دوشنبه ۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۹ شماره ۱۲۶۶
امروز نه آغاز و انجام جهان است
ای بس غم و شادی که پس پرده نهان است
هر هفته در ستون «گام زمان» یادداشت هایی درباره پدر ومادرم که اسطوره زندگیم بودند و فرزندانم که امیدهای زندگیم هستند و سفرهایم کـه بهترین آمــوزگار من است و… خــواهم نوشت. امیــدوارم مقبـول طبع مشکل پسند شما خوانندگان روزنامه وقایع استان واقع شود.
زهرا سلیمی
بغضی که زهر خندی در آن میشکفد
«نویسندگی چیزی نیست جز مشاهدهِ زیست و تخیل» سلمان امین نویسنده و شاعر متولد ۱۳۶۳ است. از او کتاب «پدر کشتگی» و «انجمن نکبتزده ها» وچندین اثر دیگر چاپ شده و برای کتاب «قلعه مرغی؛ روزگار هرمی» جایزه برگزیده گلشیری را دریافت کرده است. چند روز است که کتاب «کاکا کرمکی، پسری که پدرش درآمد» از سلمان امین را می خوانم. کتاب با شیوه نگارشی به صورت محاوره و طنز آلود می باشد. نه طنزهای اجتماعی بلکه طنزهای کلامی کوتاه که بیشتر در زندگی هر کدام از ما ممکن است از آن استفاده کنیم دو پهلو بودن کلمات در ادای آنها یا طنزهای رفتاری که در ذهن، یک دیالوگ شکل میگیرد و مخاطب از روی چهره برداشتی دیگر میکند و تو نیز به آن راضی میشوی و برای خودت یک طنز نهفته دارد که توانستی از مخمصه نجات یابی. کتاب گویی کسی برایت قصه زندگیش را با شوخ طبعی و طنزی که ترا زیاد نرنجاند تعریف میکند. او شروع به تعریف قصه زندگی یک بخش مهم از جامعه می کند که دردها و رنج های بسیار کشیده اند و میکشند و هرگز دیده نمی شوند. بخشی از جامعه که هیچ کس دیدگاه و نظر خوبی در باره آنها ندارد. هیچ کس نمی داند یک پسر بچه چگونه به راه خطا میرود و چگونه یک خانواده از هم میپاشد و در ذهنش بسیار قضاوت و پیش داوری هایی می کند. اما سلمان امین با طنز تلخ و گزنده تمام این روند را مو به مو مثل یک روانشناس میشکافد و در لابلای جملاتی که باید با تامل بیشتر آنها را خواند؛ تو را به تفکر میاندازد که می شود از منظر و چشم آنها به زندگی نگاه کرد تا ببینیم چه توقعات کوچک و قابل لمسی داشتند ولی هرگز برآورده نشده است و مثل یک زخم کهنه در درونش او را آزار می دهد و همه چیز را تاریک و سیاه میبیند. بخشی از جامعه که مانند همه انسان ها نیازمند توجه، عشق و دیده شدن میباشند؛ و این توقع زیادی نیست ولی ما چه آسان آن را از همدیگر دریغ میکنیم و پیشداوری میکنیم. سلمان امین از نسل جنگ است دهه شصتی که شاید در میدان جنگ نبوده ولی جنگ را بیشتر از هر رزمنده ای احساس کرده است و پیامدهایش برای نسل او بیشتر ازهمه بوده است. سلمان امین با ریزبینی بخش کوچکی از اعتقادات دینی و تفاوتهای فرهنگی را در لابلای قصه اش باز گو می کند و اینکه میشود جور دیگر به دنیای اطراف خود نگاه کرد. کتاب در حد زیاد دردناک و بغضآور است و در سطرسطر آن می خواهی خودت را به محاکمه بکشانی که چگونه بــا این بچه ها معصوم رفتار کردی و آنها را چگونه دیدهای و از این به بعد چگونه به آنها نگاه خواهی کرد. بچههایی که قربانی شدند؛ قربانی پدر و مادرهایی که آنها نیز شاید قربانی باشند من نمی خواهم بحث روانشناسی کنم و موشکافی کنم، ولی می دانم که در بند بند کتاب، چقدر کاکا (قهرمان داستان) به دنبال یک کلام مهر آمیز از سوی پدرش می باشد؛ فقط یک جمله کوتاه، شاید زندگی او را زیر و رو میکرد (کسی که اذیتت نکرد…) و اینکه مهر پدر و شانه اش برای تکیه دادن می تواند تو را به عرش برساند که در داستانِ سلمان امین راوی داستان از آن محروم بود و این در روند زندگیش هر لحظه پررنگ و پر رنگ تر میشود. اما او دارای عزت نفسی است که هیچ چیز را برنمی تابد و نمی خواهد خودش را بشکند. اما او میشکند و خرد میشود و تا مرز نابودی پیش میرود. با خواندن کتاب شاید بتوانیم دیدگاه و نظر خود را عوض کینم و کمی بهتر و بدون پیش داوری به این قشر جامعه نگریست. تمام بحث روانشناسی و جامعه شناسی، بعد از اینکه یک جوان یا نوجوان یا کودک از دست رفت، هیچ کاری نمی تواند بکند و تمام آن مباحث فقط روی کاغذ شاید ارزش داشته باشند باید به دنبال از بین بردن فقر باشیم؛ آن هم فقر فرهنگی که ریشه دار است و باید با هم در جهت رشد و اعتلای آن گام برداریم باید دیدگاه خود را تغییر دهیم.
سلمان امین بسیار توانمند قصه را روایت میکند به طوری که گویی روبرویت نشسته و بـرای تو قصه ای را تعریف می کند باورپذیر و بی تکلف که شاید اصلا زاده تخیل و ذهنش نیست بلکه آنها از نزدیک دیده و با آنها حرف زده و آنها را درک کرده و تکه کلام هایشان را شنیده و با تپش قلب گنجشکی شان قلب او نیز به تپش افتاده است و شاید در خلوت با آنها اشک ریخته و حاصلش این قصه تلخ ولی واقعی است. در نهایت طنز تلخی که در بغضت زهر خندی میشکفد…