پنجشنبه ۲۰ آبان شماره ۴۶۱ روشنک مشتاق وقایع استان قدیم این طور نبود، ۹ ماه به دل میکشیدند و یک عمر به دندان. بچهها از وقتی روی خشت میافتادند، یک جوری بزرگ میشدند. تازه وقتی بچه به دنیا میآمد، معلوم میشد دختر است یا پسر، بزرگ که میشد معلوم میشد زبان دارد یا گنگ است، آن وقتها مثل حالا نبود ...
ادامه مطلب »خانه » آرشیو برچسب: بچه (برگه 2)
آرشیو برچسب: بچه
گزارش وقایع استان از ازدواج های کودکان/خاله بازی های واقعی
یکشنبه ۲۵ مهر ۹۵ شماره ۴۳۹ وقایع استان- روشنک مشتاق در آئینه خود را نگاه می کند، خاله و عمه رژلب قرمزی بر لبانش می کشند. روبه مادرش می کند و می گوید:”مگر نگفتی نباید رژ بزنم؟” مادر که اشک در چشمانش حلقه زده می گوید:”این بار عیبی ندارد، با عمو هوشنگ به خانه شان می روی و با بچه ...
ادامه مطلب »