چهارشنبه ۱ خرداد ۱۳۹۸ شماره ۱۰۸۸
نیم ور؛ کهنسال نام آور
بخش بیستم/ فصل چهارم
مهدی لعل بار- جواد احدی- شهرزاد قربانی/ نویسندگان:
حراست ازشهر و خانه
نیمور در گذشته همیشه از گزند غارتگران و سارقین در امان مانده است. سیستم حفاظتی ناشی از نوع ساختمانهایی مثل حصار و قلعهها، سیستم حفاظتی مناسب و وجود مردانی که بدون هیچ ترسی برای حفظ آبادی خود تلاش میکردند، جرات هرگونه حمله ای را از سارقان گرفته بود.
نقل است فردی به نام رجب تمام شهرهای اطراف را از لرستان تا کاشان غارت کرد، اما نیمور را نتوانست غارت کند چون مردانی بسیار رشید و بیباک داشت. از جمله از فردی بنام فتحالله خان نام برده میشودکه به همراه دیگر اهالی بارها در مقابل تهاجم یاغیان ایستاد و حتی هنگام عبور رجب از حوالی نیمور ابتدا از فتح الله خان اجازه میگرفت. نقل است که همسر او نیز در تیراندازی مهارت خاصی داشته است کما اینکه در مسابقه تیراندازی بر شوهر خود پیروز گشته بود.
حضور روحانیت در نیمور
در سال ۱۲۹۶ ه.ش جمعی از اهالی نیمور به شهر قم رفته و جهت کسب تکلیف مسائل شرعی از مجتهدین وقت تقاضای روحانی نمودندکه این تقاضا منجر به آن شد که حجه السلام یدالله علامی که فردی با درایت بود از سوی مجتهدی به نیمور اعزام گردد. حجه السلام والمسلمین حاج شیخ یدالله علامی در سال ۱۲۶۷در خانوادهای مذهبی در روستای بیجگان جاسب از توابع شهر دلیجان دیده به جهان گشود. دوران طفولیت خود را در مدارس چندپایۀ روستایی گذراند و با توجه به علاقۀ مادر عالمهاش در سن ۲۰ سالگی به شهر قم عزیمت نموده و در محضر اساتید بزرگی همچون آیت الله حاج عبدالکریم حائری یزدی، بنیانگذار حوزۀ علمیۀ قم دروس دینی را فرا گرفت. حضرت امام خمینی (ره)، حضرات آیات اعظام مرعشی نجفی و آیت الله گلپایگانی از هم شاگردیان ایشان بودند.
این روحانی بزرگوار از آیات اعظام امام خمینی (ره)، مرعشی نجفی، گلپایگانی و بروجردی دارای مجوز اخذ وجوهات شرعیه بودند.
شیخ یدالله در حدود ۷۰ سال در شهر نیمور به ترویج دین مبین اسلام، بیان مسائل شرعی، ثبت و نظارت معاملات املاک و مستغلات و عقود اسلامی و همچنین ثبت ازدواج اهتمام داشتند. اسناد زیاد و البته مهمی با دستخط و مهر ایشان حتی هنوز هم برای رفع مشکلات حقوقی مورد استفاده قرار میگیرد.
ایشان صاحب ۴ فرزند بنامهای فخرالدین، آغا بیگم، معصومه و مرضیه گردید که علوم روز و فقهی را در محضر پدر فرا گرفتند، چنانچه ایشان نسبت به آموزش و تحصیل علوم به فرزندان اهالی نیمور نیز کوشا بودند. این روحانی عالیقدر در سال ۱۳۶۶ دار فانی را وداع گفته و در آرامگاه گوشه محلات به خاک سپرده شدند.
حاج شیخ فخرالدین تنها فرزند ذکور ایشان راه پدر بزرگوارشان را ادامه دادند و در شهرهای محلات و نیمور فعالیت داشتند. ایشان نیز از آیات اعظام مکارم شیرازی، لنکرانی و مرعشی نجفی تأئیدیه داشتند. شیخ فخرالدین که معروف به میرزا فخرالدین نیز بود در سال ۱۳۸۶ و در سن ۸۰ سالگی دیده از جهان فرو بست. این خانوادۀ معظم همیشه مورد تکریم و احترام اهالی نیمور بودهاند.
