خانه » پیشنهاد سردبیر » مروری بر فیلم «جاده» ساخته «جان هیلکات»/غذای روز؛ آدمیزاد

مروری بر فیلم «جاده» ساخته «جان هیلکات»/غذای روز؛ آدمیزاد

دوشنبه ۲۳ مرداد ۹۶   شماره ۶۵۴

وقایع استان

احمدرضا حجارزاده

***

سینمای آمریکا سرشار از اقتباس‌های ادبی است که اغلب هم شاهکارهای بزرگ و ماندگاری از کار درآمده‌اند. این اقتباس‌ها، معمولا ژانرهای مختلف فیلم‌سازی را هم در برمی‌گیرد. چند نمونه خوبش فیلم‌هایی نظیر سریِ هفت‌تایی «هری پاتر»،«آلیس در سرزمین عجایب»، «گتسبی بزرگ»، «کوری»، «بادبادک‌باز» و «کد داوینچی» است که از نویسندگان گوناگونی با ملیَت‌های مختلف و در قالب‌های داستانی متنوع ساخته شده‌اند. با این‌حال، فرمول‌های برداشت ادبی همیشه هم چندان نتیجه موفقی به بار نمی‌آورند.گاهی استثنایی باعث می‌شود فیلمی که بر اساس یک داستان ساخته شده، به خوبیِ نسخه‌ی مکتوبش نباشد و برعکس، در موارد نادری، فیلم به‌تر از کتاب یا دست‌کم هم‌سطح با ارزش‌های آن تولید می‌شود. فیلم «جاده» که امروز به آن می‌پردازیم، از فیلم‌های اقتباسی دسته‌ی نخست است؛ فیلمی جذاب و دیدنی که شوربختانه کارگردان، آن را به اثری ضعیف و پایین‌تر از اعتبار و اهمیت کتاب تبدیل کرده است.گرچه تماشای تصاویر زنده از شخصیت‌ها و موقعیت‌های خلق‌شده در یک شاهکار ادبی جهان، می‌تواند تجربه‌یی ناب و لذت‌بخش برای هر علاقه‌مند به سینما و ادبیات باشد و البته «جاده»، به دلایلی که در ادامه می‌آید، هم‌اکنون یکی از فیلم‌های مهم سینمای آمریکا و حتا جهان شمرده می‌شود.

جایی برای پیرمردها هست
کورمک مک‌کارتی (Cormac McCarthy)، نویسنده‌ سالخورده‌ی رمان «جاده» (The Road)، اثرش را سال ۲۰۰۵ به چاپ سپرد که جایزه‌ی ادبی کلانی برای او به ارمغان آورد و پس از آن بلافاصله در سال بعد، رمان «جایی برای پیرمردها نیست» را چاپ کرد که «برادران کوئن» بر اساس آن فیلم موفقی ساختند و اسکار را به خانه بردند. مک‌کارتی را به خاطر تبحر در نویسندگی و خلق فضاهای پیچیده و هولناک در نوشته‌هایش، به نام «ویلیام فاکنر» آمریکا می‌شناسند. او در رمان خود، جهانی تیره و تار و آکنده از ناامیدی و تباهی ترسیم کرده که البته خالق فیلم، یعنی جان هیلکات (John Hillcoat) به‌رغم وفاداری به اصل رمان و تلاشی که در خلق فضاهای سرد و سیاه کرده، نتوانسته ترس و وحشت موجود در کتاب را به فیلم خود منتقل بکند. با این‌که روایت فیلم به تبعیت از رمان مک‌کارتی، خطی، نعل به نعل و دارای تشابهاتی با روایت فیلم‌های هالیوودی است اما اگر خوب دقت بکنید، محصول نهایی اندکی با رمان فرق دارد. جاده بنا بوده اثری صرفا هنری باشد، نه یک فیلم تجاریِ سرگرم‌کننده. برای رسیدن به چنین نتیجه‌یی،گروهِ سازنده نیازمندِ بازیگرانِ ماهر، فیلمنامه‌یی محکم و اصولی و از همه مهم‌تر،کارگردانی حرفه‌یی است که از جمعِ مصالحِ نامبرده، اثری چشم‌گیر درآورَد؛ اتفاقی که اینجا نیفتاده. شاید اگر این فیلم هم با سر و شکلی مرکب از هنری و تجاری ساخته می‌شد، اینک با فیلمی نظیر «جایی برای پیرمردها نیست» روبه‌رو بودیم، به آن شرط که کارگردانی هم‌سطح با نویسنده‌ی رمان پشت دوربینِ چنین فیلمی می‌نشست. با این‌همه،«جاده» به حرمتِ رمانِ معتبرش، فیلمی ارزشمند و قابل‌اعتناست.
یکی از مهم‌ترین فیلم‌های به نمایش‌درآمده در پنجاه‌وسومین فستیوال فیلم لندن، ساخته‌ی «هیلکات»، فیلم‌ساز استرالیایی بود.گرچه فیلم او در نوع خود، خوش‌ساخت و کم‌نظیر است، ولی تنها فیلم موجود در این ژانر نیست. فیلم‌های بسیاری با موضوعِ آخرالزمان و زندگی دشوار بشر در واپسین روزهای دنیا ساخته شده‌اند که البته چون اغلب در گروه فیلم‌های اکشن، وحشت و تخیلی جای می‌گیرند، فیلم‌های سطحی و بی‌ارزشی تلقی می‌شوند. مگر در استثناهایی نظیر «جاده».

