاب اضافه می کند: از آنجاییکه آثار من به نوعی ترجمان قصه خاک و طبیعت است گاه تاثیرگذاری بسیاری بر مخاطبان داشته و بسیار شنیده ام که برخی در مواجه با آثار من گفته اند این اثر آیینه ای از زندگی من است و متاثر شده اند.
وی ادامه می دهد: هم اکنون نگاه به هنر بسیار نازل شده است و نگاه اقتصادی به پدیده های زندگی جای نگاه پرسشگر و زیبایی شناسانه را که آفریننده هنر است را گرفته است.
شهاب معتقد است: شرایط اجتماعی و اقتصاد بیمار در تداوم این وضعیت بسیار موثر است و قطعا در جامعه ای با اقتصاد بیمار نمی توان دم از هنر زد، البته منظور استثناهایی که بدون هیچ چشمداشتی و به سختی کار می کنند نیست؛ بلکه منظور همان قاعده یعنی توده مردم است .
وی با اهمیت حفظ محیط زیست بعنوان سرمایه تصریح می کند: انسان های امروز باید آتیه نگر باشند تا آنی نگر و فکر این باشند که چه کنند برای خانواده و جامعه و اینکه چه کنند که آیندگان نفرینشان نکنند مثل پاک نگاه داشتن محیط زیست.
وی با انتقاد از نبود نگاه زیباشناسان در اراک می گوید: تا مادامی که بافت شهر به این شکل نابسامان و نازیبا باشد و چشم مردم از زیبایی محروم شود انتظاری نمی رود که کسی بخواهد از آثار هنری دیدن کند.
شهاب می افزاید: هم اکنون وضعیت به گونه ایست که اگر سردرِ خانه ها پلاکارد هم بزنید که فلان نمایشگاه برپاست کسی اعتنا نمی کند، زیرا راه هایی که مردم به بیراهه بروند به راحتی فراهم است و کسی به فکر غذای روح نیست همان که غذای جسم مهیا شود غنیمت است.
این مجسمه ساز اراکی می افزاید: همین کوتاهی ها و نابخردی هادر مدیریت فرهنگ و هنر باعث به وجود آمدن طیف ناهمگون و نامیمونی به نام هنرمند می شود، در حالیکه هنرمند باید تاریخ هنر رابشناسد، باید سیر تطور اندیشه هنری و بشر را بداند و فقط با ابزار آشنا نباشد، هنرمند باید بداند که شعور معقول می تواند احساس را منتقل کند.
وی می گوید: البته آنچه هنر را ماندگار می کند نگاه فراتر از نگاه زمینی به هنر است، عشق باعث ماندگار ی هنر می شود و هرچه آن را جلا و صیقل بدهیم باعث ارتفاع نگاه و هنر می شود.
استاد شهاب معتقد است: تمام آنچه در اطراف ماست پر از پیام و هنر است فقط نوع نگاه مهم است.
وی هم اکنون در حال ابداع روش مجسمه سازی بر روی باقی مانده هایی از دوران جنگ است و معتقد است: من با این کار می خواهم نشان دهم آنچه روزی باعث دشمنی و مرگ بود حالا می تواند سفیر صلح و دوستی باشد.
استاد شهاب ادامه می دهد: آرزو دارم جامعه ای با فرهنگ بالنده داشته باشیم که کمتر به فکر اشتغالات زندگی و غریزی باشند زیرا که آفت احساس، عواطف، انسانیت، آرمان خواهی، دین و بشریت است.
استاد شهاب خود را هنرمند نمی داند بلکه معتقد است که فقط در راه هنر قدم بر می دارد اما همین قدم هاست که آنقدر در میان طبیعت می چرخد و می چرخد تا بتواند شاخه ای پیدا کند یا پِرتی ای از جنگل یا درختان خشک که بتواند از آن اشک خیال، هنوز رفتن می اموزم، وجوه مشترک و یا “هنرمند کز خویشتن در شکفت بماند هنر زو نباید گرفت” را بیاید.
چشمان بینا و دستان توانمند استاد شهاب در طبیعت می چرخد تا آنچه را ما فراموش کرده ایم در قالب هنر به ما عرضه کند.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شدعلامتدارها لازمند *

*

bigtheme
Designed & Developed by: Sepanta Group Team.