شنبه ۱۵ مهر ۱۳۹۶ شماره ۶۹۵
***
وقایع استان
احمدرضا حجارزاده
***
یکم/ نمیدانم یادتان هست یا نه، سال۸۲ مجموعهی طنزی از شبکهی سوم تلویزیون پخش میشد به نام «بدون شرح» با کارگردانی مهدی مظلومی و دربارهی یک روزنامهی خصوصی و کوچک که مدیرمسوول و کارمندانش هرچه میکردند،کارشان نمیگرفت و روزنامه نمیفروخت و مدام متضرر میشدند. یکی از شخصیتهایِ سریال، عکاسِ روزنامه بود با بازیِ بیژن بنفشهخواه که یک دوربینِ قدیمی و به اصطلاح آنالوگ داشت و در پاسخ به نارضایتیِ مدیرمسئول مبنی بر بیکیفیتی عکسها، تقصیر را بر گردنِ دوربینِ زبانبسته میانداخت و میگفت باید یک دوربینِ دیجیتال برای روزنامه بخرند، چراکه تکنولوژیِ دیجیتال بازار را قبضه کرده. جنابِ مدیرمسئول که فتحعلیِ اویسی با شیرینی تمام و منحصر بهفردی نقش او را بازی میکرد، در واکنش به این تقاضای عکاسِ روزنامه از کوره درمیرفت و با لحن و شیوهی خاصی که تا مدتها پس از پایانِ پخشِ مجموعه، تکیهکلامِ مردم بود، داد میکِشید:«دیجیتالم کجا بود؟!».
آن روزها دیجیتال تازه داشت سر از خانه و زندگیِ مردم درمیآورد و به همین دلیل گران بود و هنوز خیلیها نمیتوانستند وسایلِ دیجیتال داشته باشند. دیجیتال هم جزو امکانات یا بهتر است بگوییم مُدهای شیک و دهانپُرکُنِ بابِ روز بود که هر کسی تواناییِ دسترسی به آن را نداشت، ولی وقتی با گذشت زمان و بخصوص دو سه سالِ اخیر، این فنآوریِ مدرن بر تمامِ نیازهای بشری سایه انداخت، دیگر فرار از آن ممکن نبود و هر کس به نحوی درگیر تکنولوژی شد؛ از موبایل که سادهترین شکلِ آن بود گرفته تا لپتاپ و ماهواره و دوربینهای عکاسی و فیلمبرداری و وسایلِ آشپزخانه و خلاصه همهچیز. یکی از مهمترین و تاثیرگذارترین جنبههای اختراعِ دیجیتال در زندگیِ ایرانیها، همهگیرشدنِ صنعتِ فیلمسازی بخصوص در نسلِ جوان و نوجوان به مددِ دوربینهای دیجیتال بود. در حالیکه فیلمسازان حرفهیی سینما هنوز برای ساختِ آثارشان باید در نوبتِ دوربینهای بزرگ و پُرهزینهیی میماندند که کار با آنها فقط ملزم به حضورِ متخصصان و اهلِ فن بود و نیاز به حلقههای نگاتیو و سلولویید داشت، جوانهای عشقِ سینما یکی پس از دیگری دوربینهای دیجیتالِ کوچکِ دستی با تکنیکهای ساده و ابتدایی اجاره یا خریداری و دنیاهای ذهنی و تجربههاشان را روی نوارهای کوچکِ دیجیتال ثبت و ضبط میکردند و خود را «کارگردان» مینامیدند. حتا چندی بعد، پای این فنآوری به دنیای فیلمهای بلند هم کشیده شده و کارگردانهای حرفهیی نیز به بهانهی پایینآوردنِ هزینهی تولید، فیلمهاشان را با دوربینهای دیجیتال ساختند. طی چند سال گذشته، جشنوارهیی هم با عنوانِ جشنواره «فیلمهای موبایلی» راهاندازی شد که برحسب اتفاق، بسیاری از چهرههای آشنای سینما نیز در آن شرکت کردند و «با موبایل» فیلم ساختند اما نکته قابلتوجه اینکه آیا به واقع تمامِ جوانهایی که به این امکان دسترسی دارند، فیلمسازند، و آیا آنچه بهعنوانِ فیلم میسازند و به معرضِ قضاوت و تماشا میگذارند، ارزشِ سینمایی، ساختاری و محتوایی دارد؟
دوم/ قضیهی مُدگرایی و فراگیریِ موج و تبهای روز، فقط مختصِ کشور ما نیست. در اغلب نقاط دنیا، هر از گاهی چنین جریانهایی راه میافتد اما در کشورِ ما به دلیلِ محدودیتها و شرایطِ ویژهی آن، هجوم ناگهانی به یک مد و تبِ تازه،کمی بیشتر و کنترلنشدهتر از سایرِ مللِ روی کرهی زمین است. جوانهای ایرانی که اغلبشان یا بازیگرند یا عاشقِ بازیگری، با از راهرسیدنِ دیجیتال ناگهان همگی به سمتِ آن هجوم بردند و استعدادهای نهفته و خاموشماندهشان شکوفا شد. به تازگی هم تَبی میانِ جوانها شکل گرفته که هر کسی را میبینید یک یا دو فیلم ساخته، وقتی از سوابقِ او میپرسید، بیدرنگ سینه سپر میکند، دماغِ عملیش (عملکردهش) را بالا میگیرد و بادی به غبغب میاندازد و میگوید:«من از دوازدهسالگی فیلم میساختم»!