پارچه بافی و پوشاک
در همۀ جوامع، پارچه و پوشاک نقشی حیاتی در زندگی مردم ایـفا میکنند، چنانچه پوشاک در تـمام طول عمر انسان از زمان تولد،کار، ازدواج و حتی زمان مرگ انسان را همراهی میکند.
پیشینه بافت پارچه در ایران به هزارههای پیش از میلاد میرسد و نمونههای قدیمی بسیاری نیز در کاوشها به دست آمده است.
دوک نخریسی اولین وسیلۀ پارچه بافی است که الیاف را به نخ تبدیل میکند. تکامل این وسیله نقش مهمی در پیشرفت فن نساجی داشته و مقدمۀ پیدایش چرخ نخریسی بوده است. یافتههای باستانشناسی نشاندهندۀ استفادۀ دوک از دورۀ نوسنگی است. در بسیاری از محوطههای باستانی عصر نوسنگی ایران دوکهای متعددی یافت شدهاند. مُهری به دست آمده از محوطۀ چغامیشِ خوزستان متعلق به ۳۳۰۰ قبل از میلاد زنی را در حال نخریسی نشان میدهد. دستگاه بافندگی وسیله بعدی است که تاریخ ابداع آن به اوایل هزارۀ چهارم قبل از میلاد میرسد. بر روی مُهری که از شوش به دست آمده است، دو نفر در کنار دستگاه بافندگی حک شدهاند که نشاندهنده وجود این حرفه در آغاز عصر شهرنشینی است. این دستگاه یکی از دستاوردهای تاریخ تمدن است که تمدنهای ایران، چین، سوریه و مصر در تکامل آن سهم بسزایی داشتهاند. کار دستگاه بافندگی درهم تنیدن تار با پود است. دستگاه بافندگی تارها را به حالت کشیده نگاه میدارد تا پودها را بهآن ببافند. نخستین بافتۀ یافت شده از تپۀ یحیی در کرمان، متعلق به هزارۀ پنجم قبل از میلاد و از نخهایی است که از الیاف حیوانی به دست آمدهاند.
یکی از مهمترین مواد اولیه برای تولید نخ و پارچه، پنبه است. این محصول که به طلای سفید مشهور بود، نقش مهمی در پوشش مردم داشت. تا قبل از آن پشم و پوست حیوانات بیشتر مورد استفاده قرار میگرفت، تا اینکه خواص پنبه موجب شد تا نقش آن پررنگتر گردد.
ایران از نظر شرایط اقلیمی یکی از مساعدترین مناطق برای کشت و تولید پنبه است .پنبه از مهمترین و اصلیترین گیاهان تولیدکننده الیاف طبیعی است که در صنایع متنوع و گوناگون مصرف دارد. در دانههای این محصول حدود ۲۲ درصد روغن وجود دارد و در جهان بعد از سویا مهمترین دانه روغنی محسوب میگردد. کنجالۀ پنبه دانه که پس از روغنکشی از دانههای آن حاصل میگردد با داشتن حدود ۴۵ درصد پروتئین یکی از ترکیبات اصلی خوراک دام است. بنابراین زراعت پنبه علاوه بر ایجاد اشتغال در کشاورزی و صنایع نساجی، چرخ کارخانجات روغنکشی را به حرکت درآورده و صدها فرآوردۀ غذایی، دارویی، نظامی، بهداشتی و صنعتی را که تنها با مشتقات نفت خام قابل مقایسه میباشند، به جامعه عرضه میدارد.
آنچه از گذشته به ما رسیده، از جمله داستانها و نقل قولها، وسایل قدیمی ریسندگی و بافندگی که هنوز هم به یادگار در گوشه و کنار به چشم میخورد و پارچههای قدیمی موجود همگی بر این امر دلالت میکند که نیمور خود یکی از مراکز خودکفا در تولید پارچههای پنبهای بوده است، چرا که مادۀ اولیه آن، یعنی پنبه به صورت انبوه در دشت نیمور کشت میشده است. همچنین مهارت مردان و زنان در تکنولوژی فرآوری آن، پس از برداشت تا تولید پارچه را هنوز مادر بزرگان و پدر بزرگان ما چنان با جزئیات و تسلط خوبی نقل میکنند، که گویا نه۵۰ سال پیش، که همین چند روز پیش به آن مشغول بودند. وجود کارخانۀ پنبه در نیمور و محلات نیز حاکی از آن دارد که در گذشتۀ نه چندان دور، این منطقه یکی از مراکز مهم و عمدۀ پنبه کاری بوده است که قادر به تأمین پنبۀ مورد نیاز کارخانه پنبه بوده است.
