چهارشنبه ۲ تیر ۹۵ شماره ۳۵۱
گروه فرهنگی- وقایع استان:
بچه که بودیم تمام ذوقمان خواندن کتاب هایی بود که عاشق داستان و تصویرهایش بودیم یکی از این کتاب ها ماهی سیاه کوچولو بود، ما بچه ها همه دلمان می خواست چون ماهی سیاه کوچولو آنقدر برویم تا به دریا برسیم
«این را فهمیدهام که بیشتر ماهیها، موقع پیری شکایت میکنند که زندگیشان را بیخودی تلف کردهاند.دایم نفرین و ناله میکنند که زندگیشان را بیخودی تلف کردهاند.دایم ناله و نفرین میکنند و از همه چیز شکایت دارند.من میخواهم بدانم که، راستی راستی، زندگی یعنی اینکه تو یک تکه جا، هی بروی و برگردی تا پیر بشوی و دیگر هیچ، یا اینکه طور دیگری هم توی دنیا میشود زندگی کرد؟»
بزرگتر که شدیم تازه فهمیدیم نویسنده داستان های محبوبم، خالق اولدوز همیشگی مان، همان دختر کوچکی که زیر دست زن بابا زندگی می کرد، همان دختر مهربان که تنها دوستش «یاشار» فقیر و مهربان بود و دوستی او با ننه کلاغ برای ما همیشه حسادت آور بود و یا آن عروسک سخنگو.
یک معلم بوده است، آقا معلمی که در روستاهای آذربایجان درس می داده است، معلمی که با آن عکسی که همیشه در آن کلاه و عینک بزرگش با سیبیل های سیاهش در قاب صورتی سبزه برای همیشه در ذهن ما حک شد برای نسلی از کودکانی که از همان کودکی به دنبال دریایی بزرگ بودند. صمد بهرنگی مردی است که نامش در ادبیات کودک ایران همیشگی است. صمدی که خود هرگز شوق بچه ها برای داشتن کتاب ماهی سیاه کوچولویش را ندید و همیشه دغدغه اش رسیدن این کتاب به دست کودکانی بود که دردکشیده و زجر دیده اند و حالا این کتاب یادگاری برای همیشه کودکان این سرزمین است.
صمـد بهرنگـی تیرمـاه ۱۳۱۸ در تبریـز بـه دنیـا آمـد و بعد از اتمام تحصیلات ابتدایی به دانشسـرای مقدماتـی رفـت و پـس از آن در مـدارس شـهرها و روسـتاهای آذربایجـان بـه تدریـس پرداخت. صمد بهرنگی فارغ التحصیل رشته ادبیات انگلیسی از دانشگاه تبریز در اواخر دهه سی قصه نویسی و ترجمه برای کودکان را شروع کرد.
اولین داستان او با نام تلخون در سال ۱۳۴۲ در کتاب هفته منتشر شد و پس از آن با انتشار چند داستان دیگر از جمله الدوز و کلاغ ها آثارش مورد توجه قرار گرفت. در مردادماه سال ۱۳۴۷ کتاب ماهی سیاه کوچولو از سوی انتشارت کانون پرورش فکری کودکان و نوجوان با تصویرگری فرشید مثقالی منتشر شد. ماهی سیاه کوچولو قصه ماهی کوچکی است که به عشق دیدن دریا خطر می کند و سفری دور و دراز را با تجربه های متفاوت برای رسیدن به رهایی آغاز می کند. این داستان در اواخر دهه چهل و سالهای قبل از انقلاب به عنوان یک داستان علیه حاکمیت معرفی شد و بسیاری ماهی سیاه کوچولو را نماد نسل جوان انقلابی و روشنفکر می دانستند. صمد بهرنگی که یکی از دغدغه هایش جمع آوری افسانه ها و داستان های محلی در آذربایجان بود، پس از انتشار کتاب ماهی سیاه کوچولو در مرداد ۴۷، در شهریور همان سال، در منطقه خدا آفرین نزدیک مرز شوروی سابق در رود ارس غرق شد.
مرگ او در منطقه ای دوره افتاده این گمان را ایجاد کرد که اتفاقی نبوده و نمیتوانسته با نقدهای اجتماعی و تفکر سیاسی او بی ارتباط باشد. تا مدت ها، گمان می رفت که صمد بهرنگی توسط حکومت وقت کشته شده است.