ـ این چندمین فیلمِ شماست؟
ـ خب از اونجایی که من در انتخابِ سوژههام کمی وسواس دارم و با احتیاط عمل میکنم، خیلی دیربهدیر فیلم میسازم، ولی برای اطلاعتون میگم که این پونزدهُمین فیلمِ منه. احتمال داره دیگه اینجا فیلم نسازم. دارم به جشنوارههای جهانی فکر میکنم …
ـ ببخشید، شما چند سالتونه؟
ـ (با خنده) اِی بابا، پیر شدیم رفت. من بیستوپنج سالمه!
دقت کنید! استاد سیزده سال است که سینمای ایران را با ساختههاشان متحول کردند و ما بیخبر بودیم. جالب اینکه وقتی فیلمسازِ محترم خودش را معرفی میکند، هرچه در ذهنمان و حتا موتورِ جستوجوگرِ «گوگل» سِرچ میکنیم، دستآوردی یافت مینشود، جُستهییم ما. البته بنده فیلمسازِ دوازدهساله و حتا کمسنوسالتر هم دیدهم، ولی شرایط آنها کاملا فرق میکرد و به خاطرِ برخورداری از خانواده یا پدر و مادری هنرمند و احتمالا سینماگر، اطلاعات و امکانات لازم را برای تجربهی ساختِ فیلم داشتند اما اینکه هر جوانِ گمنام و ناآزمودهیی تنها محضِ تجربهگرایی یا همراهشدن با تبِ تازهیی که همنسلانش را فرا گرفته، به فیلمسازی رو بیاورد، جای تعجب و بیشتر نگرانی دارد. با اینحال نمیتوان مانع از تجربهکردنشان شد. در نهایت تنها جملهیی که به ذهن میرسد و میتوان در توجیه چنین جریانی بر زبان آورد، اینست که:«جوانند دیگر. سرگرمی ندارند. بگذار تجربه کنند». بله، تجربهکردن ایرادی ندارد، ولی به چه بهایی؟
سوم/ اگر مدیرمسوول و سردبیرِ روزنامهی «بدونِ شرح» در آن مجموعهطنزِ نَوَدشبی،کمی دیرتر، مثلا امروز اقدام به چاپِ روزنامه میکرد، دیگر لازم نبود وقت و بیوقت بابتِ اصرارِ عکاسِ سمجِ روزنامهش حرص بخورد و به خود فشار بیآورد که:«دیجیتالم کجا بود؟!». امروز دیجیتالیسم چنان زندهگی بشر را فرا گرفته که دیگر به زحمت میتوان آن را از روزمرگیها حذف کرد.«دیجیتال»، شُده پیشوند و پسوندِ تمامِ ابزار و ادوات و کلماتی که به کار میبریم. از نوعِ دیجیتال، هرچه بخواهید موجود است؛ ساعتِ دیجیتال، سرعتِ دیجیتال، دوربینِ دیجیتال، آنتنِ دیجیتال، چاپِ دیجیتال، چراغِ دیجیتال، تلویزیونِ دیجیتال، خریدوفروشِ دیجیتال، اجاقگازِ دیجیتال، جوانِ دیجیتال، جهیزیهی دیجیتال، عروس و دامادِ دیجیتال، زندگیِ دیجیتال و… یادداشتِ دیجیتال!