خانه » پیشنهاد سردبیر » یک پرونده برای آنهایی که از شهر دود گرفته و خاکستری شان خسته اند

یک پرونده برای آنهایی که از شهر دود گرفته و خاکستری شان خسته اند

چهارشنبه ۶ اردیبهشت ۹۶ شماره ۵۷۱
****
احمدرضا حجارزاده. وقایع استان
****
ورودیِ پرونده
چه رنگی باشیم خوب است؟
تا سیاهی راهی نیست
حالا که خوب فکر می کنم، میبینم همیشه در زنده گی از کنارِ رنگها گذشته ام، بی آنکه برگردم نگاهِ کوتاهی به آنها بندازم یا لحظه ای چشمانم را پُر بکنم از یک رنگ؛ رنگی که نه سیاه باشد و نه سفید. رنگ باشد. رنگی باشد. سبز باشد، آبی باشد یا لیمویی، نارنجی، سرخ، صورتی، بنفش و… اووووووووووه، چه قدر رنگ بود و من ندیده بودم. واقعن چرا هیچوقت به رنگ ها توجه نکردم؟ رنگ ها از ابتدا وجود داشته اند. همیشه بوده اند، ولی همیشه از کنارشان گذشته ام و محلشان نگذاشته ام. من امروز هیچ خاطره ای سبزی ندارم. هیچ مثالِ آبیرنگی را به یاد نمی آورم. حتا نمی توانم بگویم «یه توپ دارم قِلقِلییه، سرخ و سپید و آبییه»، چون هرگز یک توپِ سه رنگ نداشته ام. از اوایل دهه شصت تا نیمه های آن، در خانه مان تلویزیون چهارده اینچِ سیاه وسپید داشتیم. هر برنامه ای پخش میشد، تماشا میکردم، بدونِ اینکه تجسم یا تخیلی از رنگ داشته باشم. یادم نمیآد نخستین باری که صاحبِ تلویزیونِ رنگی شدیم،کدام برنامه را تماشا کردم و واکنشم به رنگی بودن تصویر چه بود. لابد باید خیلی ذوق کرده باشم. حالا که خوب فکر میکنم، میبینم رنگها در زنده گی من با ورودِ تلویزیونِ رنگی، معنا و اهمییت پیدا کردند. تازه وقتی تصاویرِ تلویزیون از سیاه وسپید به رنگی تغییر موضع دادند، متوجه شدم در یک دنیای رنگی زنده گی میکنم. شروع کردم به کشفِ رنگ ها. من که تا پیش از آن برام تفاوتی نداشت کیف و کفش و لباس و مدادم چه رنگی باشد، حالا در خرید و انتخابِ کوچکترین و بی اهمیت ترین چیزها، روی رنگِ آن حساس می شدم و نظر می دادم. ابتدا نمیدانستم رنگ ها می توانند گویای سلیقه و اندیشه ذهنیِ من باشند.
از این‌رو، بر اساس احساسم رنگ‌ها را انتخاب می‌کردم اما کم‌کم متوجه شدم دیگران نسبت به رنگِ اشیایی که انتخاب می‌کنم، درباره‌ی من قضاوت می‌کنند. بنابراین در انتخاب‌هام بیش‌تر دقت کردم و سرانجام رنگِ موردِ علاقه‌ام را کشف کردم. پس از این کشفِ دیرهنگام، آن‌قدر واژه‌ی رنگ در ذهن و زنده‌گی‌ام تکرار شد که خودم هم داشتم جزیی از آن می‌شدم. می‌شنیدم آدم باید «یک‌رنگ» باشد. می‌پرسیدم مگر آدم چه رنگ‌های دیگری می‌تواند باشد؟ معلوم است که آدم فقط یک رنگ دارد دیگر. وقتی در دروس مدرسه و برخی کتاب‌های غیردرسی با کلمه‌های سرخپوست، زردپوست، سفیدپوست و سیاه‌پوست مواجه شدم، حدس زدم آدم می‌تواند رنگ‌های دیگری هم داشته باشد اما هنوز نفهمیده بودم چه‌طور می‎توان رنگ پوست خود را انتخاب کرد. من از وقتی به دنیا آمده بودم، سفید بودم و حالا هیچ دلم نمی‌خواست یک‌شبه سیاه یا سرخ بشوم. وقتی از یک سفیدپوستِ بزرگ‌سال، موضوع یک‌رنگی را پرسیدم و معنایِ یک‌رنگی را برام توضیح داد، تازه دوزاری‌ام افتاد که یک‌رنگی همان روراستی است. از آن لحظه تا امروز همیشه سعی کرده‌ام یک‌رنگ بمانم، ولی موضوع اینست که هرچه من بیش‌تر برای یک‌رنگ‌ماندن کوشیدم، بر جمعیتِ آدم‌های چندرنگ افزوده شد. انگار جمعیتِ ما یک‌رنگ‌ها هر روز دارد کم و کم‌تر می‌شود و من نگرانم همین روزها نسل‌مان منقرض بشود. این روزها سرم را هر طرف می‌چرخانم، آدم‌هایی می‌بینم که مثلِ آفتاب‌پرست مدام رنگ عوض می‌کنند. دقیقه به دقیقه، لحظه به لحظه. آدمی که امروز صبح از سبزبودن حرف می‌زد، نزدیک‌های غروب به شدت ادعایِ قرمزبودن داشت. یکی دیگر که دو روز پیش آبی بود، امروز چنان قهوه‌یی شده بود که نگو. آن آقا که همین دیروز زرد بود، حالا دارد کم‌کم بنفش می‌شود، و آن خانم که تا چند روز پیش سپید بود، امروز …
این روزها به شدت هوسِ یک تلویزیونِ چهارده اینچِ سیاه‌وسپید کرده‌ام. دلم می‌خواهد بنشینم پای یکی از آن برنامه‌ها یا فیلم‌هایی که توی آن، آدم‌ها دو رنگ بیش‌تر نداشتند؛ یا سیاه بودند یا سپید. می‌ترسم هرگز نتوانم دوباره یکی از آن تلویزیون‌های سیاه‌وسپید داشته باشم.کاش آدم‌هایی که هر روز تغییر رنگ می‌دهند، مثل من می‌دانستند دیر یا زود باید چشم‌هاشان را ببندند و پس از آن، جز سیاهی دیگر هیچ رنگی نیست. فقط سیاهی است و سیاهی و…

****
۲/ مطلبی تمام رنگی برای آنهایی که از شهر دودگرفته و خاکستری‌شان خسته‌اند
لطفن رنگی بشوید!
سُرخیِ تو از من
****
نسا بیگی-وقایع استان
****
اکنون با گذشت یک ماه از فصل بهار و نزدیک‌شدن به فصل گرما، دوباره لباس‌های نازک با رنگ‌های روشن جای خود را به پوشاک کلُفت و تیره‌رنگ زمستان داده است اما تغییر فصل و آب و هوا، تنها دلیل نگارش این یادداشت نبوده و نیست. بهانه‌ی نوشتن گزارشی درباره‌ی ارتباط رنگ‌ها با زنده‌گی اجتماعی و پوشاک،کمی عجیب و البته خیلی ساده بود. شاید شما هم دیده باشید. چند سالی هست ـ و اگر دقیق‌تر بخواهید، از سال هشتادوهشت