تولید پارچه
کاشت تخم پنبه در اردیبهشت و پس از اطمینان نسبت به اینکه دوران یخبندانی نخواهد بودآغاز میشود و از مهرماه تا اواسط آبان برداشت آن پایان مییافت. معمولاً عملیات برداشت با مشارکت کشاورزان و خانوادۀ آنان صورت میگرفت و چون کار سنگینی بود کشاورزان به کمک هم میرفتند و با همیاری هم گلوزههای پنبه (غوزه شکفته شده) را برداشت میکردند. سپس گلوزههای پنبه درگونیهای بزرگی به نام قناره ریخته شده و به انباری ها یا مکانهای مناسبی منتقل میگردید.
با توجه به اینکه در پاییز کشاورزان مشغول کار هستند و همچنان کشت و کار ادامه دارد مرحله جداسازی و پاکسازی پنبه ها به شبهای بلند زمستان موکول میگردید. بدین ترتیب علاوه بر آنکه از فرصت باقی مانده برای کشت زمینها استفاده میشد از شبهای بلند زمستان نیز بهرۀ لازم را میبردند.گلوزه شامل پوسته، الیاف پنبه و پنبه دانه میباشد. در شبهای زمستان همسایه ها یا اقوام و دوستان به ترتیب به خانههای یکدیگر رفته و «وش» ( الیاف پنبه و پنبه دانه ) را از پوستۀ آن که «سولیه» نامیده میشد، جدا میکردند. به این کاراصطلاحا ً گلوزه وا کردن میگفتند. از این شبها معمولاً با خاطراتی به یاد ماندنی نقل میشود چرا که همه با شعر، قصه، بازی، چیستان و معما خوانی میگذشته و همچنان که همگی دورهم و اطراف کرسی نشسته بودند با یکدیگر صحبت میکردند و شعر و قصه میخواندند یا از مسائل کار و اتفاقات روزانه برای یکدیگر تعریف میکردند تا سختی کار را کمتر احساس کنند.
خانم محترم عزیزی نقل میکند که: «شب ها که اهالی به نوبت به خانۀ یکدیگر میرفتیم گلوزهها را باز میکردیم. در شب آخرکه دیگر کار پاک کردن گلوزهها تمام شده بود، میهمانان از صاحبخانه با خواندن شعر زیر درخواست میکردند تا با آوردن تنقلات و خوردنی کار را با جشنی ساده و همراه با شادی به پایان برسانند :
هر که نیاره شب چره حمّونه شا، موش بدره
شب چره به تنقلات و هر چیز خوراکی میگفتند که صاحبخانه در خانه داشت و با آن از مهمانان پذیرایی میکرد مانند تخمۀ خربزه یا هندوانه، سنجد و یا توت خشک. حمونه کیسه نرمی از پوست گوسفند بود که آرد و تنقلات را داخل آن نگهداری میکردند.»
بدین ترتیب با مشارکت اهالی خانه یا کوچه و محله و یا اقوام کار پاک کردن پنبه ها در طول زمستان تمام میشد.لازم بذکر است برخی که تولید بیشتری داشتند یا برای پاک کردن گلوزهها تمایلی نداشتند آنرا به کارخانۀ پنبه برده و میفروختند.
درکارخانۀ پنبه تعدادی کارگر به صورت دستمزدی کار میکردند.آقای حبیب الله جامهدار میگوید: «کارخانۀ پنبه در نزدیکی میدان امام حسین (ع) فعلی قرار داشت.گلوزهها را در آن انبار کرده و به وسیله اهالی آنها را پاک و پنبۀ آن را جدا میکردند و هر کس دستمزد باز کردن گلوزهاش را میگرفت. بعضی ها حدود ۵ هزارگلوزه باز کردند.کارخانۀ پنبه دولتی بود و اواخر مسئولیت آن به عهدۀ دو نفر ارمنی بود و بعد ازآنها این محل توسط دکتر صدرالاشراف اداره میشد.»
