چهارشنبه ۴ اردی بهشت ۱۳۹۸ شماره ۱۰۷۲
سند های بی عمل
مهدی مسعودی آشتیانی
برنامه استراتژیک دیگری متولد شد: «الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت». اشکالی ندارد، این را هم میگذاریم کنار سندهای پیشین: برنامههای توسعه، سند چشم انداز، سند اسلامیسازی دانشگاهها، نقشۀ جامع علمی کشور، سند اقتصاد مقاومتی، اسناد سیاستهای کلی و … . ورقشان که بزنی، میبینی که همۀ این سندها عین هم هستند: در همه شان قرار است در افق فلان اول باشیم؛ در همهشان بهقدری ارزش و آرمان و کلمات شعرگونه آمده است که حتی یک جملۀ آن هم یادت نمیماند؛ حتی فهرستشان هم عین هم است! و نهایتا وقتی سند را کنار میگذاری، هیچ پنجرۀ جدیدی به رویت گشوده نشده است؛ گویی همۀ این کلمات تکراری را بارها قبلا شنیده بودی. در عجبم چرا با این همه دکتری که در سطح حاکمیت داریم، حتی یک نفر از خود نپرسیده است که حاصل این همه سند و برنامه چه بوده است؟ مثلا چرا با وجود اینکه سالهاست است در تمام آنها نوشته شده است «ضرورت اقتصاد دانش بنیان»، هنوز عزای فروش نفتمان را گرفتهایم و هر روز در حال مباحثه بر روی این هستیم که پراید بالاخره ۲۰ میلیون میارزد یا ۳۰ میلیون؟ چرا با اینکه در همۀ آنها نوشتهایم اقتصاد باید اسلامی شود، هر روز بانکهای مان رباخوارتر میشوند و نتوانستهایم حتی یک نهاد اسلامی جایگزین خلق کنیم؟ چرا با اینکه در تمام آنها نوشتهایم «ارتباط میان صنعت و دانشگاه» وقتی از یکی از مطلعینِ حوزۀ نفت پرسیدم که یک تجربۀ موفق ارتباط صنعت و دانشگاه را به خاطر بیاورد، چیز مهمی به خاطر نیاورد؟ آیا عقل سلیم حکم نمی کرد که قبل از نوشتن سندی دیگر، حداقل چند ساعتی را هم به این اختصاص میدادیم که چرا سندهای قبلی منجر به تغییری نشد؟
ویلداوسکیِ مشهور، پس از مطالعۀ جامع خود بر روی دولتها می نویسد: «سیستمهای برنامهریزی استراتژیک، همه جا و همه وقت شکست خورده است.»
اگر کتاب «گوگل چگونه کار می کند» نوشتۀ مدیرعاملِ گوگل را نیز بخوانید، با چنین جملاتی متحیر میشوید: «وقتی هیات مدیره از ما خواستند که یک برنامه جامع سنتی و مبتنی بر دانشکدههای مدیریت تهیه کنیم، آنها از ما میخواستند احمق باشیم. لری و سرگی [موسسین گوگل] از برنامههای جامع متنفر بودند و میپرسیدند: آیا تا به حال یک برنامه زمانبندیشده دیدهاید که گروهی به کمک آن برنده شود؟ این برنامهها فقط ما را عقب نگه میدارد و احمقانه است.»
البته دوستان سندنویس ما خواهند پرسید: مگر جایگزینی نیز برای برنامهریزی وجود دارد؟ اگر به تاریخدانان مشهور پیشرفت غرب (نظیر روزنبرگ)، یا کشورهای شرق آسیا (نظیر کیم، نوناکا، و رودریک) بنگریم یا مروری بر خاطرات مدیران نوآورترین شرکتهای معاصر کنیم (نظیر اشمیت در گوگل، یونس در گرامین) همه به یک عنصر مشترک اشاره کردهاند: «یادگیری». در روایت آنها به هیچ سند و به هیچ برنامۀ بالا به پایینی برنخواهید خورد؛ بلکه آنها صرفا توانستهاند: سریعتر یاد بگیرند؛ بستر یادگیری را (به خصوص با اعطای آزادی به بازیگران دیگر) فراهم کنند؛ و به سرعت یادگیریهای پیرامون خود را کشف کنند.
سیاستگذار عزیز! شاید وقت آن رسیده است که نوشداروی خود را جای دیگری جستجو کنی: پا در دنیای واقعی (تجربه) بگذاری و به یادگیری بپردازی؛ بستر یادگیری را برای دیگران فراهم کنی؛ و از دفتر کار خود خارج شوی و افرادی که توانستهاند به یادگیری بپردازند را «کشف» کنی و به جای حمایت از بازیگران سنتی لابیگر، تنها و تنها از آنها حمایت کنی.