به این‌سو ـ به هر کجا قدم می‌گذاریم، بخصوص محافلی که پاتوقِ هنرمندان است، آدم‌ها و بیش‌تر جوان‌هایی را می‌بینیم که تی‌شرت، پیراهن و اغلب شلوارهای رنگارنگ به تن دارند؛ هرچند این رویداد اجتماعی به خودی خود، بد که نیست هیچ، بامزه و موجب خرسندی هم هست. آن‌چه ما را وا داشت قلم به دست بگیریم و قدم به دنیای قلم‌مو و رنگ بگذاریم، این نکته بود که وقتی در جمعی، یکی از همین رنگی‌پوش‌ها را می‌دیدیم، بیش از رنگ و مدلِ لباس آن فرد، واکنش، نگاه و قضاوت‌های غریب و باورنکردنیِ اطرافیان و کسانی که خودشان لباس‌های تیره یا رنگ و رورفته به تن داشتند، متعجب‌مان می‌کرد. اگر جوانی از راه می‌رسید و پیراهن نارنجی با شلوار زرد پوشیده بود، بی‌شک دو سه نفری بودند که او را به جلف و سبک‌بودن متهم بکنند و از دور به رنگِ لباس‌هاش بخندند، و ما واقعن نمی‌دانستیم اشکالِ کارِ لباس‌های رنگی کجاست؟ این شد که دست به کار شدیم و تصمیم گرفتیم حتا به شرطِ رنگی‌شدن، دنبالِ این ماجرا را بگیریم و ببینیم آدم، رنگی باشد بهتر است یا سیاه‌وسفید. اصلن تا به حال از خودتان پرسیده‌ اید در شهر و جامعه‌ی ما، جای رنگ‌ها کجاست؟ تعریفِ شما از رنگ چیست؟ زنده‌گی شما چه رنگی است؟ دل‌تان چه‌طور؟ لباس‌هاتان چی؟ آیا شما هم فکر می‌کنید پوشیدنِ پیراهن و شلوارهای رنگی توسط زن و مرد و دختر و پسر و پیر و جوان می‌تواند منجر به آسیب‌های اجتماعی و انحراف عمومی بشود یا نه، برعکس در رشد و شادابی جامعه اثرهای مثبت و کارآمد خواهد داشت؟ برای رسیدن به پاسخِ تمامِ این پرسش‌ها، به هر کجا که رد و نشان و سخنی از رنگ بود، سرک کشیدیم. اگر شما هم مثل ما به دنیای رنگ‌ها و زیبایی‌ها علاقه‌مندید، این پرونده را دنبال کنید. یادتان باشد اینجا تنها جایی‌ست که مُجازید رنگی بِشوید.
***
رنگ، زنگِ خطر نیست
لابد شنیده‌اید؛ می‌گویند «بهار فصلِ رنگ‌هاست». به نظر که نه، بی‌تردید همین‌طور است.گرچه فصل‌های دیگر نیز هر کدام به نوبه‌ی خود رنگ‌های مخصوصی دارند اما هیچ‌کدام تنوع و زیبایی رنگ‌های بهار را ندارند. در پاییز ـ که می‌گویند پادشاهِ فصل‌هاست ـ بیش از هر رنگ، دو رنگ سرخ و نارنجی است که به چشم می‌آد و زمستان مولود رنگ سپید است. در تابستان نیز رنگ‌های گرم مانند زرد و طلایی چشم‌نوازند و تنوع رنگ میوه‌ها خیره‌کننده است. این‌ها رنگ‌های طبیعتند. رنگ‌هایی که ایزد توانا با آنها جهان را برای لذت هرچه بیش‌ترِ ساکنین آراسته، ولی سهمِ ما از بهره‌مندیِ این رنگ‌ها چه‌قدر است؟ چه‌قدر از به کارگیری رنگ‌ها در زنده‌گی لذت می‌بَریم؟ اگر گشتی در محله‌های منطقه خودتان بزنید، می‌بینید بیش‌تر مردم به رنگ‌های تیره، سرد و اندوه‌گین گرایش دارند و از آنها در پوشش استفاده می‌کنند و اگر در این میان کسی، لباسی با رنگ‌های شاد و غیرمتعارف بپوشد، همه‌ی نگاه‌ها او را دنبال می‌کنند و متلک‌ها و داوری‌های ناعادلانه شروع می‌شود:
ـ خوشحاله‌ها …!
ـ قربونِ دلِ خوشِت …!
ـ مُرفهِ بی‌درده …!
