سه شنبه ۲۹ آبان ۱۳۹۷ شماره ۹۷۹
داستان هشتم/بخش پنجم
یوسف نیک فام
مرتضی احمدی در کتاب کهنه های همیشه نـو (ترانه های تخت حوضی) در این باره چنین می نویسد: «کلیه دسته های روحوضی در طی سال های متوالی از نمایشنامه هایی سود میبردند که اقتباس و برداشتی از قصه های فولکلوریک و عامیانه، قصه هایی مانند چهار درویش، خورشید عالمگیر، خسرو دیوزاد، شیرین و فرهاد، تیمور عرب، مقشر الدوله، موسی و فرعون، امیرارسلان و فرخ لقا، حسین کرد شبستری و جز اینها… تعداد اجراهای نمایشنامه های مختلف به قدری زیاد بود که تمام بازیگران بارها و بارها نقشی خاص را بازی می کردند و دیگر نیازی به مرور متن و تمرین مجدد نداشتند و فقط به محفوظات خود اتکا می کردند… متن نمایشنامه (دیالوگ ها) هر شب متفاوت با شبهای دیگر بود و شیرینی و ملاحت ویژۀ خود را داشت.» [ کهنه های همیشه نو ( ترانه های تخت حوضی)، ص ۹-۸]. یعقوب آژند نیز در این باره می نویسد: «نمایشنامه ها اغلب مکتوب نبود و مضمون آنها را بدیهه سرایی هنرپیشگان از پیش می برد. زمان در این نوع نمایشنامه ها حالت سیال داشت. مضامین آن ها بیشتر تاریخی بود و طوری تنظیم می شد که زمان حال را تداعی کند… اقتباس از داستان های چهار درویش، شاهنامه، خمسه نظامی، هزار و یکشب، سمک عیار، بلورک و چشمه نوش و غیره در این نمایش ها به کار گرفته می شد. این نمایش ها فقط طرحی داشتند که در واقع استخوان بندی آن را برای هنرپیشه ها تعیین می کرد.» [دیدار نمایشنامه نویسی ایران، سوره (ویژه تئاتر)، پاییز ۱۳۷۰، صص ۱۴-۱۳٫]علی نصیریان یکی از نویسندگان نمایش های سنتی تخت حوضی در خصوص ویژگی های متون نمایشی این گونه نمایشها چنین نظری دارد: «نمایش تخت حوضی نمایش مستقل و خالص است و اسیر ادبیات نیست و کیفیت غنی نمایشی دارد. جوهر شیوۀ این نمایش در تقلید و بازی مبالغه شده و در هر حرکتی نهفته است.» [ بولتن نخستین جشنواره نمایش های سنتی، فروردین ماه ۱۳۶۸٫]
در اراک نیز به تقلید از تهران همین رویکرد به متون و قصه های تاریخی و اخلاقی وجود داشته است. عزیز ثامنی یکی از کسانی که در دستۀ احد ناطقی منطقۀ شرا (خنداب) اراک فعالیت می کرده است در این مورد چنین می گوید: «ما تمام قصه هایی که از آنها برای نمایش استفاده می کردیم از کتاب هزار و یک شب و شاهنامه می گرفتیم. از قصه هایی مثل سلطان محمود و ایاز، شاه عباس، جوانمرد قصاب، نادرشاه، انوشیروان عادل، دیو و گودرز، رستم و سهراب، بیژن و منیژه، هارون الرشید استفاده می کردیم.» [گفتوگوی شفاهی با عزیز ثامنی.]