قبیله یعنی یه نفر
تا حالا فکر کرده‌اید اگر روزی روی زمین هیچ امکاناتی برای زنده‌گی نباشد، چه خواهید کرد؟ آیا می‌توانید پایان کار دنیا را تصور بکنید؟ «جاده» درباره‌ی چنین روزی است؛ روزی که زمین جز ویرانی، طوفـــان، زلزله، جنایت و فاجعه چیزی بر خود نمی‌بیند. نشــانه‌های زندگی در حال نابودی‌اند. انســـان‌های معدودی زنده مانده‌اند و از نجات‌یافته‌گان،گروه اندکی هنوز به شرافت انسانی خود پابندند. بیش‌ترِ افراد در چنین شرایطی یا غارت‌گر شده‌اند یا آدم‌خوار! رحم و عطوفت از میان رفته. همه تلاش می‌کنند فقط یک روز بیش‌تر زنده بمانند و برای این زنده‌ماندن به هر خواری و خفتی تن می‌دهند. معنای واژه‌ی «ما» تغییر کرده. هیچ دو نفری کنار یک‌دیگر دوام نمی‌آورند. هر قبیله شامل یک نفر است! و هر کس تنها به فکر خود. در چنین جهان ترسناکی، شاهد زندگی سختِ یک خانواده‌ی سه‌نفره خواهید بود: پدر، مادر و فرزند. آنها قصد دارند به هر شکل ممکن زنده و پاک بمانند. با این وجود، مادر چندان طاقت نمی‌آورَد و یک‌سره به خودکشی می‌اندیشد، ولی پدر اصرار دارد کنار هم بمانند و تا حد امکان دوام بیاورند. فایده‌یی ندارد. عاقبت زن، با وجود خواهش و التماس‌های مرد، راهیِ تاریکی و تباهی می‌شود، در حالی‌که پیش از ترک خانواده، به مرد توصیه می‌کند راهِ جنوب را در پیش بگیرند؛ جایی که می‌گویند دریایی آبی و آسمانی صاف دارد. صبحِ روز بعد، مرد به آخرین خواسته‌ی همسرش تن می‌دهد. دستِ پسرش را می‌گیرد، با کوله‌باری مختصر و اسلحه‌یی حاوی دو گلوله، رهسپار جاده‌یی به سوی جنوب می‌شود. از این پس تا انتهای فیلم، تماشاگر به دیدنِ سفر طولانی این پدر و پسر و حوادثی می‌نشیند که در انتظارشان است. آنها هر کجا می‌روند، با آدم‌خوارها رو در رو می‌شوند و چاره‌یی جز گریختن ندارند. آنها نمی‌خواهند یک وعده غذای هم‌نوعان خود باشند، زیرا خوراکی‌های زمین رو به اتمام است. آب‌ها فاسد شده‌اند.گیاه تازه‌ای نمی‌روید. غذایی یافت نمی‌شود. نه پرنده‌ای، نه هیچ حیوان دیگری برای شکار. هر کس تاکنون زنده مانده، از خوش‌شانسی بوده اما زنده‌ماندن این پدر و پسر،که حتی نامی ندارند، به دلیل ایمان و صبوری آنهاست. پسربچه که پیش از این هرگز پا از خانه بیرون نگذاشته، با دیدن چنین جهانی وحشت می‌کند. او لحظه‌یی از پدرش جدا نمی‌شود. پدر نیز او را لطف خداوند و فرشته‌یی برای