خانه » جدیدترین » تاملی در شعری نوشته‌ی سزار وایخو

تاملی در شعری نوشته‌ی سزار وایخو

پنجشنبه ۱۴ دی ۱۳۹۶  شماره ۷۵۸

***

سینا کمال آبادی
مترجم

***

دانالد جاستیس

(در پاریس خواهم مرد، زیر بارانی تند …)
سزار وایخو

در میامی خواهم مرد، زیر تیغ آفتاب،
روزی که خورشید سوزان باشد،
روزی شبیه روزهایی که به یاد دارم،
روزی شبیه همه‌ی روزها،
روزی که کسی نمی‌داند یا به خاطر نمی‌آورد،
و آفتاب روی عینک‌آفتابی غریبه‌ها می‌درخشد
و درچشم‌های دوستان انگشت‌شمار کودکی‌ام
و درچشم‌های عموزاده‌های بازمانده‌ام، کنار قبر می‌درخشد،
در حالی که قبرکن‌ها جدا جدا در سایه‌ی نخل‌ها ایستاده‌اند،
تکیه داده به بیل‌هاشان، سیگار دود می‌کنند،
اسپانیایی حرف می‌زنند، به آرامی و بدون هیچ احترامی.
به گمانم یکشنبه خواهد بود، مثل امروز،
فقط آن روز خورشید می‌درخشد، باران بند آمده است؛
و آن روز بادی که امروز بوته‌ها را به زانو درآورد، ایستاده است،
و به گمانم یکشنبه خواهد بود چرا که امروز
که این برگه را برداشتم و شروع کردم به نوشتن،
هیچ چیز پیش از این به این سفیدی نبود،
زندگی‌ام، این کلمات، این کاغذ، یکشنبه‌ی خاکستری؛
و سگم، که از ترس طوفان، زیر میز می‌لرزید،
به من نگاهی انداخت، نفهمید،
و پسرم خواند، بدون یک کلمه حرف، و همسرم خوابید.
دانالد جاستیس درگذشت. یک روز یکشنبه‌ که خورشید می‌درخشید،
روی خلیج می‌تابید، روی ساختمان‌های سفید می‌تابید،
اتومبیل‌ها به آرامی خیابان را پایین می‌آمدند، چون همیشه،
بعضی‌هاشان با وجود آفتاب، با چراغ‌های روشن،
و پس از مدتی قبرکن‌ها با بیل‌هاشان
به کنار قبر برگشتند، زیر آفتاب،
و یکی‌شان بیلش را در زمین فرو برد،
کمی کلوخ بیرون آورد، خاک سیاه میامی،
و خاک را پراکنده کرد، به زمین تف کرد،
و ناگهان برگشت، بدون هیچ احترامی.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شدعلامتدارها لازمند *

*

bigtheme
Designed & Developed by: Sepanta Group Team.