ـ حیا نداره. خجالت نمی‌کِشه شلوارِ صورتی پوشیده؟ عینِ پلنگِ صورتی شده!
ـ اینو باش، جعبه‌ی مدادرنگی‌یه. هر تیکه‌ش یه رنگه …!
ـ آفتاب‌پرسته لابد …!
شاید کسی که لباس‌های رنگی می‌پوشد، هیچ‌کدام از این‌ها نباشد، فقط آدمی باشد که دل غمگینی ندارد و به زنده‌گی امیدوار است. برخی از مردم تعریف و دیدگاه‌های خرافی و جالبی در مورد رنگ‌ها دارند. باورهای غلطی که از سال‌های دور در فرهنگ نسل پدر و مادرهای ما جا افتاده، از دلایل شکل‌گیریِ همین نگاه‌های نامناسب به پوشش‌های رنگی است. عده‌یی از مردم بر این عقیده‌اند ـ برای مثال ـ رنگِ قرمز برای مردها نشانی از خشونت‌طلبی و خون‌خواهی و در نزدِ زن‌ها، نمادِ غرایزِ حیوانی و شهوانی است. در نتیجه چون می‌تواند محرک و عامل فساد باشد، بهتر است استفاده نشود! در حالی‌که باید گفت این تفسیرها، ناشی از احساساتِ شخصی و ناآگاهانه است و علاوه بر این‌که در تخریب افکار عمومی و تغییر فرهنگِ اصیل ایرانی موثر است، سبب رنگ‌زدایی از جامعه و گرایش همه‌گانی به رنگ‌های مُرده و تیره مانند مشکی، خاکستری و قهوه‌یی می‌شود. در صورتی که در فرهنگ ملل و نشانه‌شناسی‌های بومی و آیینی، رنگ‌ها بخش مهمی از زنده‌گی‌اند و بدونِ آنها، جهان مفهومی ندارد. هر رنگ معنا و گویای یک بخش از روحیه، اندیشه و افکار آدمی و عناصر الاهی است. حتا رنگِ سیاه،که آن را بالاترینِ رنگ‌ها می‌دانند، غیر از مرگ و عزا معانی و کاربردهای دیگری نیز دارد اما چون عمومِ جامعه از آن بی‌خبر است، به تنها مفهومِ رایجی که از آن متداول است، استناد می‌کنند.«حاجی‌فیروز»، از شخصیت‌های اصیل، آیینی و سنتی ایرانیان،که هر ساله خبر رسیدنِ بهار را با شادی و نواختنِ دایره‌زنگی و خواندنِ ترانه‌های عامه‌پسند می‌آورد، پیراهن و شلواری یک‌سره سرخ بر تن دارد، ولی آیا او جنگ‌ستیز و خون‌طلب است؟ برعکس، پیام‌آورِ زیبایی و نوشدنِ روزگار است، یا می‌توان اشاره کرد به مراسم سنتی چهارشنبه‌سوری در دهه‌های گذشته که وقتی در جمعِ دوستانه‌یی آتش روشن می‌شد، افراد یکی‌یکی از روی آتش می‌پریدند و می‌خواندند:«زردیِ من از تو، سرخیِ تو از من». به این معنا که امیدواریم سرخی آتش روی گونه‌های زرد ما بنشیند و گل‌گون بشویم و شاداب به نظر برسیم.گروهی دیگر رنگِ زرد و نارنجی را تهدیدی برای روحیه‌ی اشخاص و جامعه می‌دانند. این نظر بیش از آن‌که منطقی و عقلانی باشد، افراطی و مغرضانه است. اگر چنین بود، باید تمام محصول‌ها و میوه‌های زرد و نارنجی جمع‌آوری می‌شد، مبادا به روحیه‌ی فردی لطمه بزند و کسی را منحرف بکند. امتحانش ساده است. یک لیموی زرد یا پرتقال نارنجی را پیشِ روتان بگذارید و برای مدتی خوب به آن نگاه کنید. آیا چیزی در اندیشه و افکارتان تغییر می‌کند؟ آیا نقشه‌های شیطانی از مغزتان عبور می‌کند؟ جز زیبایی و زیبایی و زیبایی و عشق، چیز دیگری در آن میوه می‌بینید؟
