خانه » پیشنهاد سردبیر » نگاهی به کتاب «کودکی نیمه‌تمام» نوشته «کیومرث پوراحمد»/قصه‌گویِ شب یلدا

نگاهی به کتاب «کودکی نیمه‌تمام» نوشته «کیومرث پوراحمد»/قصه‌گویِ شب یلدا

شنبه ۲۶ فروردین ۹۵ شماره ۵۶۲
****
احمدرضا حجارزاده
وقایع استان
****
داستانِ زنده‌گیِ برخی از افرادِ موفق و مشهور، آن‌قدر خواندنی و آموزنده است که نباید و نمی‌توان به ساده‌گی چشم بر آنها بست. فرقی هم نمی‌کند کسی که سرنوشتش را می‌خوانیم، زنده باشد یا مُرده، سرگذشتش را خود نوشته باشد یا دیگران، ایرانی باشد یا خارجی، معاصر باشد یا کهن. مهم اینست که با بازخوانیِ زنده‌گی او، تجربه‌یی کسب کنیم که پیش‌تر نیازموده‌ایم. زنده‌گی‌نامه‌ی خودنوشتِ کیومرث پوراحمد نیز یکی از آنهاست. نام پوراحمد که می‌آد، همه بی‌درنگ یاد سینما و آثار او و شاهکار فراموش‌نشدنی‌اش در تلویزیون،«قصه‌های مجید» می‌افتند، ولی کم‌تر کسی‌ست پوراحمد را بشناسد و بداند او در نوشتن هم دستی بر آتش دارد و تازه در این حرفه، جدی‌تر و حتا به‌تر از فیلم‌سازی عمل می‌کند. در واقع پوراحمد به همان اندازه که در سینما محبوب و مشهور است، در حوزه‌ی ادبیات و نویسنده‌گی نیز چیره‌دست و ماهر است. این کارگردان سینما سال‌هاست در ماه‌نامه فیلم به مناسبت‌های گوناگون مطالبی می‌نویسد که بسیار شیرین و خواندنی‌اند. پوراحمد عاشق سینماست و برای رسیدن به عشق دیرینه خود، مسیر ناهم‌وار و دشواری پشت سر گذاشته است. هرچند زنده‌گی شخصی‌اش هم فراز و فرودهای جالبی داشته که او را در برابر ناملایمات و ناکامی‌های زنده‌گی، صبور و آبدیده کرده. او تمام سرگذشت خود را از بدو تولد تا حکایت واپسین فیلمی که ساخته به شکل یک اتوبیوگرافی فوق‌العاده جذاب در کتابی گردآوری و چاپ کرده است.«کودکی نیمه‌تمام» شرح حال ماجراهایی است که باعث شده امروز پوراحمد را بیش‌تر به عنوان یکی از معتبرترین فیلم‌سازان حوزه کودک بشناسند، چراکه کار خود را با ساخت فیلم‌های کودکانه یا درباره‌ی کودک از کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان شروع کرد و حتا یکی از زیباترین فیلم‌هاش یعنی «خواهران غریب» با آن‌که مخاطبان بزرگ‌سال را هم سر ذوق می‌آورد، در اصل فیلمی موزیکال و کودکانه است. البته چند سالی‌ست این فیلم‌ساز اصفهانی از حوزه تخصصی‌اش فاصله گرفته و به سینمای بزرگ‌سالان و موضوعات خاص رو آورده است.«کودکی…» روایتی مستندگون دارد که به مدد قلم توانای پوراحمد، نه تنها خشک و نچسب نیست،که گرم و صمیمی از کار درآمده و بیش از آن‌که حس شود سرگرم خواندن سرگذشت یک انسان حقیقی و زنده هستیم، انگار داریم یک رمان ایرانی می‌خوانیم. پوراحمد در زنده‌گی‌نامه‌اش، عکس‌های کاری و خانواده‌گی خود را هم به فراخور حس‌وحال متن، هر کجا که پا داده، گنجانده تا خواننده تصوری از شکل وضعیت زنده‌گی او و تصویر آدم‌هایی که در متن، شرح حال‌شان را می‌خواند، داشته باشد. این نوشته پوراحمد می‌تواند برای دو قشر از علاقه‌مندان به مطالعه، قابل‌توجه و مناسب باشد؛ نخست عامه‌ی مردم و کسانی که به خواندن رمان