تنها در اواسط دهه هفتاد بود که روشن شد صمد بهرنگی، در یک حادثه هنگام شنا در رود ارس غرق شده. جلال آل احمد از جمله کسانی بوده که در تثبیت این نکته که او نه در یک حادثه، بلکه توسط ماموران امنیتی حکومت شاه به قتل رسیده نقشی پررنگ داشته است.
جدای از داستان مرگ صمد که تا مدت ها در محافل روشنفکری دیده و شنیده می شد، بحث هایی در خصوص نوع ادبیات او و بیانیه و مانیفست بودن داستان های او گفته می شود، این نگاه صمد بسیار طبیعی بوده چطور جوانی که در سال ۱۳۱۸ به دنیا آمده و ایران آن دوران را با مشروطه شکست خورده و پا گرفتن جریان های سیاسی مختلف، اعتراض ها و … را تجربه کرده است، آن هم جوانی که دغدغه دارد را متهم به ترویج خشونت و ترور در کتاب هایش می کنیم، بی شک شرایط و اقتضای آن دوران همین بوده که در آثار باقی نویسندگان هم این مسئله مشهود است، این گفته شهرام اقبالزاده، مترجم و پژوهشگر در مقالهای مفصل در نقد کتاب «صمد ساختار یک اسطوره» موید همین موضوع است: «ستم و سرکوب فراگیر و شکست جنبش ملیشدن نفت و کامکاری کودتای ٢٨ مرداد و سپس ناکامی جنبش سالهای ۴٢-٣٩ و سرکوب خونین نهضت ١۵ خرداد و شکلگیری جنبش انقلابی فلسطین و پیروزی انقلابهای الجزایر و کوبا در نبردی مسلحانه از یک سو و انفعال جبههی ملی، نهضت آزادی و حزب توده از سوی دیگر، جوانان انقلابی را از این جریانات سنتی دور کرده و شور انقلابی پردامنه در جهان و گسترش اندیشههای مائو و چهگوارا و فانون و دبره و ماریگلا… آنها را به چارهجویی و خیزشی خونبار واداشت.» اما کمتر پیش می آید که همین منتقدان از تجربه دوران کودکی و تدریس سال های او با کودکان و تاثیر آن بر داستان هایش بگوید، چطور یک تفکر می تواند متاثر از تجربه های او نباشد.
به هر حال صمد بهرنگی نویسنده ادبیات کودک است و با تحلیل های گاه و بی گاه نمی توان او را و نقش موثرش را از ادبیات و ذهن کودکان خلق کرد به طوریکه
سیدنوید سیدعلیاکبر، نویسنده ادبیات کودک است. او درباره ادبیات صمد بهرنگی معتقد است: «بسیاری از نویسندگان کودک فعلی و سابق میگویند ادبیات کودک باید آموزنده باشد. این دسته از نویسندهها به کودک به چشم موجودی نادان و ناتوان نگاه میکنند. یعنی ادبیاتی که قرار است در همه زمینهها از کودکان موجودی دانا و توانا بسازد. نگاه صمد اینطور نبود. بچهها در نگاه او انسان بودند. انسانی که آزادی انتخاب دارد. اراده دارد و میتواند همهچیز را درک کند و بفهمد. این نگاهی است که همه نویسندههای مدرن امروزی نسبت به بچه دارند. یعنی به کودک میگویند که تو همهچیز را میفهمی و تو میتوانی تصمیم بگیری». به گفته علیاکبر این نگاه خیلی کم بهویژه در ادبیات کودک و نه نوجوانِ ایران دنبال میشود. «حالا فرقی نمیکند این دیدگاه از تفکرات سیاسی صمد برخاسته یا از دیدگاه فلسفی یا تجربیاتش در تدریس به بچهها.»
صمد بهرنگی، معلمی بود که دلش برای زندگی آزاد، و فضایی که بتوان در آن به ابراز عقیده پرداخت، پرپر می زد. آزادی، آرمان تمام قهرمانان داستان اوست. زیرا می داند که تنها در محیط آزاد به معنای واقعی است که استعداد ها می شکفند و او خود در کلاس بارها این مطلب را آزموده است.
بینام، اولدوز و کلاغها، اولدوز و عروسک سخنگو، کچل کفتر باز، پسرک لبو فروش
، افسانه محبت،ماهی سیاه کوچولو، پیرزن و جوجه طلاییاش، یک هلو هزار هلو،
۲۴ ساعت در خواب و بیداری، کوراوغلو و کچل حمزه، تلخون و چند قصه دیگر، کلاغها، عروسکها و آدمها، آه ما الاغها، افسانه های آذربایجان ترکی و دومرول از جمله آثار صمد بهرنگی است.