خانه » پیشنهاد سردبیر » به مناسبت ۳۰ دی ماه سالروز درگذشت مهندس مهدی بازرگان/مردی که ز عصر خود فراتر باشد…

به مناسبت ۳۰ دی ماه سالروز درگذشت مهندس مهدی بازرگان/مردی که ز عصر خود فراتر باشد…

پنجشنبه ۳۰ دی ۹۵ شماره ۵۱۰

عباس لعل بار
وقایع استان

مهدی بازرگان سیاستمدار، موسس حزب نهضت آزادی، پژوهشگر قرآن و نخستین نخست وزیر پس از انقلاب اسلامی ایران بود. وی در سال ۱۲۸۶ در تهران متولد شد و در ۳۰ دی ماه سال ۱۳۷۳ در سوییس در گذشت. پیکر بازرگان پس از آن در قم دفن شد.
بی شک شناخت بازرگان به عنوان یکی از چهره های تاثیرگذار در وقوع انقلاب اسلامی می تواند باعث آشنایی بیشتر ما با چگونگی وقوع انقلاب اسلامی سال ۵۷ شود و دید ما را نسبت به حوادث آن روزها بیشتر روشن نماید.
همسر مهدی بازرگان در گفتگویی که مدتها پیش با سایت تاریخ ایرانی داشته است به برخی از لایه های کمتر شنیده و دیده شده زندگی بازرگان پرداخته است.
خانم ملک طباطبایی دختر حاج سیدحسین طباطبایی درباره شخصیت بازرگان می گوید: «آرمان‌گرایی، افکار و عقاید و نیز استحکام شخصیت او به مرور در من که دختری جوان و ناپخته بودم تاثیر مفید و مثبت خود را بخشید. به فکر و عقیده او احترام می‌گذاشتم. البته نبود او و زندان‌های طولانی مدت او مساله ساده‌ای نبود. تحمل فراغ پدر خانواده و بزرگ کردن فرزندان و کنار آمدن با مشکلات آنان بدون حضور او کار سنگینی بود. اما ایمانی که به خداوند داشتم و امیدی که صحبت‌های او در خلال ملاقات‌ها می‌بخشید، سرمایه ادامه زندگی می‌شد.»
همسر بازرگان با اشاره به اینکه بازرگان علت و غایت بسیاری از رفتار‌ها و تصمیمات خود را الگوسازی برای فرزندانش می‌دانست می افزاید: این خاطره وی بسیار نقل شده که: «دکتر سیاسی (رییس دانشگاه) مرا احضار کرد و گفت: (این [نامه‌ای که در اعتراض به کنسرسیوم نوشته‌ شده بود و امضای اساتید دانشگاه را در زیر خود داشت) چه کاری بود که کردید، این نامه اعتراض چه فایده‌ای داشت؟ گفتم: من هم خوب می‌دانم که نتیجه عملی ندارد، اما این کار را کردم فقط برای آنکه بعد‌ها پسرم بزرگ شد ‌نگوید پدرم مرد پفیوز و بی‌غیرتی بود. نگویند نهضت عظیمی چون ملی کردن نفت برپا شد، بعد کودتایی پیش آمد و تمام آن اقدامات و افتخارات را به باد داد، ولی صدا از هیچ‌کس در‌نیامد.» خانم زهرا بازرگان هم خاطره‌ای مشابه دارد که پدرش در پاسخ به دوستی که اصرار می‌کرد وی دست از این کار‌ها بردارد و به میان خانواده و جامعه‌ای که این همه به او نیازمند است برگردد و با ماندن در «سوراخ زندان» نمی‌تواند کاری را از پیش برد، به پسر و دخترش اشاره کرد و جواب مشابهی داد. علت این الگوسازی چه بود؟ فرزندانش استعاره‌ای بودند از جوانان آن نسل که پدران را ببینند و درس بگیرند یا تکلیفش را صرفا در محدوده خانه و خانواده خود تعریف می‌کرد که اگر همگنانش نیز در همین نهاد به چنین تکلیفی قائل باشند، جامعه رو بسوی تعهدی جمعی و وفاقی همه‌گیر پیش خواهد رفت؟ »
وی معتقد است بازرگان در پی الگوسازی برای یک نسل بود. اما آنچه در روحیه بازرگان برجسته بود نوعی ستیز با جبر و استبداد است که در رفتارش حتی از دوران کودکی وجود داشته و در خاطراتش نوشته است که وقتی معلم مدرسه کمک به زلزله‌زدگان را اجباری اعلام می‌کند، او با وجود آنکه اصل عمل را قبول دارد، از ابراز آن به پدرش امتناع می‌کند، زیرا آن را دستوری و اجباری می‌بیند.»
همسر بازرگان خاطره ای هم از حلالیت‌طلبی شخصیت‌های سیاسی و مسوولین کشور از مهندس بازرگان در روزهای آخر حیات وی بیان می کند:« «پس از درگذشت بازرگان خیل بسیار از کسانی که روزی در صفوف انقلابیون جای داشتند و ناسزا‌ها نثار او کرده بودند، اینجا و آنجا با پیک و پیغام اظهار ندامت از تندروی‌ها می‌کردند. این سخن را مکرر از زبان بسیاری شنیدم ـ و البته گفتن نام آنان شاید درست نباشد ـ که ما قدر مهندس را نشناختیم یا اینکه در حق او جفا کردیم و به هر حال گفته‌های آنان همواره این شعر عمیق را از دکتر شفیعی کدکنی به یادم می‌آورد: باید بکشد عذاب تنهایی را / مردی که ز عصر خود فرا‌تر باشد»
