خانه » پیشنهاد سردبیر » خاطرات حاج سیاح /۱۱

خاطرات حاج سیاح /۱۱

شنبه ۲۱ مهر ۱۳۹۷   شماره ۹۵۱

***

مهرداد یاری

***

بخش پانزدهم
حاج سیاح در مهر ماه ۱۲۵۷ به همراه سوارانی که شهاب الملک حاکم کرمان با او همراه کرده بود از کرمان خارج شد.
حاجی می گوید الاغی که شهاب الملک برای طی کردن راه به او داده بود چنان تند و تیز حرکت می کرده که حتی وقتی الاغ قدم می زده باز هم اسب ها به دنبال آن می دویده اند یکی از سواران خطاب به الاغ می گوید: این موش اسب های ما را کشت.
عاقبت سواران مجبور می شوند برای همراهی حاج سیاح مسیر را تقسیم کنند و بین راه مدام با هم تعویض می شوند. به حدی سریع می رانند که فردای آن روز به سید آباد که حکومت نشین سیرجان بوده می رسند.حاکم آنجا که جوان خوش چهره و خوش رفتاری بوده با اصرار، حاجی را یک روز نزد خود نگه می دارد و در آنجا به گردش در شهر و باغ ها می برد. فردای آن روز حاجی را به همراه چند سوار به مقصد خیرآباد که ورودی استان فــارس بوده است راهی می کند. در خیرآباد حاجی با قافله ای همراه شده به سمت نیریز حرکت‌ می کند شهر نیریز را دارای باغ ها و طبیعت خوبی می داند اما حال مردم را بسیار پریشان می خواند و دلیل آن را نیز می پرسد: نایب الحکومه سید باقر خان نام تفرشی است و چنان ظالم و غدار است که به هیچ چیز کسی ابقا نمی کند و احدی یک کلمه قدرت شکایت نمی کند… سابقا فتحعلی خان بود از اهل خود این محل و با مردم رفتار خوب می کرد.سپس مردم نیریز برای حاجی تعریف می کنند که معتمد الدوله حاکم شیراز برای نایب الحکومه شدن نیریز مبلغ زیادی را تعیین می کند که فتحعلی خان از پرداخت آن عاجز می ماند به همین علت معتمد الدوله حکم قتلش را صادر می کند اما فتحعلی خان با دادن پول هنگفتی به قول مردم نیریز خودش را می خرد حاجی از این «خودش را خریدن» بسیار متعجب می شود اما فتحعلی خان از اینکه معتمدالدوله بر حسب عادت خلف وعده نکرده و او را زنده گذاشته بسیار خوشحال می شود ولی سید باقرخان مبلغی را که معتمدالدوله تعیین کرده پرداخت می کند و نایب الحکومه نیریز می شود حالا سید باقرخان نیز هر ظلمی که دلش می خواسته بر مردم روا داشته است.حاج سیاح پس از شنیدن این وقایع چنین می نویسد: واقعا من نمی دانم چرا این امور را می بینم و هلاک نمی گردم.
بدبختی از وقتی که از کشتی پیاده شده بخاک ایران قدم نهاده ام و این دور را گردش کرده ام در هیچ جا بوئی از رحم و عدل و انصاف به مشام نمی رسد… خود رعایا هم اعتقاد پیدا کرده اند که ابدا رعیت حق ندارد لباس خوب یا فرش مرغوب یا طعام لذیذ یا اسب و مرکوب پسندیده یا عمارت باشکوه یا زن جمیله و پاکیزه داشته باشد،باید اینها را یا امراء یا علماء داشته باشند!
بعد از ۲ روز توقف در نیریز حاج سیاح از آنجا به سمت سروستان حرکت می کند در راه به نزدیکی دریاچه نیریز یا همان دریاچه بختگان که امروزه کاملا خشک شده است و منزل خیر نام دارد،می رسند حاج سیاح درمورد آن می نویسد: بسیار جای باصفا و با روحی است یکطرف دریاچه و آب موج زنان، یکطرف صحرای سبز و نمایان است، شبیه بعضی جاهای سوئیس بود…
حاجی چون در ابتدای کتابش به طور مفصل شیراز را شرح داده بود در این جا از تکرار آن پرهیز می کند و از شیراز نکته خاصی نمی نویسد جز اینکه به دیدن معتمدالدوله نمی رود و مشیرالملک بـا حـاجی یک خـادم میرزا عبـاس نام را همراه می کند آن ها در اواخر مهرماه ۱۲۵۷ شیراز را به مقصد یزد ترک می کند.
حاجی مانند شیراز مکان هایی را که قبلا دیده ذکر نمی کند تا اینکه به ابرقو می رسند و آنجا را بی صفا می داند: همه جا مردم ایران در فشار، جهل و ظلم هستند، ابدا ملتفت نیستند که انسان هستند و انسان حقوقی داردیعنی ملاها و امرا خواسته اند اینان نادان و حیوان و مرکب مطیع آنان باشند و انصافا خوب هم بمقصود رسیده اند. در راه به توران پشت می روند تا بتوانند معدن مرمر را ببینند که از نظر حاجی او شبیه این معدن را در ایتالیا دیده است.
حاجی برای اینکه بتواند شهر تفت را نیز تماشا کند از راه اصلی خارج شده و روانه تفت می شوند در آنجا حاجی محمد حسن که از آشنایان حاجی در شیراز بود او را دیده و به خانه می برد.
او حاجی را به زیر زمین مسجدی می برد که در آنجا اجسادی مربوط به ۴۰۰ یا ۵۰۰ سال قبل وجود دارد اما آن ها نپوسیده اند و این به دلیل خشک بودن بیش از حد آن محل بوده است ولی حاجی می گوید مردم این را از معجزه مسجد یا کرامت های نعش می دانسته اند.
پس از آنجا بـه دیدن غار زمرد می روند که مردم می گفته اند درون غار یک دریا قرار دارد و کسی داخل غار نمی شود اما حاجی به همراه میرزا عباس به آنجا می رود برای اینکه میرزا عباس نترسد خود حاجی در جلو حرکت می کند و در ادامه وارد آبی که درون غار بوده نیز می شود اما می بیند عمیق ترین جای آن بالاتر از زانو نبوده است حاجی می گوید غار به اندازه اسمش دیدنی نبود.وقتی به خانه بر می گردند مردم به دیدن آن ها می آیند و از شجاعت حاجی در وارد شدن به آن غار بسیار تعجب می کرده اند.
این غار امروزه همچنان با نام غار زمرد شنــاخته می شود ولی از آن همه چیز از نقره و طلا و فیروزه و سرب و روی استخراج شده به جز زمرد.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شدعلامتدارها لازمند *

*

bigtheme
Designed & Developed by: Sepanta Group Team.