انگیزه‌ی زندگی و حفظِ انسانیت می‌داند. هرچند گاهی آن‌قدر ناامید می‌شود که تصمیم به کشتن خود و پسرش می‌گیرد. از سویی پسر می‌ترسد مجبور بشوند بر اثر شدت گرسنگی به خوردن گوشت انسان رو آورند. بنابراین جایی از پدر می‌پرسد آیا آنها انسان‌های خوبی هستند و فارغ از این‌که چه اتفاقی برای‌شان بیفتد، هرگز دیگران را نخواهند خورد؟! و پدر به او اطمینان می‌دهد آدم‌های خوبی هستند و هیچ‌وقت چنین کاری نمی‌کنند.
با آن‌که فیلم از روز قیامت سخن می‌گوید و مخاطب را از قرارگرفتن در چنین شرایطی به شدت می‌ترساند، ولی در لحظه‌لحظه‌ی فیلم نشانه‌هایی از امیدواری و رستگاری دیده می‌شود. نباید پایان فیلم را لو بدهیم، با این‌حال بد نیست بدانید جاده، پایانی خوش و روشن دارد.گرچه آنها هرگز به جنوب نمی‌رسند! یکی از صحنه‌های بسیار خوب و غافل‌گیرکننده فیلم، جایی است که زوجِ پدر و پسر با زیرزمینی مخفی در حیاط یک خانه‌ی متروکه روبه‌رو می‌شوند. این دومین‌بار است که آنها چنین مخفی‌گاهی کشف می‌کنند. بار اول، وقتی مرد درِ زیرزمین را می‌گشاید، با آدم‌های لاغر و رو به مرگی برخورد می‌کنند که از فرط گرسنگی روی زمین افتاده‌اند و گوشت تن خود و دیگران را می‌خورند و با دیدن پدر و پسر، به آنها حمله‌ور می‌شوند. پسر که قبلا از این واقعه ترسیده، نمی‌‌خواهد آن حادثه دوباره تکرار بشود اما این‌بار، بخت با آنها یار است. زیرزمین دوم، یک انبار مواد غذایی است. آن دو چند روزی در انبار غذا می‌مانند و حسابی به خود می‌رسند. دوش می‌گیرند و موی سر و صورت‌شان را اصلاح می‌کنند (نمونه این صحنه را می‌توانید در سریال خوش‌ساخت Lost هم ببینید)، ولی این معجزه همیشه‌گی نیست. آدم‌خوارها به آن مکان نیز می‌رسند و پدر و پسر چاره ای جز فرارِ دوباره ندارند.
پیش و پس از «جاده»، فیلم‌های دیگری با چنین تِم و رویکردی ساخته شده‌اند. از جمله سریال «جِریکو» و فیلم‌های «روز رستاخیز» و «کتابی برای اِلی» (با بازی دنزل واشنگتن، محصول۲۰۱۰). بخصوص در آخری، قصه، روایت و فضاسازی‌ها، شباهت بسیاری به فیلم هیلکات دارد. حتی نمایی در فیلم هست که در هر دو اثر تکرار شده. در هر دو فیلم، صحنه‌یی را می‌بینید که گروهی از آدم‌خواران به دنبال زن و کودکی می‌دوند و عاقبت آنها را به چنگ می‌آورند و در این میان، قهرمان فیلم تنها کاری که می‌کند، تماشاکردن آن صحنه‌ی دل‌خراش و آزارنده است.