به روابطِ اجتماعی‌تان رنگِ روشن بزنید
استفاده و استقبال از لباس‌های رنگی در جامعه و نسل امروز ما، پاسخی است به حضور مُد در دنیای پوشاک. البته این تنوع‌طلبی و رنگ‌بندی به موضوع‌های متعدد بستگی دارد.کافی‌ست برای کشف این دلایل، دوری در شهر بزنید. اغلبِ مردم چهره‌هایی اخمو، قیافه‌یی بدخُلق، روحیه‌یی عبوس و رفتاری بی‌حوصله دارند. اگر نگوییم همه‌ی آن، دست‌کم بخشِ عمده‌یی از این گرفتگی رفتاری، به‌خاطرِ چیدمان و رنگ‌بندی محیطِ زنده‌گی و لباس‌هاشان است. مردم ما سال‌های دوری‌ست به پوشیدنِ لباس‌های مشکی یا طوسی عادت کرده‌اند و دیگر چندان در قید و بند رنگِ لباس‌هاشان نیستند. همان‌طور که اگر دقت بکنید، بیش‌تر دیوارهای شهر، مغازه‌ها و خانه‌ها، رنگ‌های ساده، سرد‌ و بی‌حس‌وحالی دارند و هیچ شوق و امیدی برای زنده‌گی در شهروندان ایجاد نمی‌کنند. شهر ما بی‌شک و تردید یک شهر خاکستری است. از رنگِ آسمان بگیر تا در و دیوار و لباس‌های مردمش و خیلی چیزهای دیگر. تنها جایی که ممکن است در پایتخت و دیگر شهرهای بزرگ کشور، دیوارهای رنگی ببینید، سریال‌ها و طنزهای شبانه‌ی تلویزیون یا فیلم‌های سینماییِ کمدی است که می‌دانیم دیوارهای بنفش و قرمز و سبزِ لوکیشن‌ها، جز دکور و رنگ و لعابِ یدکی و تضمینی برای جذابیتِ دیداریِ بیش‌تر، چیزی نیست. در عوض شهرها و روستاهای شمالی و غربی کشور، پُرند از زیبایی و رنگ‌های حقیقی. مردان و زنان لاهیجان،گیلان و مازندران به خاطر زنده‌گی در محیط باز و سرسبز و زیرِ آسمانِ آبی، از روحیه‌یی شادمان برخوردارند که تاثیر این روحیه، در لباس‌های آنان پیداست. همین ترکیب و تنوع رنگ را می‌توانید در پوشش ساکنان لرستان، ایلام، عشایر و مناطقِ کُردنشین مشاهده بکنید. این سرزنده‌گی و استفاده از رنگ در پوشش و وسایل خانه، بر خوش‌مشربی، مهربانی، سلامت جسمانی، طول عمر، مثبت‌اندیشی و امیدواری آنها نیز تاثیر بسیار گذاشته است. با این همه،گفتنی‌ست رنگ‌ها در دنیای مد و لباس اهمییت فراوان دارند و مفاهیم گوناگونی را منتقل می‌کنند. از این‌رو، طراحان پارچه و لباس، همیشه در به کارگیری رنگ‌ها توجه خاصی دارند تا بر خلق و خوی مردم، اثر مثبت به جا بگذارند. «نورما کامالی»، از طراحان مد گفته:«سیاه، رنگ برگزیده و ممتازی است اما امروز کم‌تر کاربرد دارد و بیش‌تر در مراسم عزا استفاده می‌شود. در دنیای مد، سیاه رنگی است برای بروز یا تشدید حالت افسردگی و غم».
