فرقی ندارد
کجای این فصل ها ایستاده باشیم..
ما را همین بس که اندیشه زلال مان را با قلم احساس در می آمیزیم و تراوشات ذهن و قلب مان را بر روی کاغذ به رقص در می آوریم.
خوانندگان ستون «یکجرعه شعر داغ» از این پس با بغض ها و شادی ها و دغدغههای یک زن که هرازگاهی با دیدن خوبی ها و بدی های جامعه قلم بدست می گیرد، آشنا می شوند.
ستون شعر روزنامه وقایع استان سرشار می شود از رایحه واژه ها و کلمات …من و امثال من می نویسیم و شما می خوانید و حس می کنید که شهر زنده و پویا است و زندگی هرچند تلخ و شیرین درشریان های آن جریان دارد…
مریم صابری نسب
لحظه های رفته بر باد
در خلوتم از اضطرابم می نویسم
از سینه ی پر التهابم می نویسم
پنهان شده در شعرهایم غصه هایم
از قصه ی چشم پر آبم می نویسم
من یک به یک دارم گِلایه و شکایت
از پنجره, از حسِ نابم می نویسم
مهمان هر روز و شبم هستی ولیکن
از یک زن پنهان به قابم می نویسم
عمرم به پایان آمده, وقتی ندارم
از این سوال بی جوابم می نویسم
حیف تمام لحظه های رفته بر باد
از مانده های چون سرابم می نویسم
وقتی قلم مرز جنون را درنوردید
می سوزم و از سوز و تابم می نویسم
من شاعرم ,با شعر درمانی عجینم
شعری به جای قرصِ خوابم می نویسم