چه کسانی جاده را ساختند؟
«جاده» به لحاظ مضمون، فیلمی عمیق و تکان‌دهنده درباره بشر و مبارزه ا‌ش برای بقا در موقعیتی شبیه به آخرِ زمان است؛ اثری که تصویری هشداردهنده، آینده‌نگر و ترس‌ناک از عاقبت انسان به نمایش می‌گذارد. داستان فیلم در زمان و مکان نامشخصی، جایی در آینده، رخ می‌دهد. هرچند که ظاهرا زمان وقوع ماجرا برای نویسنده و فیلم‌ساز اهمیتی نداشته، ولی فلاش‌بک‌های متعدد به گذشته، نماهایی گنگ و نسبتا مبهم و بی‌کارکرد از یک خانواده و زندگی آرام‌شان در محیطی دل‌پذیر و امن نشان می‌دهد. با آن‌که به نظر می‌رسد آنچه در اصلِ داستان اهمیت بیش‌تری داشته، پیامدهای هول‌ناک یک فاجعه، مشابه با انفجارهای هسته‌یی و تاثیر آن بر سرنوشت و زندگی انسان است.کارگردان «جاده»، پیش از این فیلم ضدوسترنِ مشهوری به نام «پیشنهاد» ساخته بود. او «جاده» را سال۲۰۰۹ و دور از الگوی رایج در فیلم‌های متعارف پیش‌گویانه‌ی ژانر علمی‌تخیلی کارگردانی کرد. در فیلم او خبری از «زامبی»ها و کشتارهای خون‌بار مداوم نیست. قهرمان بی‌نام و نشان فیلم، جز اسلحه‌ای زنگ‌زده با دو فشنگ، وسیله‌یی برای دفاع ندارد. حتا او و پسربچه همراهش، برخلاف سایر فیلم‌های آخرِ زمانی نه تنها مجهز و مدرن و شیک نیستند،که خیلی هم چرک و کثیف و چندش‌آورند. البته نمی‌توان به سادگی منکر یکی‌دو ضعف کوچک فیلمِ جان هیلکات شد. با وجود همین ضعف‌ها،«جاده» هنوز یک فیلم متفکر، آبرومند و تماشایی است. از مواردی که سبب این نگاه به فیلم می‌شود، تاکید کارگردان در استفاده از لوکیشن‌های حقیقی است. هیلکات ترجیح داده به جای بهره‌گیری از ابزاری مانند اسپیشیال‌افکت‌های کامپیوتری و تکنیک CGI، از جنگل و پارک‌های سوخته‌ی لوییزیانا و پیتزبورگ و همین‌طور ویرانه‌های به‌جامانده از طوفان کاترینا در نیواورلئان استفاده بکند تا فضاها واقعی‌تر به نظر برسند.
نقش پدر را در فیلم، ویگو مورتنسن بازی می‌کند؛ بازیگری که سال۲۰۰۷ از نامزدهای جایزه اسکار برای فیلم «وعده‌های شرقی» بود. با آن‌که فیلم‌بین‌های حرفه‌یی، او را با ایفای نقش «آراگون» در سری فیلم‌های «ارباب حلقه‌ها» به خاطر می‌آورند. نقش پسربچه را کُدی اسمیت مَک‌فی بازی می‌کند که این تجربه، امتیاز مهمی در کارنامه بازیگری‌اش محسوب می‌شود. از دیگر بازیگران فیلم باید به چارلیز ترون در نقش همسر/ مادر، رابرت دووال (پیرمرد تنها) و گای پیرس (پدر خانوادهی دوم) اشاره کرد. جاویر آگوریستوبل، جاده را فیلم‌برداری و جان گرگوری آن را تدوین کرده‌اند. این فیلم با بودجه‌ی ۲۵ میلیون دلاری ساخته شده است.
«جاده» اشکالات کوچکی در کارگردانی و دکوپاژ دارد اما این اشکالات آن‌قدر جزیی و تخصصی‌اند که به چشم علاقه‌مندان این گونه‌ی سینمایی نمی‌آیند. اگر از هواداران فیلم‌های جاده‌ییِ پُرکشش و تعلیق هستید، تماشای جاده را از دست ندهید.
«جاده» فیلمی سیاه و تلخ است، ولی لذت تماشای تصاویر و فضای خوف‌انگیز و رعب‌آور آن، به علاوه‌ی پایان دل‌نشین و خوش‌بینانه‌اش تا ابد با شما باقی خواهد ماند.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شدعلامتدارها لازمند *

*

bigtheme
Designed & Developed by: Sepanta Group Team.