شنبه ۲۴ مهر ۹۵ شماره ۴۳۸ وقایع استان-روشنک مشتاق “خیلی سرم شلوغه، از من توقع نداشته باشید.” این را می گوید و گوشی را قطع می کند. همچنان به مغازه کفش فروشی زل زده است. کفش ها را نگاه می کند و چند لحظه ای خم می شود، چشم هایش را تنگ می کند و به سختی قیمت را می ...
ادامه مطلب »