خانه » پیشنهاد سردبیر » خاطرات حاج سیاح/۱۱

خاطرات حاج سیاح/۱۱

شنبه ۷ مهر ۱۳۹۷   شماره ۹۳۹

***

وقایع استان

مهرداد یاری

***

بخش یازدهم

حاج سیاح در تیرماه ۱۲۵۷ به تنهایی به مقصد سیستان از مشهد خارج می شود باز هم مانند گذشته بزرگان شهر مشهد هر کدام به حاجی هدایایی تقدیم می کنند حاجی در شهر طرقبه با سیدی آشنا می شود که سید هم بلدِ راه بوده و هم قول می دهد که در طول مسیر به حاج سیاح خدمت کند تنها به این شرط که حاجی در قاین او را به امیر قاین سفارش کند حاجی خودش نیز خرج سفر او را عهده دار می شود حاج سیاح این را از امدادهای خدایی می داند که همواره در طول سفرهایش نصیبش شده است. در دهی به نام کافرقلعه اسب حاجی بـه ناگاه زمین گیر می شود اما سید که در این ده دوستی داشته به کمک او با روشی جالب اسب را درمان می کنند و حاجی هم ۵ قران به آن مرد می دهد. به علت نا امن بودن راه ها تمام طول روز را حرکت می کنند تا به روستای شور حصار می رسند: انسان اگر دهات ایران را گردش کند می فهمد که ظلم یعنی چه، بیچارگان سوخته و برشته در یک خانه تمام لباسشان بقیمت جُل یک اسب آقایان نیست، یک ظرف مس برای طبخ ندارند… ظهر روز بعد به شهر تربت حیدریه می رسند حاجی می گوید که اغلب کالاها در این شهر فراوان و ارزان هستند اما از ظلم و جور حکام مردم افسرده اند چرا که مالیات های سنگین از آن ها گرفته می شود و از آن بدتر اینکه حق شکایت کردن ندارند چون کسی که آن حاکم را فرستاده همه آن شهر را با مردم و حیواناتش به او داده است. فردای آن روز به ده فیض آباد می رسند حاجی از مردم وضع حکام را می پرسد: حکام، مالک جان و مال مردمند، مثلی مشهور است «دستی که حاکم بریده، دیه ندارد» کاش تنها حکام بودند.