اسمــاعیل حرم آبادی نیز چنین نظـــری دارد: «متن های تاریخی را از شاهنامه و دیگرکتاب های تاریخی گلچین میکردیم. نمایش هایی مثل رستم و بزرو، رستم و سهراب، بیژن و منیژه، به آتش رفتن سیاوش و ضحاک مار به دوش -که خودم نقش ضحاک را به عهده داشتم و در دبیرستان صمصامی اراک اجرا شد و مردم استقبال زیادی از آن کردند. به دار زدن فرامرز، سلطان محمود و ایاز نمونه هایی از آثار تاریخی مکتوب است. از سوژه ها و موضوعات دیگری هم استفاده می کردیم. مثلاً قصهای را می خواندیم، بعضی از بخشها را حذف کرده و چیزهایی را اضافه نموده و به صورت بدیهه کار می کردیم.» [گفتوگوی شفاهی با اسماعیل حرمآبادی.]
محمدمهدی خدک نیز از کسانی است که در تهیه و تنظیم متن های نمایشی سیاه بازی در اراک و قدمگاه، اهتمام داشته است. او نحوۀ تنظیم متن ها را چنین شرح می دهد: « برای طرح کلی نمایش ها از متون قدیمی اراک و از کتاب هایی مثل الف و لیله (هزار و یک شب) و کتاب های تاریخی استفاده میکردم. نمایش های اخلاقی را از الف و لیله و کلیله و دمنــه می گرفتم و نمایش های تاریخی را هم از شاهنامۀ فردوسی و از تاریخ ایران. نمایش هایی که جنبه اخلاقی داشتند در روز اجرا می شدند مثل زنجیر انتقام، رفیق خیانتکار، سیاه دروغگو و سه دزد بغداد و در شب ها هم نمایش هایی اجرا می شدند که جنبه تاریخی داشتند.» [ گفت و گوی شفاهی با مهدی خدک.] خدک برای بخش هایی از نمایش، اشعاری را که ارتباطی با ویژگی های شخصیتی نقش داشته، انتخاب می کرده است که به طور مثال به نقل از او به چند شعر، اشاراتی می شود: (شعری که زلیخا در نمایش یوسف و زلیخا می خواند):
دوستان شرح پریشانی من گوش کنید
قصه بی سر و سامانی من گوش کنید
روزگاری من و دل ساکن کویی بودیم
ساکن کوی بت عربده جویی بودیم…
(شعر خوانی کسی که در نمایش ها، نقش لات را بازی میکرد):
نمی دانم چه برسر دارد این بخت دورنگ من
که از دشمن گریزانم دوست می آید به چنگ من
گل از تو بلبل از تو بهار از تو خزان از من
نمی دانم چه رنجیده یار گلعزار از من
مگر گردیده بخت از من که رنجیده نگار از من
خدنگ چوب تیر پورزال از تو
دو چشم عاجز اسفندیار از من
(فقیری که از روی نیاز نزد پولداری یا تـــاجری می رفت) :
هر درختی کو نباشد میوه دار
در برم ندارد اعتبار
هر که را جود و سخاوت بار نیست
پیش مخلوقش ُجوی مقدار نیست
(کسانی که قوی و زیبا بــودند و در دام اعتیــــاد می افتادند) :
زخوشبختی گهی مسرور بودم
گهی از بخت خود رنجور بودم
زمانی غوطه ور بودم به ثروت
گهی در فقر و فاقه و نکبت
زمانی امر می کردم به دوران
گهی هم بودم به مانند غلامان
(در نمایش های اخلاقی مثل زنجیر انتقام) :
تا توانی به کسی تهمت بیهوده مبند
آنچه برخود نپسندی به کسی هم مپسند
با تعجب به تبسم مشو هرزه مخند
تا شود نام نیکوی تو در آفاق بلند
(در نمایش سرباز فداکار) :
ایران به فدای تو هم جان و تن من
زیرا که تو هم مام منی هم وطن من
جز فکر توام نیست به فکر و خیالی
فکر تو زاینده همه رنج و محن من
در راه نجات وطن از جان گذشتم
باید بشود آغشته به خون این بدن من
برای آشنایی بیشتر خوانندگان با متون نمایشی اجرا شدۀ سیاه بازان اراکی، خلاصهای از چند نمایش بیان می شود.