خانه » پیشنهاد سردبیر » سکوت در بهار

سکوت در بهار

سه شنبه ۱۲ اردیبهشت ۹۶ شماره ۵۷۶
***
یوسف نیک فام
نویسنده و پژوهشگر
****
فیروز زنوزی جلالی هم رفت که همه خواهیم رفت تا تقدیر چه خواهد و چه پسندد. اگر بخواهیم از نویسندگان توانمند این سالها نام ببریم به یقین او جایگاهی خاص در این عرصه داشت.
یکی از بخشهای مستندی که در سال ۱۳۹۰ دربارۀ موشک باران تهران و سالهای پایانی دفاع مقدس ساختم، گفت و گو با زنده یاد فیروز زنوزی جلالی بود. او از معدود نویسندگانی بود که در این باره قلمزنی کرده بود. به گرمی قرار گفتگو را پذیرفت و گفتگویم با او دربارۀ داستانهای کوتاهی که از روزهای موشک باران تهران نوشته است در کتابفروشی سورۀ مهر در حوزۀ هنری انجام شد. بسیار گرم و صمیمی و راحت جلوی دوربین قرار گرفت و دربارۀ چگونگی نگارش آثارش سخن گفت.
زنوزی جلالی در سه داستان کوتاه به نامهای «اسکاد روی ماز ۵۴۳»،«خاک و خاکستر» و «تلواسه» مستقیماً به موشک باران تهران پرداخته که هر سه داستان در کتابی با نام «اسکاد روی ماز ۵۴۳» به چاپ رسیدند.چاپ اول این کتاب در سال ۱۳۷۶ توسط موسسه کیهان به شمارگان ۳۳۰۰ نسخه در قطع جیبی منتشر شد که شامل هفت داستان کوتاه بود. داستانهای دیگر این کتاب عبارتند از:«کابین ها»،«تمشک وحشی»،«با باد، با طوفان» و «ارتفاع».
خلاصه داستان کوتاه «اسکاد روی ماز ۵۴۳ »: در یک سایت موشکی در عراق، سرگرد یعقوب و ستوان ناصر آمادۀ پرتاب موشک اسکاد روی ماز ۵۴۳ به سمت تهران هستند.موشک رأس ساعت یازده و پنج دقیقه باید پرتاب شود. به تازگی سرهنگ یاسر به جای سرگرد یعقوب به شلمچه رفته و سرگرد به سایت موشکی مامور شده است.سرگرد تا زمان پرتاب می خوابد.
در تهران احمد کارمندی است که آمادۀ رفتن به اداره است، اما اکبر پسر کوچکش از رفتنش ناراحت است و گریه می کند.مادر اکبر از پدر می خواهد تا برود و برای اکبر و هیجده فرشته دیگر پفک بیاورد.
سهراب ۲۸ ساله کت دامادی اش را می پوشد و می خواهد تا با زهرا برای انتخاب کارت عروسی بیرون برود.
مریم و مادرش در مغازۀ کفش فروشی هستند.مریم از کفشی که می پوشد راضی نیست.آنها برای خرید کفشی دیگر به مغازۀ دیگری می روند.
محسن به داروخانه رفته تا داروهای پدر بیمارش را تهیه کند.
نوروز فروشندۀ تسبیح و ساعتهای مچی و فتح الله که نابیناست شاهد کاروان رزمندگانی هستند که در حال رفتن به جبهه اند.آنها جایشان را عوض می کنند و به چهارراه دیگری می روند.پیرزنی تسبیحی می خرد، اما توان پرداخت پول آن را ندارد.
ستوان ناصر، سرگرد یعقوب را از خواب بیدار می کند و موشک رأس ساعت به سمت تهران شلیک می شود.
صدای آژیر وضعیت قرمز به گوش می رسد و موشک به محلی که تمامی شخصیتها در آنجا هستند فرود می آید.
خلاصه داستان کوتاه«خاک و خاکستر»:جمشید نفیسی برادر دوقلوی فرشته به شوهر خواهرش ناصر یگانه نامه می نویسد و از او می خواهد که به خاطر ناامنی و فضای موشک باران تهران، یا به همراه خانواده به انگلستان پیش آنها برود و یا فرشته را طلاق بدهد تا او بتواند به خانواده برادر بپیوندد.
ناصر جواب نامه را می دهد و می گوید که حاضر نیست از اصولی که به آن اعتقاد دارد تخطی کند و فرشته را طلاق داده و او به زودی راهی انگلستان می شود.
ناصر دوباره نامه می نویسد و می گوید که فرشته در حمله ناوشکن آمریکایی به هواپیمای ایرانی کشته شده است.
جمشید که زنش ژیلا او را ترک کرده و با مردی انگلیسی به نام اسمیت رفته است، قصد خودکشی می کند و نامه ای به ناصر می نویسد و تمامی ماجراهای پیش آمده را شرح می دهد و از او می خواهد تا ناصر، نامه را برای کامبیز و پرویز (پسران ناصر)بخواند و بگوید که بهترین پدر را دارند.
خلاصه داستان «تلواسه»:آقای زیاری شبی در خواب کابوس وحشتناکی می بیند.او در حال سقوط از چاهی بزرگ است و از دهانه دیگر چاه مادرش او را صدا می زند.روز بعد در اداره با همکارش آقای عزیزی کابوسش را در میان می گذارد.موشکی به تهران اصابت می کند و به خاطر شکستن شیشه ها عزیزآبادی جراحت مختصری برمی دارد.زیاری به یاد کابوش شب قبل می افتد و نگران مادر به طرف خانه مادرش راه می افتد.زیاری سوار اتوبوس می شود.موشک دیگری اصابت می کند.زیاری به یاد می آورد که زنش راضی نبوده با مادر شوهرش زندگی کند.اتوبوس کنار زنی که شیون می کند می ایستد.جسدهایی کنار خیابان گذاشته شده اند.
آمبولانسی می رسد.کسی میگوید که موشکها به گیشا و دامپزشکی خورده اند.زیاری شکرگویان خیالش راحت می شود که طرف خانه مادرش نخورده است.راننده اتوبوس را پارک می کند و دستور تخلیه آن را به مسافرین می دهد.زیاری به طرف خانه مادر راه می افتد
.به خانه می رسد و با دیدن مادر او را تنگ در آغوش می گیرد و گریه می کند.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شدعلامتدارها لازمند *

*

bigtheme
Designed & Developed by: Sepanta Group Team.