بسیاری از روان‌شناسان و آسیب‌شناسان بر استفاده از رنگ‌های روشن به جای رنگ‌های تیره، تاکید می‌کنند. برای مثال،گرما از عوامل استرس‌زاست که سبب می‌شود تعادل بدن به هم بخورد و خشم و پرخاش‌گری فرد تا دوبرابر افزایش بیابد. لباس‌های با رنگ تیره، عرق‌ریزی بدن را زیاد می‌کند و از آستانه‌ی تحمل شخص در برابر گرما می‌کاهد. بنابراین راه‌کار آن‌ست که لباس‌هایی با رنگ روشن بپوشید تا عصبانی نشوید. دکتر «جودیت واترز»، استاد روان‌شناسی دانش‌گاه «فرلی دیکنسون» می‌گوید:«رنگ‌های روشن باعث افزایش روحیه و ایجاد شادابی به ویژه پس از روزهای غمگینِ زمستان خواهد شد».
فراموش نکنید مردم بیش از آن‌که به حرف‌هاتان توجه بکنند، به لباس‌تان توجه دارند. در واقع رنگ‌ها می‌توانند مثل مهمان ناخوانده بر روابط شما با دیگران اثرگذار باشند.کامالی معتقد است:«رنگ در مدهای لباس، چیزی بیش از تمایل‌های آنی و بی‌هدف بوده و تغییرات ناگهانی در آن، بیش‌تر از ایجاد تغییرات در مدل لباس موثر خواهد بود. رنگ مانند خون در رگ‌های دنیای مد جریان دارد».

****
۳/ پوشیدنِ رنگ‌های شاد، سلامتِ روح و شادابی روان را به شما هدیه می‌کند
آبیِ‌ته یا قرمزِته؟
****
زادمهر راستگو-وقایع استان
****
آیا شما هم جزو آن افرادی هستید که تا یکی از بازی‌های دو تیم معروف پایتخت، یعنی استقلال و پرسپولیس برگزار می‌شود، انواع لباس‌ها و پرچم‌ها و قوطی‌رنگ‌های آبی و قرمز را جفت و جور می‌کنید و سر تا پای خود را هم‌رنگِ تیم مورد حمایت‌تان درمی‌آورید و نمی‌گذارید حتا یک نقطه‌ی بی‌رنگ روی صورت و بدن‌تان بماند؟ راستی شما طرفدار کدام تیم هستید؟ به قول معروف، آبی‌ِته یا قرمزته؟ ما که فقط سفیدته! یعنی طرفدار تیم ملی هستیم و بس. راستی شما فقط در روزهایی که تیم‌های ورزشی محبوب‌تان بازی دارند، تیپ می‌زنید و تن به رنگ می‌دهید یا در باقی روزهای سال و ماه و هفته هم خوش‌تیپ و خوش‌رنگید؟ از رنگ‌های مناسبتی و ورزشی که بگذریم، دنیای رنگ‌ها هم دنیای عجیبی است. می‌دانیم که می‌دانید انسان‌ها به طور ذاتی، در جست‌وجوی شادی، زیبایی و به نوعی زیباگرا هستند. همین موضوع آنها را به رنگ‌های شاد و زیبا علاقه‌مند کرده. ناگفته پیداست گاهی آنها که به رنگ‌های تیره و خنثا مثل مشکی و خاکستری علاقه‌مندند، از ناراحتی‌های روانی نظیر افسرده‌گی و انزوا رنج می‌برند.گاهی هم استفاده از رنگ‌های تیره اجباری است، نه اختیاری. در واقع یک قرارداد اجتماعی است، نه تاثیرِ افسرده‌گی یا اندوه در جامعه. شاید پوشیدن لباس‌های خاکستری، قهوه‌یی یا سرمه‌یی جزو قوانین یک اداره باشد. پس پیروی از این قانونی به معنی افسرده‌گی کارمندان اداره نیست. با این‌حال، استفاده از رنگ‌های روشن در جامعه، باعث بروز شادی عمومی، نشاط، تمدد اعصاب، بالارفتن قدرت تصمیم‌گیری، دوری از پرخاش، استرس و اضطراب و رسیدن به آرامش می‌شود و این‌گونه سلامت روانی افراد جامعه تامین شده و اعتماد به نفس در چنین جوامعی بالاتر می‌رود. در حقیقت رنگ لباس‌‌های ما، به همان اندازه که بر