محمد جواد حجتی کرمانی از روحانیون برجسته سیاسی و از شاگردان برجسته امام خمینی (ره) که اولین امام جمعه شهر کرمان پس از انقلاب بود و چندین دوره به نمایندگی مجلس شورای اسلامی و مجلس خبرگان رهبری رسید در خصوص مرحوم بازرگان در روزنامه اطلاعات نوشت: «شهرت مرحوم مهندس بازرگان پس از شهریور بیست، در میانه و یا سال‌های پایانی این دهه، در اقصی نقاط ایران پیچیده بود… اما این شهرت به خاطر چهره «توأمان» علمی و دینی او بود که با رشادت و شجاعت، در محیط ضددین دانشگاهی دوران رضاشاهی و محمدرضاشاهی، به عنوان یک استاد مبارز و یک روشنفکر مذهبی از فرنگ برگشته و یک استاد متخصص و حتی فوق تخصص، پرچم اسلام و قرآن را در دانشگاه تهران برافراشته بود و علیرغم فشار دو جانبه‌ای که هم از سوی غرب‌زدگان خودباخته و دین و دنیا فروخته و هم از سوی پاره‌ای مجامع و جوامع سنتی متحجر مذهبی، بر او و بر جریان فکری نوگرا و نوپای او وارد می‌شد، به تبلیغ و تفسیر علمی دین می‌پرداخت… او پس از فراغ از کار سنگین و طاقت‌فرسای دانشگاه در مسجد هدایت، در کنار و پشت همرزم دیرینه و یار وفادارش مرحوم آیت‌الله طالقانی، نماز می‌گذارد و پای تفسیر او می‌نشست و گاه، خود، در آن مسجد که پایگاه روشنفکران و مبارزان دینی آن دوران بود، سخن می‌گفت…»
وی در ادامه درباره مهندس بازرگان می نویسد: «در زمستان سال ۴۳ (مصادف با ماه مبارک رمضان) بود که مرا از قزل‌قلعه به زندان شماره ۴ بردند و در اطاقی که مرحوم آیت‌الله طالقانی، مرحوم مهندس بازرگان، آقای دکتر سحابی و مهندس عزت‌الله سحابی بودند، جا دادند…
این زندان چند ماهه، مرا با دنیایی جدید از نظم و انضباط، ادب و معرفت، بحث‌های سطح بالای دینی و سیاسی آشنا کرد… آن دوران زندان، چند ماهی بیش نپایید و من پس از آزادی در بهار سال ۴۴، بار دیگر در پاییز‌‌ همان سال، به خاطر عضویت در حزب مسلح مخفی «ملل اسلامی» دستگیر شدم و تا سال ۵۴ در زندان بسر بردم و از این مدت، سال ۴۶ را عمدتا در جوار این بزرگان سپری کردم… در این مدت بر معرفتم بسیار افزوده شد و با مسائل و مقولات حاد سیاسی و دینی (و نیز ضد دینی ـ به حکم هم‌زندانی و هم‌صحبتی و هم‌سخنی با مارکسیست‌ها و کمونیست‌ها از چینی و روسی و غیره و غیره-) آشنایی بیشتری پیدا کردم. درس تفسیر مرحوم آیت‌الله طالقانی و بحث‌های علمی و دینی مرحوم مهندس بازرگان، امثال مرا به تفکر بیشتری در باورهای سیاسی و مذهبی‌مان وا می‌داشت.»
بازرگان اما تنها مرد سیاست نبود و به اعتراف موافق و مخالف مرد عرصه دیانت هم بود و برای اثبات این دومی هم نوع زندگی او را می توان گواه آورد و هم وصیت نامه اش را که انگار نه انگار آن را مردی با سابقه ۶۰ سال فعالیت سیاسی مستمر و دبیر کلی یک حزب سیاسی و با اشتهار به نخست وزیری در یکی از مهم ترین فرازهای تاریخ ایران و سال ها استادی و ریاست دانشکده فنی دانشگاه تهران نوشته است.
وی در بخشی از وصیت نامه اش می نویسد: «وصیت من این است که نه آخرت و قیامت را نفی و فراموش کنید و نه روزی رسان و آفریننده خودتان را که برای جهان غیر او صاحب و گرداننده‏ای قابل تصور نبوده، اگر خودمان و جهان، دروغ و خیال نباشیم، او هم دروغ و خیال نمی‏تواند باشد… اولین و مهم‌ترین آرزو و توصیه‏‌ام به خانواده و خویشان و دوستان این است که رفتن من برایشان عبرت بوده، به زندگی همیشگی خیلی بزرگ‌تری‌که در پیش‌ دارند- بیشتر از دوروزه دنیای گذران- بیندیشند و تدارک ببینند.»

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شدعلامتدارها لازمند *

*

bigtheme
Designed & Developed by: Sepanta Group Team.