تا اینجای کار، جداکردن الیاف پنبه انجام گرفته است ولی لابلای این الیاف، پنبه دانهها قرار دارند که جداسازی آنها با دست امری تقریباً غیر ممکن است و از اینجا به بعد از وسایلی باید استفاده کرد که در عین سادگی عملکرد بسیار کارآمدی داشتند.
آقای مصطفی هاشمی یکی از اهالی شهر که تحقیقاتی در این خصوص انجام داده است، فرآیند مذکور را اینگونه بیان میکند: «بوسیلۀ چرخ وشکنی، پنبه دانه را از الیاف پنبه جدا میکردند. این دستگاه یک چرخ لنگ متحرک بود که دو غلطک بافاصلۀ یک میلیمتری از یکدیگر را مخالف همدیگر میچرخاند. با نزدیک کردن الیاف پنبه حاوی پنبه دانه به این غلطکها، الیاف پنبه (محلوج)که نازک بودند از بین غلطکها عبورکرده و به طرف دیگر هدایت میشدند اما پنبه دانههاکه حدود ۵ میلیمتر قطر دارند نمیتوانستند عبورکنند و در همان سمت باقی میماندند. مرحلۀ بعدی یکدست کردن محلوجها بوسیلۀ کمان حلاجی بود، چرا که در این حالت محلوجها به صورت نامنظمی کنار هم قرار داشتند. کمان چوب بلندی بود که یک طرفش هلالتر از طرف دیگرش بود و دو طرفش را به وسیله زه به یکدیگر وصل میکردند( زه روده هفت لایه تابیده شده گوسفند است). با مشته که مانند گوشتکوب بزرگ و از جنس چوب بود، به زه کمان میزدند و پنبهها به وسیله این ضربات به اصطلاح زده میشد و به آن «گُنده پنبه» میگفتند.
بعد از آن پنبه را بوسیلۀ چرخ ساده و چوبی که مخصوص ریسیدن بود به نخ نریسته تبدیل و آنرا بصورت گلوله ای بر روی چوبی بنام دُشکی میپیچیدند.
گلوله های روی دُشکی را بوسیله دستگاهی به نام ( چرخ جه ) به کلافی از یک دسته نخ تبدیل میکردند.»
کلافهای آماده شده را ابتدا داخل آب قرار میدادند تا حسابی آب به خود بگیرد. به این مرحله آب کوبیدن میگفتند. بعد از آن آب کلافها را میگرفتند و در حالیکه که مرطوب بودند، شو میگذاشتند. شو دادن همان عملیات آهار زنی نخهای پنبهای است، تا استحکام و استقامت نخها در مقابل کشش و ساییدگی موقع بافت بیشتر شود.
به ازای هر ۱۱ کلاف، یک کیلوگرم آرد را با آب مخلوط کرده و روی حرارت مستقیم آتش میگذاشتند به اصطلاح «شو میگذاشتند» و آنقدر هم میزدند تا وقتی که شو کاملاً قوام بیاید و یک دست شود و آن را داخل لانجین (تغار گلی بزرگ) میریختند. کلافها را یکی یکی درون لانجین گذاشته و حدود یک ساعت آنرا لگدکوب میکردند بعد آنها را در آفتاب آویزان میکردند. قبل از آنکه کلاف کاملاً خشک شود آنرا بوسیله «چاره» و «چرخ جه» باز کرده و مجدداً آنرا آفتاب میکردند.
کلافها را به وسیلۀ چرخ چاره و چرخ دستی دوباره ریسیده و آنرا به قلم میپیچیدند، قلم چوبی با طول حدود سی سانتیمتر بودکه نخ را به آن میپیچیدند. این مرحله را «ماسوره بندی» میگفتند. هر ماسوره بین یک تا دو من وزن داشت.
اکنون کار تبدیل پنبه به نخ اتمام یافته است و نخ برای بافته شدن و تبدیل به پارچه آماده است.