روان دیگران تاثیر می‌گذارد، بر روان خودمان هم موثر است، یعنی نوعی تطابق روانی بین فرد و لباسش ایجاد می‌شود و رنگ لباس، شادی یا اندوه درونی را در فرد ایجاد یا به او منتقل می‌کند. در حقیقت می‌توانیم با مشاهده‌ی رنگ لباس دیگران، از روحیه‌ی آنها باخبر بشویم. روان‌پزشکان و متخصصان اعصاب، مدام به اعضای خانواده توصیه می‌کنند برای حفظ نشاط و شادابی خود و خانواده، در خانه لباس‌های مرتب و با رنگ‌های شاد و روشن بپوشند. ما به پوشیدنِ لباس‌های سپیدوسیاه عادت داریم. جالب است بدانید در گذشته، لباس سفید نشانِ ثروت بود و اگر کسی سپید می‌پوشید، مردم گمان می‌کردند خدمت‌کاری دارد تا لباس را برای او تمیز نگه دارد. باور عمومی بر این بود کسانی که لباس سپید می‌پوشند، از مقام اجتماعی بالایی برخوردارند، زیرا سپید نشانه‌ی حقیقت و پاکی است و تمام کشورها، تکان‌دادن پرچم سپید را نشانه‌ی صلح می‌دانند. این رنگ کاربردهای دیگری هم داشته، از جمله این‌که در یونان باستان برای رفتن به رختخواب، لباس سپید می‌پوشیدند تا خواب‌های خوب ببینند. در هند، چین و ژاپن، رنگ سپید مرگ و عزا را تداعی می‌کند که دلیل آن، همراهی این رنگ با بهشت و فرشته‌گان است. بامزه آن‌که رنگ سیاه هم مانند سپید نشانِ مرگ با خود دارد، البته در دایره‌یی وسیع‌تر و اگر صادقانه‌تر بخواهید، در بیش‌تر کشورهای جهان. در جوامع غربی، رنگ سیاه، مفاهیم مرگ، عزا و خاکسپاری را می‌رساند. این رنگ، نمادی از غم و اندوه، ترس، رازداری و مبهم‌بودن است. رنگ سیاه با تاریکی و ترس از ناشناخته‌ها رابطه دارد و نیروهای مافوق طبیعی یا جادویی از آن بهره می‌برند. شاید تنها جایی که رنگ سیاه، نشانه‌ی شیک‌پوشی، جذابییت و زیبایی است، دنیای مُد باشد. البته میان بانوانِ ایرانی، رنگِ سیاه به طرزِ غریبی و به خاطرِ پوششِ اسلامی چادر جا افتاده. نکته‌ی عجیبِ ماجرا آن‌که مادران و خواهرانِ ما، وقتی در منزل قصدِ نماز و عبادت می‌کنند، چادر نمازشان،که خیلی هم زیباست، سپیدرنگ است اما وقتی می‌خواهند با چادر از خانه خارج بشوند، چادر مشکی را برمی‌دارند و ما نمی‌دانیم این چه حکمتی است. چرا یک نفر یا یک گروه همت نمی‌کنند تا چادرهای سپید یا رنگِ روشن مثلِ سال‌های نخستِ انقلاب دوباره در جامعه باب شود؟ آیا چادرهای سپید با گل‌های ریز آبی یا چادرهایی به رنگ پوست‌پیازی یا حتا آبیِ بسیار کم‌رنگ، زیباتر از رنگِ مُرده‌ی سیاه نیست؟ چرا نمی‌گذاریم رنگِ مشکی فقط مختصِ عزاداری‌هامان باشد؟ مادران و دخترانِ جوانی هم که مانتوپوش هستند، اغلب مانتوهایی با رنگ‌های تیره انتخاب می‌کنند. مشکی وجه غالبِ رنگِ مانتوهاست. تازه چند سالی‌ست که نسل جوان‌های جدید می‌روند که به تدریج استفاده از رنگ‌های شاد و متنوع در لباس‌ها را در جامعه‌ی ما مرسوم کنند.گرچه گویا هنوز با مشکلاتِ جدی در این مساله مواجه‌ایم و پوشش‌های رنگی میان دختر و پسرهای امروزی، یا با نگاه‌های اخم‌آلود و متعجبِ مردم، متعصبان مذهبی و میان‌سالان یا بانوانِ چادری مواجه می‌شود یا … بماند!
