خانه » پیشنهاد سردبیر » قلم پهلوانِ ادبیاتِ متعهد ایران

قلم پهلوانِ ادبیاتِ متعهد ایران

چهارشنبه ۱۷ آبان ۹۶  شماره ۷۱۸

آرش زرنیخی ؛ کارگردان تئاتر و مدرس دانشگاه

قلم پهلوانِ حوادث و دشواری ها بود. سکوی دردی میان واژگان زمینگیر که فریادشان پیشانی کاغذ را سیاه می کرد . اکنون مدتی است که اهل قلم در سوگ او نشسته اند و احتمالا خبر مرگش تب و تابی را برای خریدن آثارش برای آنها که نمی خواهند از غافله عقب بمانند مهیا کرده است.اگرچه دراین وانفسا اینگونه کتاب خریدن ها نیز می تواند روغنی در چراغ نشر این ممکلت بریزد ولو اینکه اسباب پز دادن باشد. اما هنوز بسیارند که حتی با انفجار بمب های خبری در جهان مبنی بر اعلان درگذشت علی اشرف درویشیان حتی تمایلی نیز به یک جستجوی ساده برای شناختی مختصر از نویسنده معاصر و متعهد کشورشان ندارند. مسئولان فرهنگی نیز کمافی سابق جوش و خروشی برای برگزاری مراسم گرامیداشت این نویسنده از خود نشان نداده اند و همچون گذشته ماشین های امضایی هستند که هر روز صبح کفش هایشان را زیر میز پارک می کنند و آماده می شوند تا برای مراجعین خود باله دمپایی اجرا کنند. به هر روی نویسنده سالهای ابری می دانست کــه ریشه های دردش بعنوان نویسنده ای متعهد نه مربوط به دوران اکنون است و نه به ماقبل آن باز میگردد . اگرچه با حکومت پهلوی پنجه در پنجه و نفس به نفس در جدال شد و در سالهای ابتدای دهه پنجاه چندین بار تحت عناوین مختلف دستگیر و نهایتاً در سال ۱۳۵۴به تحمل یازده سال حبس محکوم شد اما شاید تحمل سالهای زندان در حکومت پهلوی مجال خوبی برای باز اندیشیدن در خصوص آنچه دردمایه آثارش از آن ریشه می گرفت را به او داد.

