شنبه ۲۱ اردی بهشت ۱۳۹۸ شماره ۱۰۸۰
گام دوم انقلاب؛ افزایش امید و توانایی شهروندان
مهدی مسعودی آشتیانی
گام دوم انقلاب که توسط مقام معظم رهبری ابلاغ شد بر یک محور اصلی استوار می باشد و آن ایجاد امید واقعی در دل مردم است که بی شک باید در این راستا حرکت کرد. اما آنچه این روزها شاهد هستیم چیزی جز کاهش توانایی اقتصادی شهروندان نیست که منجر به کاهش امید آنها شده است. باید تحلیل کرد و راهکاری در این شرایط ارائه نمود، باید مخالفان دولت روحانی کمی صبوری کنند و بجای کوبیدن مدام ساختار دولتی کمی حمایتش کنند تا بتوان مشکلات مردم را حل کرد. اجازه دهید ببینیم ناتوانی شهروندان چیست و چه شاخص هایی دارد؟ یکی از شاخصههای آشکار و آسان فهم برای سنجش میزان مطلوبیت حاکمیت سیاسی، توجه به امر «توانایی شهروندان» در به سامان کردن زندگی روزمره است. توانایی در دو بعد اساسی، یعنی حفظ و نگهداری وضع موجود زندگی و هم چنین توانایی در رشد و ارتقاء آن. شهروندان، هر چند با مقولات پیچیده اقتصاد و ادبیات توسعه و رشد بیگانه باشند، اما به آسانی میتوانند میزان توانایی خودشان را در حفظ کیفیت زنـدگی و چشم انداز آینده شان درک کنند. لازم نیست با علم اقتصاد و مفاهیم آن، آشنا باشند، همین که برای خرید به فروشگاه ها مراجعه می کنند و در مییابند قیمتها افزایش پیدا کرده است و یا نمی توانند با قیمت سال گذشته، منزل استیجاریشان را نگه دارند، همین که درآمد ماهیانهشان کفاف زندگی شان را نمیدهد و سایر موارد، متوجه می شوند تواناییشان در کنترل و اداره زندگی، کاهش یافته است و لاجرم باید تن به کاهش کیفیت زندگی بدهند. جامعه شاهد افول خویش است، بی آن که بتواند مانع شود.
به نحو مطلق، همه برنامههای یک نظام سیاسی در نهایت باید به توانمندتر کردن شهروندان در زندگی روزمره بیانجامد. سیاستها و تصمیماتی که به گسترش فقر، توسعه ناتوانی و درماندگی منجر شود، تحت هر نام و هر ارزشی، بی ارزش است. زیرا ناتوانی در حفظ کیفیت زندگی، پیامدهای سیاه و دردناکی برای شهروندان به دنبال دارد.
ایجاد تضاد و تقابل میان بقا با هر چیز دیگر مانند: ملیت، عزت، امت، دین، خدا، مصلحت و منافع جمعی، تقابلی شکننده و به زیان هر آن چیزی است که در مقابلِ زنده ماندن و زندگی کردن قرار میگیرد. تضادی عمیقا هولناک برای انتخاب میان دو ارزش به ظاهر جمع نشدنی، وضعیت اندوهناک شهروند ایرانی است. گناه بزرگ حاکمان سیاسی، ایجاد دو وجهیها و دو راهههایی است که پیش پای شهروندان نهاده اند که یا باید از زندگی بگذرند یا اگر بخواهند زندگی شکوفا و رشد یافتهای داشته باشند باید چشمان شان را به سوی بسیاری از ارزش ها و مطلوبهایش ببندند. و عجیب آن که حاکمان، نسبت به کاهش و تنزل سریع کیفیت زندگی روزمره شهروندان بی تفاوت شده و یا حتی آن را انکار می کنند. کاهش توانایی، به سقوط امید و خوشبینی و در مقابل، افزایش هراس و اضطراب منتهی می گردد. چقدر فهم این سخنِ ساده برای حاکمان سنگین است که: نظامِ سیاسی توانا، بر شهروندان توانا استوار میشود.