روشن باشید
رنگ‌های روشن نوعی شادی و سرزنده‌گی با خود همراه دارند که باعث شادابی و نشاط افراد می‌شوند. وقتی لباس‌هایی با رنگ روشن و ملهم به رنگ‌های طبیعت می‌پوشید، هم برای خود نشاط روحی به بار می‌آورید، هم برای اطرافیان. پوشیدن لباس‌هایی با رنگ تیره مشکلاتی مثل حس اندوه، غم و کرختی را در فرد و نزدیکان ایجاد می‌کند. نگاه‌کردن به رنگ‌های شاد، سبب افزایش سلامت روانی جامعه می‌شود. مکانیسم شادشدن در اثر مشاهده‌ی رنگ‌های زیبا و روشن در بدن به این صورت است که ذهن افراد به محض دیدن این رنگ‌ها، زیبایی خاصی از محیط برداشت می‌کند و به نشاط می‌رسد. رنگ‌های شاد و روشن، پیام‌های خوشی متصاعد می‌کنند و باعث رضایت خاطر افراد می‌شوند. در حدیث معروفی از پیامبر اسلام نقل شده:«نگاه‌کردن به سبزه، باعث افزایش نور چشم می‌شود». امروزه رنگ لباسی که می‌پوشید، زوایای مختلف زنده‌گی شما را نشان می‌دهد. اگر می‌خواهید بدانید بر اساس لباسی که به تن می‌کنید، چه روحیه‌یی دارید، نگاهی به فهرست زیر بیندازید و رنگِ لباس‌تان را پیدا بکنید.

****
آزادیِ پریا
****
الناز حجارزاده-وقایع استان
****
چند سالِ پیش، هنگامِ نوشتنِ یکی از یادداشت‌ها، طبقِ عادت آن را بازنویسی می‌کردم. در همین حال برایِ برخی کلمه‌ها که در تصورم رنگی داشتند، رنگ انتخاب می‌کردم. وقتی به کلمه‌ی آزادی رسیدم، ماندم. در حقیقت هیچ رنگی برای این کلمه در ذهنم نداشتم. بنابراین رو کردم به پریا ـ خواهرِ نُه‌ساله‌ام ـ که آن لحظه کنارم بود و پرسیدم: ـ به نظرِ تو، آزادی چه رنگی‌یه؟ انتظارِ پاسخِ فیلسوفانه‌یی نداشتم؛ چراکه می‌دانستم معنایِ آزادی در دنیایِ کودکانه‌ی او، چیزی نیست که من در نظر دارم و می‌شناسم اما ناباورانه جوابی از او شنیدم که باعث شد کلمه‌ی بی‌رنگِ ذهن من، رنگی تازه به خود بگیرد. جالب آن‌که پریایِ ما بی‌معطلی دلیلی هم برای حرفی که زده بود رو کرد تا دیگر بهانه‌یی برای پرسش نداشته باشم. ـ تویِ آزادی همه رنگی هست.
ـ چرا؟
ـ برایِ این‌که آزاد و رها از یک رنگه و می‌تونه هر رنگی باشه. حالا فهمیدی؟! و این‌گونه است که از این پس، آزادی‌هایِ من، ترکیبی است از رنگ‌های گوناگون. آزادیِ من، آزادیِ پریاست.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شدعلامتدارها لازمند *

*

bigtheme
Designed & Developed by: Sepanta Group Team.