نائب الحکومه، منشی باشی، فراشباشی، پیشخدمت باشی، تفنگدار باشی، میرآخور، ملاباشی، حکیم باشی، داروغه، پاکار، کدخدا، هر یک هر چه بکنند جلوگیر ندارند….
صاحب خانه ادامه می دهد که غلام زر خرید از آنجایی که یک صاحب دارد و تنها به یک نفر خدمت می کند و آن یک نفر او را در برابر بقیه محافظت می کند وضعش از آنها بهتر بوده است: اما ما نمی دانیم ملک کیستیم و به کدام یک خدمت کنیم؟ حافظ ما کیست؟ کاش یک ترتیبی به این تعدیلت می دادند که هم برای ما و هم برای ظالمان خوب بود مثلا معین شود که در سال از آنچه ما تحصیل می کنیم چقدر به درویش و چقدر به حکام و هر یک از مامورین او بدهیم… آن وقت ترتیبی می دادیم که باقی آنچه می برند معاش ما باشد و اطمینان داشتیم بما می ماند….
حاجی در جوابش می گوید که این ها هیچوقت به ظلمِ با قانون تن نمی دهند چرا که دوست ندارند بـــــرای دزدی هایشان حدی مشخص شود. در گذشته هم اشاره کرده بودیم که در زمان قاجار جدا قانون وجود نداشت و کلماتی مثل آزادی خواهی و جمهوری و قانون و… حکم قتل انسان را صادر می کردند انسان ها مثل وسایل خانه به حکام تعلق داشتند و حال و روزشان از اسب های حاکمان کمتر ارزش داشت چه بسا بر سر حیوانات پادشاه و حاکمان ولایات انسان های بسیاری کشته شده اند و یا کور و دست و پا و گوش شان بریده شده است. در ده جومین به پیشنهاد سید به گناباد می روند تا حاج سیاح با ملا سلطانعلی گنابادی قطب فرقه دراویش نعمت الهی ملاقت کند ملا سلطانعلی با آقاخان هم آشنا بوده که او امام فرقه اسماعیلیه بود اما حاجی می گوید مقلد کسی نیست و سیاح است به حاجی با احترام فراوان برخورد می شود و بر سر اشخاص بزرگ و مذاهبی که دیده است حرف می زنند که حاجی می گوید عقیده دارد بحث و جدل های افراد مختلف باعث شده که دین به حاشیه برود و اصل مطلب فراموش شود او ادیان را شبیه به هم می خواند و در انتها داستان دو زارع و حمال را نقل می کند که با زبان و افکار ساده خود زیباترین تعاریف از خدا را بیان کرده اند. ملاسلطانعلی هم نسبت به وردها و ذکرها و … حرف می زند و مختصر می گوید همه یکی هستند و قصد اصلی وصل به خداوند است و هر دعا هم به یک نفر اثر می کند. حاجی از فضل و دانایی و خوش رفتاری ملا تعریف می کند. فردای آن روز روانه روستای کاخ می شوند در راه سواری که ملاسلطانعلی با حاجی روانه کرده بود اسب چموشی داشته که با جفتکی که می زند پای حاجی را زخم و خون آلود می کند: صاحب اسب چکمه از پایم کشید معلوم شد پا زیاد زخم شده و خون رفته چکمه را پر کرده است….
روی زخم، یونجه کوبیده شده می گذارند که دو روز بعد زخم خوب می شود. گویا اوضاع جنوب خراسان و کرمان و سیستان و بلوچستان از همان موقع هم بد بوده که حاجی همواره از همه جای آن از ظلم و فقر و بدبختی نوشته است. به نزدیکی های قاین می رسند در جایی به نام قیریمانج که هیچ فانوس و چراغی نداشته اند و با خار و خاشاک آتشی فراهم می کنند حاجی از وضع مردم می پرسد و متـوجه می شود که مردم قاین با اینکه زعفران می کارند و برداشت می کنند ولی وضع شان از مردم مرکز کشور که خروار خروار گندم و جو می کارند و به قیمت کم می فروشند، بدتر است چون که حاکم قاین دستور داده کسی حق ندارد زعفران بفروشد و همه سهم امیر است. مانند همه جای ایران امیر قاین هم برای خود مافیایی دست و پا کرده و سلطان زعفران ایران شده در حالی که او می بایست جاری کننده عدالت باشد و با استفاده از سود فراوان زعفران فقر را در این منطقه ریشه کن کند اما او خود منشا ظلم و جور و چپاول بوده است. فردا به قاین می رسند حاجی اوضاع قاین را تعریفی نمی بیند و از فقر و ظلم و گرمای شدید می نویسد: غالبا مردم از بابت خلاصی از تعدیات یا بواسطه اجرا تعدی خود را معمم می کنند….
حاکم قاین امیر علم خان است که حاجی می گوید مردم تا حدودی از خودش راضی هستند اما از پسرش نه چرا که اگر خود امیر ظالم است به عقاید مردم کار ندارد اما پسر هم ظالم است هم عقاید مردم را بررسی می کند و هر کس را که می گیرد پدرش مانع می شود.حاجی می گوید که ظاهرا حاکم تابع دولت مرکزی است اما در واقع خودش در این مناطق سلطنت می کند و چون شجاعت و اقتدار فراوانی دارد در ایران جز او کسی نمی تواند با تعــدیات افغان ها مقابله کند و مانع از یورش آن ها به خاک ایران شود.
از احوال قاین و بیرجند پرسیدند که مردم به آن ها گفته بودند چون سرکار (لقب امیر اعلم خان) خودش در بیرجند اقامت دارد آنجا آبادتر است در راه حاجی یکی از نزدیکان اسماعیل خان پسر حاکم، حاجی را در حال نوشتن می بیند و گمان می کند که حاجی از طرف شاه مامور شده اوضاع و احوال این منطقه را به دولت گزارش دهد به همین خاطر با آن ها همراه می شود حاجی می نویسد در این مناطق امیر اعلم خان و افرادش در بین مردم خیلی بیشتر از شاه اهمیت دارند.به هر روستایی که می رسند حاجی جدا از نوکر اسماعیل خان اقامت می کند چون نمی خواهد در ظلم او شریک شود در ایران هر وقت کسی از اهل حکومت به جایی می رسید تمام هزینه های او به عهده مردم بود مردمی که حاجی می گوید لباسی به تن نداشتند و نان جو برای خوردن به قدر کافی نبود باید برای نوکر حاکم مرغ و گوشت و غذا های عالی فراهم می کردند و این خود ظلم بزرگی به این مردم بوده است حاجی می گوید: رعیت مهماندار که قادر نیست نان جوین به عیال خود برساند برای اینان چای و چلو و خورش و مرغ بریان خوب مهیا کند اگر چه کاسه و دیگ بفروشد و گاهی شده که چلو پخته را زیر پا لگد کرده، رعیت بیچاره را حبس و زنجیر و جریمه کرده اند که خوب طبخ نکرده بوده است!

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شدعلامتدارها لازمند *

*

bigtheme
Designed & Developed by: Sepanta Group Team.