خانه » جدیدترین » فرهنگ سلیقه ای سلیقه فرهنگی

فرهنگ سلیقه ای سلیقه فرهنگی

پنجشنبه ۱۰ خرداد ۱۳۹۷ شماره ۸۵۴
آرش زرنیخی ؛ کارگردان تئاتر و مدرس دانشگاه
در ابتدای این یادداشت درگذشت ناصرملک مطیعی را به خانواده بزرگ ایران تسلیت می گویم . اما برخلاف انبوه پیام ها و هشتگ های اسطوره سازانه و فردنگرانه مربوط به مرگ این پیرمردِ مردمدارِ سینمای فیلم فارسی ایران تلاش می کنم تا در این یادداشت با پیش رو قرار دادن مفهوم شخصیت های نوعی در درام و فرهنگ کوچه بازاری ایران ، این نکته را مطرح کنم که آیا صرف مرگ ملک مطیعی باعث این جوش و خروش اجتماعی در روزهای گذشته بود یا مسئله از قرار دیگری است؟ بیدل شعری دارد که شاید نقلش بعنوان پیش درآمد این یادداشت مناسب باشد . اضطراب نبض دل تمهید آهنگ فناست، شعله در هر پر فشاندن اندکی از خود جداست، زین میان بر دستگاه رنگ نتوان دوخت چشم ، غنچه تا ناخن به خون دل نشوید بی حناست. تاریخ و فرهنگ و حنایش های آن در اذهان نسل های بعد، ماجرای همین ناخن به خون دل شستن هاست. این دو متغیر هرگز به طرفه العینی ایجاد نشده اند که با بخشنامه ای اداری نیز رقم مهر یا دردشان از چهره نسلها جارو شود. کوچه و بازار هم بعنوان ستون های فرهنگ یک جامعه هرگز امکان پرورش مدلی گلخانه ای را برای سلیقه جمعی جامعه را میسر نخواهند کرد. نکته ای که در چند دهه اخیر توسط سیاستگذاران کلان فرهنگی در امر رسانه مغفول واقع شده و شــوربختانه آب به آسیـای دلخوری ها می ریزد. این روزها بعنوان یک کارگردان تئاتر مدام با پرسش هایی کلیشه ای مواجه می شوم که علیرغم کلیشه ای بودن ، در بردارنده یک سـری دلخوری های اجتماعی از سیاستگذاران فرهنگی است . مثلا : چرا در زمان حیات او رسانه های جمعی قدر دانی لازم را به عمل نیاوردند ؟ یا اینکه ملک مطیعی به چه دلایلی در میان توده مردم محبوب بود و آیا این مسئله ریشه در این دارد که او تنها بازیگر خوبی بود یا دلایل دیگری دارد؟ شاید برای خوانندگان جالب باشد که در این مجال از دریچه ادبیات دراماتیک (نمایشی) و قدری فنی به نوع شخصیت های بازی شده در بسیاری از فیلم های زنده یاد ملک مطیعی نگاه کنیم . مسئله شخصیت نخستین بار توسط آیسخولوس(تراژدی نویس یونانی) به صورت عملی و ارسطو به شکل تئوری در ادبیات نمایشی جهان مورد تاکید و اهمیت قرار گرفت. مرگ آیسخولوس را ۴۵۶ پیش از میلاد و مرگ ارسطو را ۳۸۴ پیش از میلاد ثبت کرده اند . ارسطو در کتاب فن شعر خود به تفصیل از کارکردهای شخصیت در یک اثر نمایشی سخن گفته است. باری، هرچقدر هنرهای نمایشی از سرچشمه های آیینی خود به زندگی روزمره مردم نزدیک تر شود امکان شخصیت پردازی های واقعی و ملموس تر نیز برای نویسندگان بیشتر مهیا می شود . در اینجا مقصود تنها آثار فاخر نیست بلکه اتفاقاً در نمایشهای کمدی ملل این مسئله بیشتر به چشم می خـورد. بــرخی از نمایش های شادی آوری که در کشورهای مختلف اجرا می شده همچون ایران اصلاً نویسنده نداشتند و بیشتر بر پایه بداهه (improvise) اجرا می شده اند. اتفاقاً یکی از دلایلی مورد پسند قـرار گرفتن این نمایش های بدون نویسنده شخصیت های ملموس و آغشته به فرهنگ کوچه و بازار آنها بود. شاید دغدغه های گیشه، سینمای ایران را بیش از پیش به طــرف ملودرام های فیلم فارسی کشید . سینمایی که برگرفته از عمیق ترین و ریشه دارترین رفتارها و باورهای اجتماعی ایران آن روز بود و طبیعتاً برخی خط کشی های اخلاقی را نیز برنمی تافت. ویژگی که همواره توسط اخلاقمداران مورد تنقید قرار گرفته و می گیرد . این که کدام یک درست می گویند مطمح نظر این یادداشت نیست. نقش هایی را که اغلب ملک مطیعی بـه عده می گرفت و مقبولیت فراوانی در گیشه داشت از نظر دراماتیک جزء شخصیت های نوعی محسوب می شدند. شخصیت نوعی در نمایش یا فیلمنامه با نام تیپ نیز شناخته می شوند . این نوع شخصیت در درام از عمق چندانی برخوردار نیست چرا که صرفاً بازتاب دهنده ویژگی های مشترک یک قشر اجتماعی مشخص، همچون کلاه مخملی هاست. رفتارهای شخصیت نوعی در یک فیلم دارای پیش فرض های تعریف شده ای است چرا که بقول دکتر سیروس شمیسا :«خلقیات تیپ یا همان شخصیت نوعی، همگانی است. قابل تعمیم به همان قشری است که او به نمایندگی از آن قشر بازی می کند اما شخصیت به معنای غیر تیپیک آن دربردارنده فردیت یک پرسناژ نمایشی است که متضمن خاص ترین حالات و باورهای فردی او محسوب می شود». در فیلم فارسی، کلاه مخملی ها شخصیت نوعی محسوب می شوند.
شناختن یکی از آنها یعنی شناختن باورها و حالات تمام کلاه مخملی ها و هم از این روست که رفتارهای دراماتیک آنان نیز اغلب قابل حدس زدن است . در همین فیلم فارسی ها تکرار پیوستـه ویژگی های مشترک این قشر برای مخاطب غیر عام نیز گاهی خسته کننده می شود . دلیل این امر هم روشن است ، بیینده هوشمند دلش می خواهد لااقل شخصیت اصلی فیلم برایش دارای معماهایی باشد و فی الواقع همین حل معماست که در طول فیلم باعث جذب و لذت می شود . علی ایحال باید بپذیریم که استفاده از شخصیت نوعی جزء لاینفک فیلم فارسی محسوب می شود . در فرهنگ ایرانی آن روزگار نیز هنوز مفهوم فردیت همچون امروز وجود نداشته است. جامعه مبتنی بر ارزش هایی بود که توسط اوتوریته پدرسالار به آن دیکته شده بود . طبیعی می نماید که چنین فرهنگی که ویژگی های مشترکش بیش از فردیت در آن حائز ارزش و اعتبار است، شخصیت های سینمایی اش نیز بازتاب دهنده این نگرش هستند . امروز هم به کرات می بینیم که برخی از کارگردان ها حتی شده سکانس هایی از فیلمشان را به حضور کلاه مخملی های اختصاص می دهند تابخشی از اقبال عمومی فیلم را در ناخودآگاه مخاطب تضمین کنند . این یعنی سلیقه فرهنگی ! خارج از هرگونه ارزش گذاری ، کلاه بر سرانِ پاشنه خواباندهِ کت به دوش ، به درست یا غلط بخشی از سلیقه فرهنگی جامعه ما بوده و هستند . زنده یاد ملک مطیعی نیز در سینمای ایران یکی از مهم ترین تریبون های این سلیقه فرهنگی بود . آنچه مردم در عملکرد رسانه جمعی و رسمی کشور از آن دلخورند نادیده گرفته شدن قسمت های ریشه دار فرهنگِ کوچه و بازار و جایگزین کردن یک فرهنگ گلخانه ای بر ساخته توسط برنامه سازان ناآگاه در امور رسانه است. .

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شدعلامتدارها لازمند *

*

bigtheme
Designed & Developed by: Sepanta Group Team.