یادداشت دوم شنبه ۲۴ اسفند ۱۳۹۸ شماره ۱۲۴۵ بهاریه، بی ریه رضا مهدوی هزاوه بچه بودیم و صبح اول عید به خانهی بزرگترها میرفتیم. اسکناسها نو بود و اراک خالی از غبار بود. ماشین کم بود. دود در آسمان نبود. کبوترهای اصغرآقا بر بالای بام از صدای ترقهها میترسیدند. در باغ ملی دو سینما بود و اما انگار ...
ادامه مطلب »