درویشیان که با انقلاب اسلامی ایران در سال ۵۷ از زندان آزاد شد راهی را پی گرفت که نویسندگان سلف ادبیات متعهد ایران سالها پیش آغازش کرده بودند. کسانی همچون فرخی یزدی ، نسیم شمال، میرزاده عشقی و تا حـــدی ملک الشعرای بهار که در روزنامه های عصر مشروطه روح جامعه آن زمان را در قلم خویش به واژه می کشیدند.
خوشبختانه درویشیان به سرنوشت شوم میرزاده عشقی ، نسیم شمال و فرخی یزدی دچار نشد و به مرگ طبیعی مرد. مدیر روزنامه قرن بیستم یعنی میرزاده عشقی به ضرب گلوله از پا در می آید ، اشرف الدین گیلانی مدیر روزنامه نسیم شمال را به طور مصلحتی طبق روایتی روانه تیمارستان می کنند و مدیر روزنامه طوفان ، فرخی یزدی را یک بار دهـان می دوزند ، بار دیگر او را به جایی می رسانند که در زندان به ضرب تریاک خود کشی کند ، تریاک افاقه نمی کند و مالاً به شکل دیگری می میرد. شاید یکی از دلایل این امر که درویشیان به سرنوشت اسلاف خود گرفتار نیامد تفاوت قلم او با نامبردگان است . در جامعه ایران به دلیل آمیختگی روح مردم با شعر، ادبیات مقفی زودتر در افواه جاری می شود، همچنین فراگیر بودن روزنامه از عصر مشروطه تا زمان فرخی نیز در این خصوص تاثیر گذار است. رمان و داستان کوتاه اما حکایت دیگری دارد. همچون روزنامه و شعر در سطح جامعه تکثیر نمی شود.
مداقه بر احوال زندگی ایرانیان در زندان پهلوی باعث می شود تا زمانی که درویشیان می خواهد رمان
سالهای ابری را بنویسد نشان دهد که چگونه شریف که گرفتار فقر مالی و تنبیه علی الدوام پدر است به مادری پناه می برد که بجای حل صورت مسئله به طورمداوم به علت فقر آگاهی درگیر زایمان است.
شاید بی بی یعنی مادر بزرگ شریف در سالهای ابری، نمادی از موازین اخلاقی و لطافت های سنت است. شاید مظهری از ایمان است که در ادامه رمان نیز رخ می نماید. درست همان جاهایی که دایی سلیم بعنوان آموزگار نخست شریف پس از بریدن از حزب توده به گریزگاهی شخصی یعنی مذهب روی می آورد.
این رمان بخشی از موج سیاسی زمان خود را نمایش می دهد اما ظاهراً نویسنده دریافته است که بحران نه در ساختار حزب حل می شود و نه حکومت! زندگی خانوادگی شریف به خوبی نشان می دهد تا هنگامی که ساختار عرفی جامعه پیش از حداقل های تامین اجتماعی و معاش، جریان نفوس را به سوی ازدواج و آبستن شدن های بدون برنامه هدایت می کند بمبی از بحران در نطفه نظام خانواده منفجر شده است. در رمان سلول شماره ۱۸ بار دیگر همین موضوع در قلم درویشیان مطرح می شود. کمال شخصیت اصلی این داستان چهار ماه است که گم شده و هیچ کس از او خبری ندارد . نرگس که بیش از شش ماه از ازدواجش با کمال نگذشته آبستن است . اگرچه زایمان نرگس در زندان و سوگند خوردنش مبنی بر ادامه راه کمال قدری شعارگونه و شتاب زده می نماید اما همچنان نافی نگاه نویسنده بر پروسه شوم نسل سوزی توسط نا آگاهی های عمومی و اجتماعی نیست، مطالب مهمی که نوشته نمی شوند اما خوانده می شوند . شخصیتهای مرتضی و کمال در سالهای ابری و سلول شماره ۱۸ در زندان پهلوی می افتند.
اما در مواجهه با انبوه نا آگاهی های عمومی اثری ندارد . چنانکه پیش تر نیز در تاریخ ایران به چنین درونمایه هایی اشاره شده است. زمانی که عارف موسیقی ایران در سوگ کلنل محمد تقی خان پسیان سرود و در کنسرت شور خواند : گریه کن که گر سیل خون گری ثمر ندارد . . . ناله ای که ناید زنای دل اثر ندارد . اینکه بسیاری از رسانه ها و مسئولین فرهنگی در پوشش اخبار این فقدان پررنگ نبودند اهمیت چندانی ندارد چرا که در معرفی و پاسداشت سایر نویسندگان ادبیات متعهد (engaged literature) در طول تاریخ از مشروطه بدین سو نیز او منفعل عمل کرد، اما آنچه پایان این نوشتار را تلخ می کند این است که مردم زمانه فرخی یزدی ، نسیم شمال، ملک الشعرای بهار و میرزاده عشقی نویسندگان متعهد دوران خود را می شناختند اما پرسش اینجاست که آیا اکنون که خبر مرگ نویسنده ای متعهد انتشار یافته چند درصد از توده مردم نویسنده ادبیات متعهد دوران خودشان را می شناسند؟
زمزمه صدای عارف نیز که خود مهم ترین چهره تصنیف سازی و موسیقی متعهد ایرانی است و او نیز به خشم پهلوی اول گرفتار آمد از دره مراد بیگ همدان تا هرکجای جهان می پیچد و گره کور درد تاریخ ایران را عصایی می شود سفید تا شاید روزی غبار غم به آبشوران قلم درویشیان های متعهد از دل برود. گریه کن که گر سیل خون گری ثمر ندارد…

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شدعلامتدارها لازمند *

*

bigtheme
Designed & Developed by: Sepanta Group Team.