و قصه علاقه دارند و دیگر، اهالی سینما و افرادی که دوست‌دار سینما هستند، زیرا بخش عمده‌ی کتاب به مرور کارنامه‌ی فیلم‌سازی پوراحمد و تجربه‌اندوزی‌هاش در پشت صحنه فیلم‌ها و دست‌یاری کارگردان‌هایی نظیر نادر ابراهیمی و عباس کیارستمی اختصاص دارد. این کتاب ابتدا بنا بود یک مصاحبه‌ی طولانی با پوراحمد باشد؛ از کودکی تا زمان معاصر. این فکر در سال هفتادویک و هم‌زمان با پخش تلویزیونی قصه‌های مجید توسط مسعود مهرابی (منتقد فیلم) شکل گرفت اما گرچه انجام شد، هرگز به مرحله چاپ و اجرا نرسید تا این‌که پوراحمد تصمیم گرفت مجموعه‌گفته‌هاش در مصاحبه را به شکل زندگی‌نامه بازنویسی کند.
«کودکی…» دو بخش کلی دارد: نخست زندگی پوراحمد،که خود به بیست‌ویک فصل کوتاه و بلند تقسیم‌بندی شده و دوم، با عنوان «فیلم‌ها» که تاریخ‌چه فیلم‌سازی پوراحمد از آغاز تا کنون است. پوراحمد کتاب را به سه دخترش، پگاه، پردیس و مریم، تقدیم کرده است.
بخش کوتاهی از فصل نهم در بخش اول کتاب را با عنوان «پرده بسته می‌شود» بخوانید:
به دلیل حجم زیاد کارهای خانه‌یی پراولاد، مادر نمازهاش شتاب‌زده‌تر از آن بود که بتواند بعدش قرآن بخواند. بنابراین تنها قرآن موجود در خانه، همه‌ی سال توی رف دور از دسترس می‌ماند. هر نوروز نهاده می‌شده بر سفره هفت‌سین و دوباره برگردانده می‌شد آن بالا.کتاب دیگری که در خانه وجود داشت همان دیوان حافظ کهنه‌ی کهنه بود که گفتم. غیر از این دو کتاب، نه کتاب دیگری در خانه بود، نه هیچ روزنامه‌یی، نه هیچ مجله‌یی. نه در خانه‌ی ما،که در خانه‌ی دوست و آشنا و فامیل هم ـ تا آنجا که دیده بودم ـ هیچ‌وقت نه کتابی در قفسه‌‌یی دیده بودم، نه دست کسی، نه حتا در دست معلمین مدرسه. معدود کتاب‌فروشی‌های اصفهان در خیابان چهارباغ متمرکز بود. تا دوازده‌سالگی ـ که پایم به چهارباغ باز نشده بود ـ لوازم‌التحریرفروشی دیده بودم، ولی کتاب‌فروشی هرگز. به این ترتیب تا آن سن‌وسال تصورش را هم نمی‌کردم غیر از کتاب‌های درسی،کتاب دیگری در عالم وجود داشته باشد. در کتاب‌های درسی چیزکی از شاه‌نامه و بوستان و گلستان آمده بود که تصور می‌کردم این‌ها کتاب‌هایی است که حالا دیگر نیست و همین مقدارش باقی مانده است که در فارسیِ ما هست. در ذهنِ کودکانه‌م این را ربط می‌دادم به حمله ترک و تاتار و تازی و کتاب‌سوزان مهاجمین که جسته گریخته، از این و آن شنیده بودم. بیش از این هم نمی‌خواستم بدانم. جرات و جسارتِ کنجکاوی نداشتم. بابتِ کنجکاوی، تن در دادن به تحقیرِ مضاعف، نمی‌ارزید. اگر هم می‌ارزید کسی نبود پاسخی روشن و قانع‌کننده بدهد. سوالی اگر پرسیده می‌شد جواب ـ معمولن ـ این بود: «خودت بزرگ می‌شی، می‌فهمی». پس باید صبر می‌کردم تا بزرگ‌تر بشوم و به فضای بازترِ دبیرستان بروم تا با کتاب‌فروشی و کتاب و مجله آشنا بشوم و خود بانیِ این بشوم که سرِ کتاب و مجله، توی خانه باز بشود». (صص ۶۵ و ۶۶)

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شدعلامتدارها لازمند *

*

bigtheme
Designed & Developed by: Sepanta Group Team.